نگاهی به فیلم"هیس؛دختر ها فریاد نمیزنند":از جسورانه ترین فیلم های سالهای اخیر سینمای ایران!
۳٬۹۹۹ بازدیدپنجشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۵ - ۱۵:۰۴
۳ دیدگاه
گذشته هیچگاه نمرده، حتی نگذشته است. (ویلیام فاکنر)
جدیدترین ساخته پوران درخشنده پختهترین و حرفهای ترین اثر اوست و تجربه بالای او در کارگردانی بسیاری از صحنههای فیلم به چشم میخورد.
او در این فیلم جسارتی فراتر از تصور را به خرجداد.از به کار گیری چنین سوژه و موضوع حساسی تا انتخاب تیم فنی و بازیگری و حتی لوکیشن های نامعمول.
«هیس… دخترها فریاد نمیزنند» جذابیتهای غیرقابل انکاری دارد و بر پایه درستی شکل میگیرد و بسط پیدا میکند. درخشنده این بار هم مثل همه سالهای فیلمسازیاش روی قشر جوان و نوجوان دست گذاشته و مسائل و مشکلات آنان را بازگو میکند. منتهی این بار موضوع ملتهب فیلم و بحث آسیبهای جنسی مطرح است که با توجه به قواعد و مقررات دست و پاگیر فرهنگی و تابوها به خصوص در سینما تاکنون آن طور که باید اجازه طرح چنین مواردی داده نشده است. البته این بار هم مقاومت و پافشاری فیلمساز سبب تولید و ساخت فیلمی با این موضوع شده و او با سعی و کوششی تحسینبرانگیز توانسته حرفش را به هر صورتی که هست بزند. نگاه روانشناسانه درخشنده به موضوع عالی و بدون نقص است و در ابتدا و میانه فیلمنامه با کمترین لکنت و ایراد پیش میرود. در کمتر فیلم ایرانی این بازگشت به گذشتهها با چنین دیدگاه و تأثیری همراه بوده و توصیف و تحلیل شخصیت اینگونه با نظرات و نوشتههای فروید و یونگ پیوند خورده است. اینکه گذشته همیشه با ماست و علیرغم سپری شدن سالها هیچگاه اتفاقات تلخ و شیرین قدیم محو و بیرنگ نخواهند شد. از خطرات احتمالی چنین آثاری به خصوص در ایران و با توجه به محدودیتها و معذوریتهای مشخص، عدم ارائه تصویری باورپذیر و قابل قبول است که انصافاً فیلمساز به بهترین شکل منظور و مقصودش را بیان کرده و تأثیراتی را که باید بر مخاطب میگذارد. او روی موضوع ممنوعهای دست میگذارد که متأسفانه نمونههای آن کم نیست، ولی به دلیل ارتباط مستقیم با آبروی خانوادهها وآسیب دیدگان و مقتولان روحی این حوادث امکان طرح و چارهیابی برای آن وجود ندارد. درخشنده زمان وقوع این اتفاق تلخ و تکاندهنده را در سالهای گذشته و ۸ سالگی شیرین قرار میدهد، اما کیست که نداند این فجایع و سوءاستفادههای کثیف امروزه با گسترش شبکههای اجتماعی و بلوتوث و مواردی از این دست شکل وحشیانهتر و افسار گسیختهتری به خود گرفته است. تأسفبار است، اما قطع به یقین تماشاگران فریب خورده و رها شدهای که سرنوشت مشابه شیرین دارند موقع تماشای فیلم بهتر از هر کس دیگر حال و روز او را درک میکنند.
درخشنده به درستی و در زمان مناسبی این فیلم را میسازد و با این کار به همه افراد مسؤول از خانوادهها تا مدیران نهادهای مختلف و تصمیم گیرندگان مملکت هشدار میدهد. «هیس… دخترها فریاد نمیزنند» با عنوان کمنظیرش طرح سؤال میکند و انتظار آسیبشناسی و ارائه راهکار درباره این موضوع از متولیان امر را دارد. فقط ای کاش و ای کاش درخشنده به قصد القای تأثیرات بیشتر بر مخاطب به مسیر درست اولیهاش ادامه میداد و تا پایان به آن وفادار میماند. در وضعیت فعلی تمام آن صحنههای تلاش وکیل و عاشق دلخسته برای نجات شیرین از اعدام و سفر به شمال برای یافتن و جلب رضایت از برادر مقتول اضافی، باسمهای و سانتی مانتال است. البته کمی هم در همه آن لحظات یاد «میخواهم زنده بمانم» (ایرج قادری) میافتیم که نمونه نسبتاً درست و قابل اعتنایی از این دست است.
