چگونه فوتبال تماشا کنیم؛ هر دوشنبه و پنجشنبه در طرفداری
کتاب رود گولیت (9): سراب مرگبار؛ روزی که لیورپولِ برندان راجرز در تله چلسی افتاد

طرفداری | آنچه گذشت: در هشتمین قسمت از https://www.tarafdari.com/node/2601650" target="_blank">کتاب رود گولیت، بخش اصلی صحبتهای او به ژوزه مورینیو، ناکامی این مربی و محافظهکاری بیش از حد او اختصاص داشت. از این قسمت اما، به جایی میرسیم که عنوان کتاب به آن اشاره دارد.
چگونه فوتبال تماشا کنیم
بازیکنان فوتبال باید درون زمین، دو یا سه قدم جلوتر فکر کنند. در مقابل، تحلیلگران دو یا سه قدم به عقب نگاه میکنند.
تقریباً همه درباره فوتبال چیزی میدانند، حداقل اندکی، اما دیدگاه هیچ دو نفری کاملاً یکسان نیست. برخی نظراتشان را بر اساس آمار بنا میکنند، برخی توپ یا حرکات بازیکنان را دنبال میکنند، در حالی که دیگران به سازماندهی بازیکنان درون زمین توجه دارند. من عمدتاً به جزئیاتی نگاه میکنم که نشان میدهند چرا اوضاع برای یک تیم خوب یا بد پیش میرود.
اغلب، اشتباهات تقصیر کسی نیست که مستقیماً در آن صحنه دخالت دارد؛ معمولاً علت را باید در چیزی یافت که در ابتدای آن حرکت اشتباه پیش رفته است. آخرین بازیکن در زنجیره حرکتی، معمولاً به دلیل کاری که همتیمی دیگری در مرحلهای پیشتر انجام داده، به دردسر میافتد. کارشناس باید آن را ردیابی کند.
علت و معلول
برای عموم مردم، علت و معلول همیشه آشکار نیست؛ بنابراین این چیزی است که من بهعنوان تحلیلگر روی آن تمرکز میکنم. در واقع، این روشی است که اکثر بازیکنان و مربیان یک بازی را تماشا میکنند. سوال من چه در خانه جلوی تلویزیون، چه در ورزشگاه و چه در استودیوی تلویزیون یا رادیو، این است: «چرا اشتباه پیش آمد؟»
مثال خوبی از این موضوع راس بارکلی است که رسانهها و مردم او را بهعنوان یکی از بااستعدادترین بازیکنان انگلیس معرفی کردند. من یک بازی اورتون را تحلیل کردم که در آن، این هافبک بیش از حد با توپ میدوید و مدام مالکیت را از دست میداد. هرچه بیشتر با توپ بدوید، احتمال از دست دادنش بیشتر میشود. این یک احتمال ساده است. اما آیا تقصیر این جوان بود که مدام میدوید؟ چرا هم تیمیهایش متقاضی دریافت توپ نمیشدند؟ چرا آنها به سمت دروازه حریف استارت نمیزدند؟
هر کاری که بارکلی انجام میداد، نشان از این داشت که سعی دارد انتظارات از خودش را برآورده سازد. او در اشتیاقش برای اثبات خود، مدام درخواست توپ میکرد، اما اغلب هم آن را از دست میداد. من مثالهایی نشان میدهم، اما تقصیر را به گردن جوانی مثل او نمیاندازم؛ اتفاقاً برعکس. در کنار بارکلی، گرت بری باتجربه حضور داشت که میتوانست مشکل بارکلی را با گفتن: «ندو راس. توپ را پاس بده، گزینه ساده را پیدا کن.» حل کند. بازیکنان جوان به این راهنماییها نیاز دارند، نه سرزنش شدن به خاطر از دست دادن توپ. بدون حمایت بازیکنی مثل بری، او بارها و بارها همان اشتباهات را تکرار خواهد کرد.
تقصیر را باید گردن کسی انداخت که مسئولیت متوجه او باشد. ابتدا باید گفت اشتباه بارکلی در چیست، سپس اشاره کرد که چرا این اتفاق میافتد. در واقع، شما به بینندگان یک راهنما میدهید که بارکلی و بهویژه بری هم میتوانند از آن بهره ببرند. من فوتبال را اینگونه تحلیل میکنم: شناسایی علت و معلول. ممکن است بازیکنی که پس از یک تکل توپ را از دست میدهد مقصر به نظر بیاید، اما در واقعیت، اشتباه اصلی اغلب از او نبوده است.
