دیروز، امروز و فردا؛ 30 سالگی قهرمانی اعجابانگیز بلکبرن راورز در لیگ برتر 95-1994
داستان قهرمانی بلکبرن در لیگ برتر؛ همه چیز با یک رؤیا شروع شد: بزرگ فکر کن

طرفداری | بلکبرن راورز در دههی گذشته در دستهی دوم فوتبال انگلیس، یعنی چمپیونشیپ، روزگار گذرانده است. اما وضعیت فعلی، چیزی از داستان هفت سال شگفتانگیز در تاریخ این باشگاه کوچک اهل لنکاشر نمیگوید؛ سالهایی که طی آنها، رؤیاها به واقعیت بدل شدند و قهرمانیای به دست آمد که هنوز هم در حافظهی فوتبال انگلستان زنده است. ۳۰ سالی از آن قهرمانی ناباورانه و یگانه میگذرد.
همهچیز با یک رؤیا شروع شد. «بزرگ فکر کن»، این شعار او بود. بلندپروازیای داشت؛ تا خود ستارهها.
بیپروا دل به آسمان زد و ستارهها را نشانه گرفت، جایی که رؤیاها جا دارند و بیهیچ تردیدی، جسورانه، سقف آسمان را لمس کرد.
جک واکر، یک کسبوکار خانوادگی کوچک را در اختیار داشت و از دل آن، امپراتوری عظیمی ساخت. وقتی در سال ۱۹۸۹، شرکت «واکر استیل» را فروخت، بیش از ۵۰ شعبه در سراسر کشور داشت. ارزش فروش؟ سیصد و سی میلیون پوند. در آن زمان، این بزرگترین معاملهی تاریخ بریتانیا برای یک شرکت خصوصی بود.
اما واکر هنوز با دنیا کاری داشت. در سال ۱۹۹۱، او چیزی را خرید که از کودکی به آن دل بسته بود: باشگاه «بلکبرن راورز Blackburn Rovers». تیمی که از سال ۱۹۴۶ در استادیومهای سرد و بارانی دنبال کرده بود، حالا در دستان و اختیار او قرار داشت. او باور داشت این تیم، شایستهی چیزی بزرگتر است. باور داشت بلکبرن، میتواند بهترین تیم کشور باشد.
واکر دست به کار شد.
در آن زمان، بلکبرن در دستهی دوم دستوپا میزد و فصل قبلش را با زحمت از سقوط گریخته بود. در اکتبر ۹۱، دان مکی از پست مربیگری اخراج شد. حالا نوبت پیدا کردن کسی بود با چشمانداز، با شهامت، و دانشی که بتواند تیم را از دل تاریکی، تا قلهی قهرمانی بالا ببرد. و جک واکر با قلبی پر از اشتیاق و ذهنی سرشار از ایمان، قدم در راه گذاشت.
حالا جستوجو برای یافتن مربیای با دیدگاه و درایت کافی برای رساندن تیم تا قهرمانی آغاز شده بود.
در بهت و حیرت همگان، کنی دالگلیش اسطورهی لیورپول و قهرمان محبوب تمامی مرسیساید از بازنشستگی درآمد و نقش مربی تیم را برعهده گرفت.
اینک بلکبرن در مسیر تبدیل رؤیای واکر به واقعیت قرار گرفته بود. بقیه، حکایت از شیرینترین قصههایی است که مادر و پدر، یا مادربزرگ و پدربزرگ دوستداشتنی شما در گوشهایتان زمزمه کردهاند.
شیرینی داستان بلکبرن از اعجابش نمیکاهد. قصهای از آن دست که زمان را متوقف میکند. روایتی سرشار از حیرت و حقیقت؛ افسانه نبود اما افسانهگون بود.
انگار از دلِ خیال آمده بود و بیرحمانه زیبا بود. قصهای که حس شد، نفسی داد، و در دلها جا ماند. داستانی از جنس جسارت؛ چیزی که شاید سالها بعد با قهرمانی لسترسیتی تکرار شد ولی در دوران خودش بیهمتا بود.
امیرحسین صدر
آوریل ۲۰۲۵
https://www.tarafdari.com/" />