بخشی از صحبتهای شکیلا زرین درباره شکنجه و تجاوز شوهرش به او
۳٬۳۰۷ بازدیدشنبه ۰۱ اردیبهشت ۱۳۹۷ - ۱۳:۲۵
۸ دیدگاه
تبلیغات
شکیلا باشنده ولایت بغلان در شمال افغانستان، ۱۷ سال داشت که با پسر عمهاش که چندین سال از او بزرگتر بود، ازدواج کرد؛ ازدواجی که او آنرا "تحمیلی" میخواند. او با اشاره به این که سکوت به بازتولید خشونت کمک میکند، روایت از آنچه بر او گذشت را آغاز کرد و در توصیف رابطه هفت ماه با شوهرش به جز از خشونتهای جسمی و جنسی از جمله لتوکوب، شکنجه و تجاوز، چیز دیگری برای گفتن نداشت. شکیلا با بیان این که هیچ وقت در برابر ظلم و ستم سر تسلیم فرود نخواهد آورد، سرانجام تصمیم میگیرد که نقطه پایانی به رنجش بگذارد. او به پلیس محلی مراجعه میکند.
مامور پلیس پس از گوش دادن به داستان او میگوید که "این اصلا مسئلهای نیست، چون شوهرش گوش یا بینیاش را نبریده یا دهانش را پاره نکرده".
شکیلا که از کمک پلیس ناامید شده بود، به خانه مادرش میرود. تنها چند ساعت بعد، شوهرش با چند مرد دیگر به سراغ میآیند و وقتی او میبیند که همسرش مسلح است، در یک تلاش ناکام پا به فرار میگذارد اما گلوله به صورتش اصابت میکند و او بیهوش میشود.
وقتی در بیمارستانی در کابل به هوش میآمد، متوجه میشود که بانداژی صورتش را پوشانده، تنها با یک چشم میتواند ببیند و توان گپ زدن هم دیگر ندارد.
از شکیلا پرسیدم که چه حسی داشت وقتی برای اولین بار پس از آن اتفاق صورت خود را در آیینه دید.
شکیلا گفت:"گریه کردم. گفتم رویم (صورتم) را چه شده. لبم، بینیام، چشمم، گوشم و حس شنواییام را چه شده. گفتم، چه بودم و چه شدم. مردها تا چه حد بیرحم هستند. احساس خیلی بدی داشتم. از زندگی کاملا ناامید شده بودم."
از شکیلا در باره همسرش پرسیدم، گفت: "شنیدم که پس از آن اتفاق پلیس او را بازداشت کرد و به کابل فرستاد. او برای مدتی زندانی بود اما بعدا از زندان رها شد و دوباره ازدواج کرد."
تبلیغات