خداداد عزیزی: تو بازی با استرالیا با یه شوت از وسط زمین دروازهبان رو غافلگیر کردم، ولی داور چون طرفدار انگلیس بود گل رو قبول نکرد (فان)
خداداد عزیزی: تو بازی با استرالیا با یه شوت از وسط زمین دروازهبان رو غافلگیر کردم، ولی داور چون طرفدار انگلیس بود گل رو قبول نکرد (فان)
آفتاب داغ ملبورن انگار داشت زمین چمن استادیوم کریکت ملبورن رو کباب میکرد. ۲۹ نوامبر ۱۹۹۷، بازی برگشت پلیآف جام جهانی ۱۹۹۸، ایران مقابل استرالیا. من، خداداد عزیزی، ملقب به غزال تیزپای آسیا، تو اوج آمادگی بودم. نه فقط آمادگی بدنی، بلکه یه حس عجیب تو وجودم میگفت امروز قراره یه کار تاریخی بکنم. یه چیزی تو مایههای شوت از وسط زمین که تا ابد تو تاریخ فوتبال ایران بمونه!
دقیقهی ۲۰ بازی بود. استرالیا داشت با اون هیکلهای غولپیکرشون فشار میآورد، ولی من مثل یه پلنگ تو زمین میچرخیدم. یهو توپ از یه تکل ناشیانهی مدافع استرالیا پرید وسط زمین، درست زیر پای من. دروازهبانشون، مارک بوسنیچ، یه کم جلوتر از دروازه وایستاده بود و داشت با یه تماشاگر سر اینکه ساندویچش چی داره بحث میکرد! من یه نگاه به دروازه انداختم، یه نگاه به توپ، و گفتم: «خداداد، حالا وقتشه نشون بدی غزال تیزپا یعنی چی!»
یه شوت زدم که انگار موشک کروز بود! توپ با سرعت نور از وسط زمین بلند شد، قوسش مثل یه رنگینکمون بود. تماشاگرای ایرانی تو استادیوم انگار داشتن کنسرت داریوش رو تو ملبورن میدیدن، یهو همه زدن زیر جیغ! توپ تو هوا چرخید، بوسنیچ پرید که بگیرتش، ولی انگار داشت با یه پروانه تو باد مبارزه میکرد. توپ از بالای سرش گذشت و تور دروازه رو بوسید! استادیوم منفجر شد! منم پریدم هوا، یه بشکن زدم و داد زدم: «اینه فوتبال ایران!»
ولی یهو دیدم داور، یه انگلیسی با سبیلهای پرپشت که انگار از فیلمهای جیمز باند اومده بود، داره سرشو تکون میده. سوت زد و گفت: «گل نیست!» من گفتم: «چی؟! مگه کوری؟ تور دروازه پاره شد!» داور با یه لهجه غلیظ بریتیش گفت: «آفساید بود، جوان!» من گفتم: «آفساید؟ من از وسط زمین زدم، کدوم آفساید؟» بعد زیرلبی بهش گفتم: «تو طرفدار انگلیسی، چون استرالیا جزو مستعمرههای قدیمیتونه!» داور یه چشمغره رفت و گفت: «برو بازی کن، وگرنه کارت زرد میدم!»
تماشاگرای ایرانی تو سکوها داشتن شعار میدادن: «خداداد، شوت بزن، داورو نابود کن!» منم یه لبخند زدم و گفتم: «آرامش، بچهها، هنوز وقت داریم!» بازی ادامه پیدا کرد و ما بالاخره اون روز ۲-۲ مساوی کردیم و با قانون گل زده تو خونهی حریف، بلیط جام جهانی ۹۸ رو گرفتیم. اما اون شوت از وسط زمین من هیچوقت از ذهنم بیرون نرفت.
بعد بازی، تو رختکن، بوسنیچ اومد پیشم. سرش پایین بود، انگار یکی بهش گفته بود دیگه اجازه نداره تو ملبورن کانگورو سواری کنه. گفت: «خداداد، اون شوتت چی بود؟ من هنوز تو شوکم!» من گفتم: «مارک، اگه داور عاشق چای انگلیسی نبود، الان تو داشتی تور دروازه رو از موهات جدا میکردی!» خندید و گفت: «بیا امشب بریم خونهی من، یه باربیکیو درست کنیم و دربارهی این شوت حرف بزنیم.»
رفتیم خونهی بوسنیچ، یه خونهی باحال با یه حیاط بزرگ که پر از کاکتوسهای استرالیایی بود. گفتم: «مارک، اینا چیه؟ انگار تو فیلم کابویها زندگی میکنی!» گفت: «خداداد، اینجا استرالیاست، همهچیز یه کم عجیبه!» بعد برامون یه استیک کانگورو کباب کرد. من یه لقمه خوردم و گفتم: «مارک، این خوبه، ولی یه زرشکپلو با مرغ کنارش بود، دیگه نور علی نور میشد!» همه زدن زیر خنده.
بعد شام، بوسنیچ گفت: «خداداد، بیا یه دست فیفا بازی کنیم.» من گفتم: «مارک، تو تو زمین ازم خوردی، حالا تو فیفا میخوای؟» رفتیم پای پلیاستیشن، من ایران رو انتخاب کردم و اون استرالیا. یه شوت از وسط زمین زدم، بازم گل شد! مارک کنترلر رو پرت کرد و گفت: «خداداد، تو حتی تو بازی هم غزالی!»
تا دیروقت گپ زدیم. بوسنیچ گفت: «خداداد، تو با اون شوتت منو غافلگیر کردی. اگه داور گلت رو قبول میکرد، الان من بیکار بودم!» من گفتم: «مارک، نگران نباش، تو هنوز یه دروازهبان باحالی. فقط دفعه بعد که منو دیدی، نرو جلو دروازه وایستا!»
صبح که شد، بوسنیچ منو تا فرودگاه رسوند. تو راه گفت: «خداداد، تو فقط یه بازیکن نیستی، یه جادوگری تو زمین!» منم گفتم: «مارک، جادو مال توئه که اون همه توپو میگیری. فقط یادت باشه، غزال تیزپا همیشه یه شوت غافلگیرکننده تو آستینش داره!»
وقتی سوار هواپیما شدم، به خودم گفتم: «خداداد، تو نه تنها ایرانو به جام جهانی بردی، بلکه یه شوت زدی که تا ابد تو تاریخ فوتبال ایران میمونه، حتی اگه داور انگلیسی نذاشت ثبت بشه!»
حالا هر وقت تو اینستاگرام یه پست دربارهی بازی ایران و استرالیا میبینم، کامنت میذارم: «اون شوت وسط زمین من کجا رفت؟» و هوادارا جواب میدن: «خداداد، تو سلطان غافلگیری هستی!»
پایان