معرفی فیلم جزیره شاتر و رمزگشایی از حقیقت آن!

جزیره شاتر (به انگلیسی: Shutter Island) فیلمی روانشناسانه، به کارگردانی مارتین اسکورسیزی است که در سال ۲۰۰۹ ساخته شده و در ۱۹ فوریه ۲۰۱۰ اکران شد. در این فیلم لئوناردو دی کاپریو همانند سه فیلم قبلی اسکورسیزی یعنی دار و دستههای نیویورکی، هوانورد و رفتگان در نقش اول حضور دارد. جزیره شاتر اقتباسی است از رمانی با همین نام نوشته دنیس لهان در سال ۲۰۰۳.
دانلود" target="_blank" rel="noopener noreferrer">https://www.tarafdari.com/node/657354/">دانلود فیلم شاتر آیلند
این فیلم محصول کمپانی پارامونت و کلمبیا است و برخلاف سه فیلم قبلی این کارگردان چیرهدست با بازیگر ثابتش دیکاپریو، که مضامین گوناگونی چون جنایی/مافیایی/تاریخی و بیوگرافی را تجربه کرده بودند این بار فیلم جدیدشان، جنبهای هیجانی/دلهره آور و تا حدودی ترسناک دارد.
یادداشتی بر فیلم
نقدهای بسیاری برای فیلم جزیره شاتر خوانده ام! از نقد روانپزشکان گرفته تا منقدین سینمایی، از مقایسه فیلم با سرگیجه هیچکاک وکافکای سودربرگ تا تلقینِ(Inception) نولان و یک ذهن زیبایِ هاوارد و قص علی هذا. ولی واقعیت امر این است که جزیره شاتر شناسنامه مستقل خود را دارد، به همین علت احساس کردم باز هم نکاتی از فیلم هست که هنوز دست نخورده باقی مانده، که لازم به توضیح می آید.از اینرو بهانه ای یافتم تا مختصری راجع به فیلم بنویسم!
بدون شک بعد از تماشای جزیره شاتر، ناخودآگاه خود را بر سرِ دوراهی غریبی گرفتار می یابید. دو راهی که از پسِ آن، ناگزیر به انتخاب هستید. دوست دارید بدانید براستی کدامیک بدتر است! زندگی کردن به سان یک هیولا؟یا مردن بمانند یک مرد خوب؟! کنجکاوید بدانید ادوارد دنلیز(تدی) شخصیت واقعیِ داستان است یا آنکه حقیقتا اندرو لیدیس بیمار روانی است! اتفاقی که تنها با یک بار دیدن فیلم بسیار بعید بنظر می رسد. براستی مرز بین واقعیت و خیال کجاست؟!
پس از اتمام فیلم دو نظریه در ذهن بیننده شکل می گیرد که او را بر سر دوراهی فوق الذکر قرار می دهد!
1.ادوارد دنیلز بیمار روانی نیست.
2.آندرو لیدیس بیمار روانی است.
در توضیح اینکه،داستان فیلم از موقعیت فرضیه (1) برای ما روایت میشود و فیلم از زاویه دید ادوارد دنیلز پیش می رود.یعنی هر چقدر که ادوارد دنیلز می فهمد، بیننده همان مقدار متوجه داستان میشود.کسی که بعنوان مارشال ایالتی برای حل پرونده ای (گم شدن یک زن بیمار بنام ریچل سولاندو)عازم آشکلیف می شود و...
شوک ناشی از پایان فیلم دقیقا ناشی از همذات پنداری بیننده با همین شخصیت است گویی که دوست نداریم باور کنیم که او بیمار روانی است. دلایلی مهمی برای پذیرش این فرضیه در فیلم موجود است . بیاد بیاورید که در اولین برخورد دو بازرس با دکتر کاولی در دفترش تصاویری از شکنجه انسانها در قدیم و لوبوتومی(عمل برداشتن قسمتی از مغز) بروی دیوار نصب شده است!(لزوم استفاده از این تصاویر خشن و غیر اخلاقی چیست؟) یا ملاقات با جرج نویس در ساختمان" سی "و پیدا شدن ریچل سولاندو واقعی در یک غار و تائید صحبتهای نویس در مورد فعالیتهای این مرکز. بویژه اینکه این رویداد در زمانی اتفاق می افتد که تدی بر خلاف رویاهایش، در هوشیاری کامل است . نکته ی دیگر اعتراف تدی به حضور در جنگ و بیاد آوردن متعدد خاطرات آن است که منطبق با پیشینه الکلی اوست. برای تقویت این فرضیه فیلمساز می توانست سکانس پایان را، که نمای لانگ از فانوس دریایی است، به نگاه ریچل سولاندو ایستاده درون غار پیوند بزند! البته این فرضیات با وجود فرضیه دوم قابلیت رد شدن دارند!