بهعنوان سرمربی، سعی میکردم مطمئن شوم بازیکنان کمتجربه هرگز قربانی نشوند؛ در واقع مسئولیت را بر دوش بازیکنان بهتر میگذاشتم. این وظیفه آنها بود که راه را نشان دهند. اغلب مجبور بودم از زبان تندی استفاده کنم. بعداً بازیکن را کنار میکشیدم و برایش توضیح میدادم. اگر به همان خوبی که قرار است باشی و اینقدر با اعتماد به نفس و باکلاس هستی، باید به دیگران کمک کنی و درباره اتفاقاتی که خواهد افتاد و اشتباهاتی که میکنند هشدار بدهی. تو مسئول هستی و باید این مسئولیت را احساس کنی. سرزنش کردن بازیکنان بیتجربه آسان است. وقتی بازیکنان باتجربه اشتباه میکنند، منصفانه است که تقصیر را بپذیرند.
در استودیو
در بیبیسی، من یک یا گاهی دو بازی را دنبال میکنم. اغلب از من میخواهند درباره بازیهای چلسی نظر بدهم، چون برای چلسی بازی کردهام و آنجا مربی بودهام. یا اگر بازیکن یا مربی هلندی در کار باشد، مثل زمانی که لوئی فن خال منچستر یونایتد را هدایت میکرد، من اولین نفر در صف تحلیل حرکاتشان هستم.
اغلب در هلند، انگلیس یا جاهای دیگر، با تحلیلگران مختلف در استودیو هستم. برای برنامه «مچ آو د دی» در بیبیسی با گری لینکر، لحظاتی از بازی را انتخاب میکنم تا نشان دهم کجا اوضاع خوب یا بد پیش میرود. بعد به اتاق تدوین میروم تا آنها را بررسی کنیم و در اینباره بحث کنیم که چه چیزی در برنامه استفاده شود. گاهی درخواست فلشهایی میکنم تا حرکت بازیکنان را برجسته کنم.
نتیجهگیری؟ برندن راجرز اشتباه بزرگی کرده بود. او و تیمش باید بازی چلسی را مثل یک دیدار لیگ قهرمانان میدیدند. به نظر میرسد هرگز به ذهن راجرز خطور نکرد که میتوانست یا میبایست، بازی دفاعی انجام دهد. او هدف اصلی را فراموش کرد، حداقل چیزی که از بازی نیاز داشت: یک تساوی.
اگر لیورپول بازی فشردهای انجام میداد و به چلسی اجازه میداد ابتکار عمل را در دست بگیرد، لندنیها را کاملاً گیج میکرد. با بازی کاملاً غیرمنتظره یعنی دادن توپ به حریف، راجرز میتوانست چلسی را سردرگم کند. اما او نتوانست شاهکاری خلق کند.
راجرز بدون تجربه لازم، ناآگاهانه به تله چلسی افتاد. راجرز حتماً هر وقت آن بازی را به یاد میآورد کابوس میبیند. لیورپول شانس بردن قهرمانی در خانه، جلوی هواداران خودش را، از دست داد.
اگر در یک بازی صحبت مرگ و زندگی باشد و باید ببرید، البته که باید برای پیروزی وارد زمین شوید. اما اگر فقط نیاز دارید نبازید، هرگز نباید احتیاط را کنار بگذارید و فقط برای برنده شدن بازی کنید. این درس مهمی در سطح اول فوتبال است. گاهی باید بازی کردن مطابق میل خود را کنار بگذارید، زیرک و هوشمند باشید. در عوض، لیورپول با سادهلوحی بازی را واگذار کرد و اولین شانس بازپسگیری قهرمانی در بیست و پنج سال را از دست داد. در طرف مقابل اگرچه رویکرد چلسی فوقالعاده منفی بود، با سه امتیاز به خانه رفت.
بهطور خلاصه: چلسی به لیورپول اجازه داده بود فکر کنند که تیم برتر هستند؛ یک سراب مرگبار.