سرخ، زندگی نامه گری نویل (20)؛ بر بام فوتبال اروپا

طرفداری- پس از مسجل کردن قهرمانی مان شب را به همراه اعضای خانواده مان در هتل مروت منچستر جشن گرفتیم. شب پس از فینال جام حذفی، به باده خوری نپرداختیم؛ البته جز کینو و اسکولزی. هنوز فینال لیگ قهرمانان باقی مانده بود و فردای آن روز با پروازی راهی بارسلون شدیم. نیازی چندانی نداشتیم با هواپیمای سریع السیر راهی اسپانیا شویم ولی به هر حال آن مسابقه، نبرد خاصی بود.
آنقدری چمدان با خود برده بودیم که انگار قرار است سال ها در بارسلون بمانیم. فرصت این را داشتیم کنار هم بنشینیم، حرف بزنیم و به چیزی که پیش رو بود فکر کنیم. دوشنبه شب، من، فیل، باتی، بکس، گیگزی و اسکولزی در بالکن هتل بار دیگر از فرصتی که برای حضور در آن عرصه داشتیم حرف زدیم؛ نه فقط در مورد حضور در فینال لیگ قهرمانان و این که نخستین تیم انگلیسی از سال 1985 بودیم که چنین چیزی را تجربه می کرد، بلکه در مورد نیوکمپ و سه گانه ای که می توانست تکمیل شود.
جو پیرامون تیم طی روزهای آتی یکی از دلواپسی های هیجان انگیزمان بود. پیش از این قبل از بازی های مهم تیم ملی انگلیس، هیجان بالا را حس کرده بودم؛ حس این که با شکست تیم، دنیا به آخر می رسد. در بارسلون استرس نمی توانست از آنچه بود بالاتر رود اما تیم تمرکز خود را حفظ کرد. نمی خواستیم ببازیم و به آن فکر هم نمی کردیم اما، ترسی هم از پیامدهای شکست احتمالی نداشتیم.
البته مربی احتمالا نگرانی هایی داشت. او از وجود روی، تاثیرگذار ترین بازیکن مان و بازیساز تیم یعنی اسکولزی بی بهره بود؛ هر چند بازیکنان جانشین خودشان را آماده کرده بودند. نیکی باید در مرکز زمین به میدان می رود و بکس هم همین طور. بدین ترتیب تنها باید فکری به حال وینگرها می کردیم و از سویی هم بدیهی بود که رایان در یک سمت و بلومکوئیست در سمت دیگر به میدان خواهند رفت. می شد از سولسشر نیز در سمت راست استفاده کرد ولی او در طول فصل چندان در آن پست به میدان نرفته بود.
منصفانه است که بگوییم تیم چندان رو به راه به نظر نمی رسید ولی حقیقت این است که مربی انتخاب های چندانی نداشت. باید با داشته های خود برابر بایرن مونیخ به میدان می رفتیم. مصدومیت کشاله ران من وخیم تر شده بود. تیم هم مدت زیادی در رقابت های مختلف حضور داشت. تلاش مان بر این بود تا در غیاب دو یار اصلی مان، بازی آخر را نیز پشت سر بگذرایم.
بیست دقیقه مانده به پایان بازی، نگاهی به طرفداران یونایتد حاضر در نیوکمپ انداختم و اسکوربرد نیز نتیجه 1-0 را نشان می داد. با خود گفتم: «نمی شود طرفداران را دست خالی به خانه فرستاد». طرفداران ما دیگر از سر دادن شعارها هم دست کشیده بودند. بایرن سوار بر بازی بود. آن ها حتی تیر عمودی و افقی دروازه مان را به لرزش در آوردند. به نظر می رسید بازی تمام شده است.
مربی بین دو نیمه به ما در مورد قدم زدن از کنار جام و عدم توانایی به دست زدن به آن در صورت باخت گفته بود. آن واژگان روحیه بخش چیزهایی هستند که از دید خیلی ها بازی را عوض کردند اما اگر راستگو باشم، آن حرف ها هم چندان کمکی به ما نکرد. کمک ها لحظه ای از راه رسیدند که مربی تعویض هایی را انجام داد. به جرقه ای نیاز داشتیم که با ورود تدی به جای یسپر زده شد و به گیگزی اجازه داد تا به بهترین پست خود یعنی بازی در سمت چپ زمین باز گردد و بکس نیز به بال راست منتقل شد. یورکی هم معطوف به مرکز میدان شد و ناگهان تیم تکانی خورد. انگار که یک دنده بالاتر رفته بودیم.
