در وصف پارما و ایتالیایی که بی خواهر شد !
۶۹۰ بازدیدجمعه ۰۴ دی ۱۳۹۴ - ۱۲:۳۵
۶ دیدگاه
اگه لیگ برتر به جذابیت و هیجانش مینازه-اگه لالیگا به ال کلاسیکوش مینازه-اگه بوندس لیگا به بایرن مونیخش مینازه؛سری آ به هفت خواهرش میناخت...هفت خواهر بودن و کلی خاطره،کلی عشق بازی و بازیهای جذاب و نوستالژیک،اما جبر روزگار قصد داشت یکیشونو به قتل برسونه و بقیه خواهراشو داغدار کنه،اونم با بازی سخره انگیزی بنام بحث مالی !!!...در حالی که امثال سیتی و پاریس داشتن داشتن خون فوتبال رو میمکیدن کسی حواسش نبود و همه ی هم و غم فوتبال شده بود پارمای دوست داشتنی؛این خواهر کوچولوی فوتبال کالچو !!! دلاوری نبود تا فریاد سر بده و بگه جمع کنید این فیرپلی مالی رو،کاری که بزرگان اروپا در خرید بازیکن انجام میدن قابل توجیه ولی امثال سیتی و پاریس روح فوتبال رو زجر میدن،پارما رفت تا انیوتاردینی بمونه و کلی خاطره ی دفن شده،تا ایتالیا یادش بره بوفون و کاناوارو از کجا اومدن،وقتی که شنبه یکشنبه ها طلوع خورشید از پس آلپ میزد بیرون دلپیرو بند کفشهاشو سفت میبست تا آماده بشه واسه بعدازظهر دربی ایتالیا،تا تقابلی داشته باشه با امثال ویری و تولدو و دی بیاجو..میلان تو لومباردو با روی کاستا و گتوزو و شوچنکو ناهارشو میخورد و با مالدینی و نستا سن سیرو رو آذین میبست واسه دلامدونینا...لاتزیو بود و کلی کله پوستی عاشق که تو دلاکاپیتاله فقط بمب منفجر نمیکردن !!! با مائوری-پانکارو-لوپز-لوکا مارکه جیانی و ندود و سیمئونه مست میکردن تو المپیکو...رم بود و همواپیمای تک نفره اش،هوادارای جالوروسی تا سر حد مرگ عشق میکردن با گلادیاتور خوش چهره و خوش فکرشون،کافو سمت راست رو همچون لبخند مونالیزای داوینچی ترسیم میکرد و دلوکیو در کنار مونتلا با گلهاشون عشق بازی میکردن با هوادارا...اینتر بود و پاتزای خودش،امره-دی بیاجو-زامورانو-زانتی-ایوان کوردوبا و کلی دیونه ی دیگه که واسه هواداراشون حکم تابلوی جیغ ادوارد مونک رو داشتن،طلایی ناب که میراث گرانبهای جوزپه مه آتزا بود...فیورنتینا بود و آرتمیو فرانکی،باتی گل هر هفته تو فلورانس درس عاشقی داشت با کلی شاگرد،جونیور بایانو باهاش همنوازی میکرد،یورگ هاینریش واسش گلسازی میکرد،مجسمه ای باتی گل تبدیل شده بود به بت خونه ی عشاقش تا قلب از کوچش به پایتخت بی دفاع...وقتی هم رفت به رسم روزگار مجسمه اش تکه تکه شد تا کسی دیگه دل نبنده و بفهمه دوران عاشقی یعنی تلخی و فراق و
غم...پارما بود و خواهر کوچولویی که لقبش بود،معدن طلای ناب آتزوری،زردهای مقدس کشور چکمه..جایی که تولد بوفون رو نوید داده بود و واسه کاناوارو هجله ی عشق برپا کرده بود،حالا یکسال شده که این خواهر قهر کرده و رفته اونم به لطف جبر سخت روزگار...میلان حالا ناهارش رو با بوناونتورا میخوره و صبح ها به کنستانت زاپاتا سلام میکنه !!! یووه هنوز پرچم داره ولی تک نفری سخته جنگیدن و قطعا در آینده کمک میخواد و شاید اینتر !...لاتزیو خودشو گم کرده تو تاریخ و انگار یادش رفته لقبش چیه..رم هم فقط نشانش گرگ رو هویدا میکنه و فیوره هم گاهی مثل تیغهای ساردینهای سیسیل عمل میکنه ولی خفه کننده نیست...اما فراق خواهر سخته !...روزی که رفت هویت هم رفت...حلا فقط گهگاهی باد یه سر به انیوتاردینی میزنه و با خودش خاطرات رو تو شهر میچرخونه...کجایی خواهر کوچولوی کالچو !
از یه جزیره فن تقدیم به رفقای چکمه پوش خودم.....