اما برای اثبات فرضیه دوم هم فیلمساز برای ما سرنخهایی در سراسر فیلم قرار داده که نیاز به دقت و توجه بیشتر دارد!
در سکانس آغازین فیلم زمانی که افسر مک فیرسون از دو کارآگاه تقاضا میکند اسلحه شان را تحویل دهند؛ مشاهده میکنیم که علی رغم سرعت عمل اندرو لیدیس(لیدیس، بر طبق نظریه دوم) در تحویل اسلحه، همکار ایشان چاک اُل (بعبارت درست دکتر لستر شیان) بطرز ناشیانه ای آنرا انجام می دهد. صحنه ای که مؤید آنست که ایشان بواقع دکتر شیان هستند نه چاک دستیار تدی. سر نخ دیگر در جلسه بازجویی آندرو لیدیس از کارکنان و پرستاران مرکز است زمانی که دکتر شیان معرفی می شود دوربین مکث کوتاهی بروی چاک (همون دکتر شیان) دارد.(2 صحنه وجود دارد) صحنه ی قابل ذکر دیگر اینکه ضمن بازپرسی اندرو لیدیس از یکی از بیماران در لحظه ی نوشیدن آب، لیوان در دست زن نیست !گویی اینها توهمات ذهن یک بیمار (اندرو لیدیس)هستند.تمام این سرنخها و خشونت نسبی اندرو لیدیس در طول فیلم، بهمراه اتفاقات درون فانوس نشانهایی است که فیلمساز برای اثبات فرضیه دوم یعنی بیمار بودن لیدیس بکار بسته است.
طبق نظریه اول ادوارد دنیلز همسرش را بر اثر حادثه ی خفگی ناشی ازآتش سوزی و توسط بیمارِآتش افروزی بنام اندرو لیدیس از دست داده است.اندرو لیدیس (آتش افروز) به آشکلیف منتقل شده و بهانه ای برای ادوارد دنیلز برای کشف راز آشکلیف شده است.در سمت دیگر داستان مسئولان آشکلیف پی به ارتباط جرج نویس (کسی که از اسرار آشکلیف باخبر است)با مارشال ادوارد دنیلز شده و طی نقشه ای دروغین(گم شدن یکی از بیماران مرکز) او را به جزیره می کشانند تا او را سر به نیست کنند.
اما مطابق فرض دوم دلورسِ افسرده سه فرزند خود را در آب دریاچه خفه کرده، اندرو لیدیس با دیدن این صحنه در اثر جنون آنی همسر خود را به ضرب گلوله کشته و به بیمار روانی تبدیل شده و به آشکلیف منتقل شده است.
نتیجه:شاید تلاش برای پاسخ به اینکه کدام فرضیه فوق در مورد فیلم به واقعیت نزدیک تر است کار عبث و بیهوده ای باشد! کما اینکه فیلمساز تمام تلاش خود را در جهت از بین بردن مرز بین این دو فرضیه بکار بسته است. برای تائید این نکته میتوان به موارد زیر اشاره کرد.بعنوان نمونه در ابتدای فیلم دلورس تنها در خواب تدی ظاهر میشود اما از هنگام ملاقات تدی با جرج نویس، دلورس در واقعیت هم ظاهر می شود! هر چند این مسئله را میتوان به تاثیر قرصهای کاولی به سود نظریه (ا)تعبیر کرد.
مورد دیگر مربوط به سکانس دریاچه در پایان فیلم است .جایی که دلورس 3کودک خود را خفه کرده و خود نیز توسط همسرش کشته میشود.اگر بنا به تائید فرضیه دوم توسط فیلمساز بود، می توانست با بردن نام اندرو از زبانِ دلورس فرضیه اول را بطور کل رد کند.یعنی فیلمساز تعمدا از اینکار خودداری کرده تا تشخیص داستان واقعی برای بیننده غیر ممکن شود.در نهایت زیباترین جلوه این ممزوج شدن را می توان در سکانس خواب تدی و درآغوش کشیدنِ دلورس نظاره کرد که با اوج موسیقی محزون و زیبای فیلم همراه است.لحظه ای که دلورس درآنِ واحد درحال خونریزی از شکم(مهر تائید بر فرضیه دوم)و در عین حال تبدیل شدن به تلِ خاکستر(تائید فرضیه اول) است .