هیچگاه نمی توانستیم با ترکیب آن لحظات بازی را شروع کنیم. چنین اقدامی به مثابه خودکشی شجاعانه تلقی می شد. بیست دقیقه مانده به بیچارگی، شرایط به گونه دیگری بود. ناگهان برای نخستین بار در بازی، این ما بودیم که حمله می کردیم. بایرن زیر فشار بود. اوله به جای کولی وارد زمین شد و از این رو تیم نفسی تازه کرد. باقی ماجرا را می دانید اما من هر روز هفته آن را با خوشحالی مرور می کنم. عقربه های ساعت از 90 دقیقه می گذشتند. یادم هست که رو به داور چهارم کردم و دیدم که تابلوی او سه دقیقه وقت اضافی را نشان می دهد. در همین لحظه یک پرتاب دست در گوشه سمت چپ نیوکمپ نصیب ما شد.
به شدت خسته بودم. چه از نظر جسمانی و چه روحی، تا انتها به چالش کشیده شده بودیم. با این وجود ناگهان این انرژی را کسب کردم که از سمت راست به سمت چپ بروم و پرتا اوت را انجام دهم. گاهی با خود می گویم که هدفم از این کار چه بود؟ چرا باید آن همه می دویدم تا یک پرتاب انجام دهم؟ پاسخ ساده است: این چیزی بود که از دوران کودکی در یونایتد یاد گرفته بودم آن را انجام دهم. در آنجا تا سر حد مرگ باید بازی کرد، تلاش کرد و دوید.
پرتاب را از سمت چپ انجام دادم و وقتی توپ به بیرون محوطه جریمه برگشت، هنوز همان جا بودم. در نخستین و آخرین تجربه خود به عنوان وینگر چپ، ارسالی را به سوی دروازه حریف انجام دادم که توپ با برخورد به یار بایرن راهی کرنر شد. این گونه توانستم نقشی در معروف ترین کامبک تاریخ فوتبال داشته باشم. به دنبال آن کرنر و در حالی که پیتر بزرگ سعی در مشغول کردن مدافعان حریف داشت، توپ به سمت گیگزی دفع شد. شوت ناقص او با حضور و تاثیر به موقع تدی، وارد دروازه شد.
https://ts2.tarafdari.com/users/user130292/2018/04/24/solskjaer_3327904k.jpg" width="858" />
برای ثانیه هایی غوغا به پا شد. به بازی برگشته بودیم و حالا باید در آن برنده می شدیم. بار دیگر جلو رفتیم و این بار اوله کرنری کسب کرد. حالا از اولین روز فصل هم سر حال تر بودیم و بکس برای زدن ضربه کرنر به سوی نقطه کرنر دوید. تدی روی توپ اثر گذاشت و اوله آن را به سمت دروازه هدایت کرد. حالا دیگر نقش بر زمین شده بودم.
باقی بازیکنان به سمت اوله دویدند که رو به روی هواداران روی زانویش سر می خورد اما من با ان ها نرفتم. حقیقتا نمی توانستم تا آنجا بدوم. من به خط میانی زمین برگشته بودم و با خود فکر می کردم: «خدای من! ما توانستیم». مطلقا هیچکسی باور نمی کرد بتوانیم برنده بازی شویم؛ به ویژه بدین نحو. برای خودم، باشگاه و تمامی افراد مرتبط با یونایتد خوشحال بودم. و واقعا برای اوله هم خوشحال بودم. نمی شد کسی را بهتر از او یافت که گل پیروزی بخش تیم در دیدار نهایی جام اروپا را به ثمر برساند. یازده سال در رختکن کنار او و اسکولزی نشستم و او یکی از ناب ترین افرادی است که می توان یافت. هر کاری که او کرد، در راه تیم بود و چنین چیزی در مورد تمامی گلزنان صدق نمی کند. اوله گونار یکی از بهترین شان بود. او بسیار از خود گذشته بود و لایق لحظه افتخار آمیزی که تجربه کرد.
