چگونه فوتبال تماشا کنیم؛ هر دوشنبه و پنجشنبه در طرفداری
کتاب رود گولیت (۱۶): سیستم ۳-۳-۴ و دنیای بی انتهای مثلثها

طرفداری | پس از آنکه در https://www.tarafdari.com/node/2610154" target="_blank">قسمت پانزدهم کتاب رود گولیت، بهطور ویژه به چینش ۲-۴-۴ و مزایا و معایب آن پرداختیم، حالا در این قسمت روی چینش ۳-۳-۴ تمرکز خواهیم کرد.
۴-۳-۳ (بازیسازی از مرکز زمین)
همیشه تعجبآور است که تیمها چطور بهسادگی قواعد ابتدایی را، هنگام تلاش برای جلوگیری از حمله ۳-۳-۴ فراموش میکنند. بارها میبینید که به تیمها اجازه داده میشود تا از محور مرکزی زمین بازیسازی کنند.
وقتی تیم صاحب توپ است، وینگ بکها کاملاً جلو میآیند و وینگرهای تیم مقابل را با خود میکشانند. دو مدافع میانی به جناحین میل پیدا میکنند و فاصلهٔ بین آنها اندکی افزایش مییابد و با دروازهبان یک مثلث تشکیل میدهند. در این صورت، مهاجم تیم حریف آن جلو باید با سه مدافع روبرو شود. یکی از دو مدافع میانی میتواند توپ را از میانهٔ زمین به جلو ببرد و وارد منطقهٔ مرکزی شود. اگر تیم صاحب توپ موفق شود، در هر خط یک بازیکن اضافه خواهد داشت. این یک ساختار فوقالعاده و پایهای برای بازیسازی از عقب در سیستم ۳-۳-۴ محسوب میشود.
اما اگر توپ در کنارهها از دست برود، منطقهٔ پشت مدافع مرکزی که جلو آمده، کاملاً باز خواهد شد و مدافعان در برابر مهاجمان حریف، در حالت تک به تک قرار میگیرند و در برابر ضدحمله آسیبپذیر میشوند. در چنین موقعیتی، کیفیت فردی مهاجم میتواند بهراحتی تعیینکننده باشد.
بنابراین همیشه این وظیفهٔ مهاجمان است که هنگام از دست رفتن توپ، بازیسازی حملهٔ جدید از سوی حریف را مختل کرده و توپ را به سمت جناحها هدایت کنند تا هافبک تیم مجبور نباشد در برابر دو بازیکن دفاع کند.
در آ.ث. میلان، ما اغلب بازی را با ارسال یک توپ بلند و هوایی از عقب زمین به مهاجم آغاز میکردیم، و وظیفهی مهاجم این بود که توپ را نگه دارد و به هافبکهایی که از فشار رها شده بودند و جلو میآمدند، پاس دهد.
بعد از آنکه چلسی، ژوزه مورینیو را اخراج کرد، گاس هیدینک تلاش کرد خط میانی خود را در قالب سیستم ۳-۲-۱-۴ سازمان دهد. برای ایجاد یک ترکیب ایدئال در خط میانی، شما به سه نوع بازیکن متفاوت نیاز دارید: یک کنترلکننده، یک دونده و یک بازیکن خلاق هجومی که بتواند گل بزند.
هیدینک دقیقاً این ترکیب را داشت: جان اوبی میکل، نمانیا ماتیچ و سسک فابرگاس. با این حال، مشکلی وجود داشت. آیا نمیبایست بازیکنانی فوقالعاده، هر یک با ویژگیهای خاص خود، بهخوبی در سیستم ۳-۳-۴ جای بگیرند؟ همیشه اینطور نیست. اوبی میکل دفاعی بازی میکرد اما فاقد مهارت در تکلزنی بود؛ او توپ را نمیگرفت و هنگام از دست دادن یا به دست آوردن توپ، به اندازه کافی سریع تغییر نقش نمیداد. ماتیچ بازیکن دوندهای بود اما اغلب در کنارهها با توپ کار میکرد و بهاندازه کافی، سریع در عمق بازی نمیکرد. فابرگاس در حمله فوقالعاده بود، اما در فاز دفاعی اغلب اشتباه میکرد.
وقتی که میخواهید یک خط میانی بخرید، چیزهای زیادی ممکن است اشتباه پیش برود. تلفیق کردن ویژگیهای مورد نیاز، کاری ظریف و دقیق است: ممکن است روی کاغذ درست به نظر برسد، اما این هیچ تضمینی نیست. باید صبر کنید و ببینید در عمل چه رخ میدهد. اغلب این ترکیبات، با یکی دو موفقیت تصادفی به انسجام میرسند.
مثال دیگری بزنیم: منچستریونایتد در اواخر دهه ۱۹۹۰. سر الکس فرگوسن ماشینی خوش کارکرد در خط میانی داشت و ترکیب او با یک یا دو مهاجم، با دقت یک ساعت سوئیسی کار میکرد. این بازیکنان بااستعداد و چندکاره، همچنین قادر بودند از سیستم ۲-۴-۴ به ۳-۳-۴ با یک یا دو هافبک تهاجمی، تغییر سبک دهند. این سیستم بهخوبی عمل میکرد، چون هافبکهای یونایتد میتوانستند در سیستمها و موقعیتهای مختلف بازی کنند.
منچستریونایتد مهاجمان فوقالعادهای داشت: اندی کول، دوایت یورک، تدی شرینگهام، اولهگونار سولسشر و رود فن نیستلروی. در مرکز تیم، بازیکنانی چون روی کین، پل اسکولز، نیکی بات و بعدتر مایکل کریک و دارن فلچر قرار داشتند. در کنارهها نیز بازیکنانی چون رایان گیگز، دیوید بکام و بعدتر رونالدو حضور داشتند. ویژگیهای آنها به یونایتد چیزی اضافه میکرد که در مواقع خاص بازی به کار میآمد.
تیمهای فرگوسن همیشه یک برگ برنده اضافی در آستین داشتند. بهنظرم آنها بهویژه وقتی در لیگ قهرمانان اروپا بازی میکردند، فوقالعاده بودند. آنها میتوانستند به راحتی سیستمشان را به یک مهاجم و یک مهاجم سایه تغییر دهند. انگار فرگوسن هر یازده نفری را که به زمین میفرستاد، همه چیز بهخوبی پیش میرفت.
این مسئله ثابت میکند که در نهایت، ویژگیهای فردی بازیکنان عامل تعیینکننده است.
این فصل ادامه دارد...