سؤال تأملبرانگیز روز؛ با افتضاح تیم خودی و موفقیت رقیب دیرینه چگونه کنار بیاییم؟
قهرمانی بیستم لیورپول از نگاه نویسنده هوادار منچستریونایتد: از موفقیت آنها در ذهنم دیوار دفاعی ساختم

طرفداری | همیشه مایلم پیامهای هواداران را در مورد نتایج بد و خوب، شکستها و پیروزیها، کسب عنوان قهرمانی یا تصاحب جام توسط رقیب آنها را بخوانم.
برای خیلی از هواداران فوتبال، بدترین لحظهها آنهایی نیستند که تیمشان میبازد، بلکه زمانی است که تیم رقیب میبرد، و آن هم نه هر بردی، بلکه قهرمانی، جام یا رکوردی تاریخی.
لحظهای که تلویزیون صحنهی بالا رفتن جام توسط تیم رقیب را نشان میدهد، طعنهها در شبکههای اجتماعی فوران میکند و رسانهها از «بازگشت افتخار» مینویسند.
در چنین لحظاتی، هوادار فوتبال معمولاً سه مرحلهی احساسی را طی میکند:
- انکار و بیاعتنایی و جملاتی مانند: «من که بازی رو ندیدم اصلاً، برام مهم نیست!»
- خشم و طعنه که با گفتن «با پول و داور بود! یا شانس آوردن!» همراه میشود.
- و در پایان، پذیرش تلخ و مقایسهی دردناک اجتنابناپذیر میشود: «کاش ما هم یه مربی درستوحسابی داشتیم، یا یکی دو تا بازیکن درستحسابی خریده بودیم.»
اما در دل همین تلخی، نوعی همبستگی خاموش بین هواداران تیمهای پیروز و مغلوب شکل میگیرد. آنها میدانند چه احساسی دارید، چون خودشان هم آن را تجربه کردهاند.
در نهایت، فوتبال همین است؛ گاهی شیرین، گاهی تلخ، و گاهی آنقدر عذابآور که ترجیح میدهی اخبار ورزشی را برای هفتهها نخوانی و دنبال نکنی. اما در دل همین رقابتهاست که شور و عشق واقعی به تیم شکل میگیرد، متبلور میشود و برای همیشه باقی میماند.
قهرمانی تیم رقیب، مثل دیدن چراغ روشن خانهای است که زمانی خانهی تو بوده، اگر اصلاً بوده. بماند که خیلی باید خوششانس باشی اگر هوادار چنین تیمی باشی.
میدانی که دیگر سهمی از آن نداری، اما نمیتوانی نگاه نکنی. صدای شادیشان به گوشت میرسد، اما در قلبت فقط یک چیز طنین دارد: «ما کجای این قصهایم؟»
وقتی تیم رقیب جام را میبرد، چیزی در درونت فرو میریزد. نه فقط حسادت، نه فقط رقابت، بلکه نوعی دلتنگی برای روزهایی که تیم تو هم قهرمان بود، یا حداقل امیدی داشت. انگار آنها دارند آنچه را تو از دست دادهای، با افتخار بلند میکنند.
در آن لحظه، به همه چیز فکر میکنی. به مدیریت تیم، به بازیکنانی که آمدند و رفتند، به فرصتهایی که از دست رفت. ولی هیچکدام دردش به اندازهی تماشای جشن رقیب، آن هم از پشت شیشه، و تماشای تصاویر و فیلمها در همه جا نیست.
و شاید سختترین بخش ماجرا این باشد که بدانی حقشان بود. که قشنگ بازی کردند، خوب بودند، درست پیش رفتند. و تو باید فقط تماشا کنی. با لبخندی خشک و اجباری، یا سکوتی سنگین. سکوتی که فقط هواداران شکستخورده میفهمند!
اما حتی در این لحظات هم، امید نمرده. هر فصل جدید، شروع دوبارهای است. قصه همیشه چنین بوده، شاید دفعهی بعد، نوبت ما باشد.
در میان خواندن همهی این مطالب، دلم نیامد مطلب «اندی میتن» در «اتلتیک» را نادیده بگیرم که الهامبخش پیشگفتار مطلب امروز بود.
«میتن» بهعنوان طرفدار دوآتشهی «منچستر یونایتد» به دستور سردبیر مجبور شده است مطلبی دربارهی قهرمانی «لیورپول» از چشمان طرفدار یونایتد بنویسد.
بسیار خواندنی است و حاوی نکات بسیار. احساس طرفداری که مجبور شده است از قهرمانی سرسختترین رقیب تیم محبوبش قلم بزند؛ سفری به جهنم…
امیرحسین صدر
۲۹ اپریل ۲۰۲۵