راستش را بخواهید نمی دانم چه مقدار از خوشحالی ها واقعا یادم مانده، یا با دیدن دوباره و دوباره فیلم آن صحنه ها آن ها را به یاد دارم. می توانم ساموئل کوفور، مدافع بایرن مونیخ را به یاد بیاورم که به شکلی می دوید که انگار خانه اش مورد سرقت قرار گرفته است. می توانم لحظه ای را ببینیم که دیوید می از سر و کول بازیکنان بالا می رود. یادم می آید کل تیم در زمین شعر «بنشین» جیمز را می خواندند. برای روی و اسکولزی تونل زدیم تا با جام از درون آن بدوند. تا تمامی اعضای تیم و مسئولان در این پیروزی باور نکردنی سهیم شوند.
https://ts2.tarafdari.com/users/user130292/2018/04/24/samuel-kuffour2.jpg" width="700" />
بی شک یادم هست وقتی خورشید در بارسلون طلوع کرد، نخوابیده بودم و اطراف شهر قدم می زدم. چه کسی می خواست آن شب به پایان برسد؟ حوالی ساعت شش صبح، هنوز با برخی از رفقا در سطح شهر قدم می زدیم و قصد نداشتیم بخوابیم. اصلا دوست نداشتیم آن روز به پایان برسد و یا حس سرخوشی مان از بین برود. تا به آن لحظه، هیچ تیم انگلیسی (یا حتی اسپانیایی و ایتالیایی) نتوانسته بود سه گانه کسب کند و ماجرای ما آنقدر همراه با برد های لحظه آخری و به یاد ماندنی همراه بود که نمی توانم تصور کنم چگونه تیمی خواهد توانست دوباره آن را تکرار کند. بی شک گام خاصی برداشته بودیم و این را تنها بابت کسب جام ها نمی گویم، بلکه تعقیب و گریزها و لحظات دراماتیک ورزشی که تقریبا تا ثانیه آخر تنش غیر قابل تحملی را رقم زدند.
آن فصل در هرگز تسلیم نشدن و برگشت از مرگ خلاصه شده بود. مردم از توانایی های هجومی ما صحبت می کنند و فکر می کنم در آن فصل بیش از صد گل به ثمر رساندیم اما به نظرم این روحیه جنگندگی بود که ما را به سه گانه رساند. اگر با نتیجه 3-0 بایرن را در هم می کوبیدیم، مقدار اعتبار کارمان به نصف چیزی که هست هم نمی رسید.
خاطرات شیرین بسیاری وجود دارند: گل شگفت انگیز گیگزی برابر آرسنال؛ نمایش قهرمانانه کینو در تورین که ما را از شکست نجات داد؛ خود فینال اروپا که از آن به عنوان یکی از بزرگ ترین کامبک های تاریخ این ورزش یاد می شود. آیا ما لایق قهرنانی بودیم؟ در بارسلون در بهترین سطح ممکن قرار نداشتیم اما هرگز حتی ثانیه را صرف وقت تلف کردن در مورد نگرانی درباره عملکردمان طی 89 دقیقه ابتدایی آن بازی نکردم.
به دلیل سپری کردن فصلی عالی به سه گانه دست نیافتیم؛ بلکه کاملا بر عکس: رقبا آنقدری سطح بالا بودند که می دانستیم باید سطح بازی خود را بهبود ببخشیم. در جام حذفی باید بر لیورپول، چلسی، آرسنال و نیوکاسل پیروز می شدیم، نه کاونتری سیتی یا پلایموث. در لیگ قهرمانان، در همان مرحله گروهی باید با بارسلونا و بایرن مونیخ رو به رو می شدیم. در ادامه راه اینتر میلان با رونالدو و یوونتوس با زیدان نیز از راه رسیدند. در لیگ، تا روز پایانی فصل آرسنال با حضور چهره هایی همچون آدامز، کیون، پتی، ویرا و برگکمپ ما را تعقیب می کرد و آن ها بهترین رقبای داخلی بودند که من در زندگی حرفه ای خود با آن ها رو به رو شدم. با توجه به نحوه پیروزی مان در بارسلون، مطمئن نیستم که خواستار این بوده باشم که به نحو دیگری در آن بازی برنده می شدیم. عالی بود. آن بازی بهترین روی منچستریونایتد را نشان داد. ما با باختن بیگانه بودیم.
برای خرید نسخه چاپی کتاب http://www.goalgasht.ir/product/قرمز/" target="_blank">اینجا کلیک کنید