این مسیر اشتباه حتی آن ساختار درست ابتدایی را هم تحتالشعاع قرار میدهد و گرفتن گریه از تماشاگر به هر شیوه کمی فیلم را از هدف اصلیاش دور میکند. فیلم به لحاظ ساخت با همین وضعیت هم حرفهایترین کار کارگردانش است و اگر تا پایان شکل درستش را حفظ میکرد یقیناً بهترین فیلم درخشنده میشد، اما همین احساساتگرایی افراطی و حرکت به سمت سینمای اشکانگیز بالیوود باعث شد همچنان «پرنده کوچک خوشبختی» را با همه سادگیاش بیشتر از سایر کارهای این فیلمساز خوب دغدغهمند دوست داشته باشیم. البته حالا هم دیر نشده و با تدوین دوباره میشود در سکانسهای پایانی فیلم تجدیدنظر کرد. این اثر به هر حال پتانسیل فراوانی برای جذب مخاطب دارد و مطمئناً از امیدهای سینما در اکران سال ۹۲ خواهد بود. بنابراین دیگر نیازی به این همه غلظت احساسات نیست. شاید بهترین پایان برای فیلم آن جایی باشد که امیر آقایی و همسرش شیرین بینا درباره اینکه برای ادای شهادت به دادگاه بروند یا نه تردید دارند و بحث میکنند. پایان قطعی یا پایان باز حتی از همین لحظه هم قابل برداشت است و کارگردان در انتخاب هر کدام از پایانها حرف اساسی و مهمش را خیلی پیشتر از آن زده.
سخن گفتن از این فیلم بدون اشاره به کستینگ و بازی همدلیبرانگیز بازیگرانش ناقص است. شهاب حسینی، مریلا زارعی، جمشید هاشمپور، امیر آقایی، هادی مرزبان، مائده طهماسبی و فرهاد آئیش همگی به خوبی در جایی درست قرار گرفته و بازی کردهاند
، اما به طور جداگانه و ویژه باید به بازی تماشایی بابک حمیدیان و طناز طباطبایی در نقش مراد صفرخانی و شیرین اشاره کرد.
بابک حمیدیان که در جانبخشی به هیولایی انسانی سنگ تمام میگذارد. در این سالهای سینمای ایران فقط اوست که میتواند آبی چشمانش را از مهربانی و معصومیت رضای «خدا نزدیک است» به پلشتی و درندگی مراد در «هیس… دخترها فریاد نمیزنند» تبدیل کند. بازی او حتی در آن سکانس بازداشتگاه و شناسایی او توسط پدر و مادر شیرین نیز یگانه و مثالزدنی است. متهمان هر کدام با شمارهای در دست پشت دیواری شیشهای ایستادهاند و وقتی اولیای شیرین شماره ۴ یعنی همان مراد را شناسایی میکنند واکنش حمیدیان که طبیعتاً دیدی به بیرون ندارد ترکیبیست از شرم، ترس و وحشت
و صد البته طناز طباطبایی که با طراحی تیکهای عصبی و رفتاری و درک درست نقش، یکی از به یادماندنیترین نقشهای سینمای ایران را بازی میکند. او بازیگر جوانیست که با وجود سالهای نه چندان زیاد حضورش در عرصه بازیگری نقشهای متفاوتی را تجربه کرده است و در تمامانها درخشان و موفق ظاهر شده و این نشان از استعداد و توانایی او دارد.
درد و رنجی که او در «مرهم» و «هیس…» میکشد و ارائه میدهد اصلاً به یکدیگر ربطی ندارد و به عبارت دیگر او با هوشیاری نکته نقشها را گرفته است.
اگر بیشتر از این میخواهید به توان نقشآفرینیهای متفاوت او پی ببرید سری به نمایش «تنتن و راز قصر مونداس» بزنید و بازی بامزهاش در نقش میلو، سگ تنتن را ببینید!