52 سالگی خالق معجزه استانبول
یرزی دودک؛ تو نمیتوانی شگفتیهای آینده را ببینی

طرفداری | وقتی با یک شکست، کمبود اعتمادبهنفس یا حال و هوای غمگین روبهرو میشوم، به خودم یادآوری میکنم: «تو نمیتوانی شگفتیهایی که در راهاند را ببینی.» این جمله از کتاب The Anthropocene Revisite اثر جان گرین گرفته شده، جایی که او داستان واقعی یرزی دودک را روایت میکند. گلری اهل لستان که خالق یکی از بهترین لحظات لیگ قهرمانان اروپا است.
پدر و پدربزرگ دودک در لهستان کارگر معدن بودند، و یرزی نیز در دهسالگی تصور میکرد که سرنوشتش همین باشد. آنها به صورت خانوادگی، معدنچی بودند. «دیگر چه کار میتوانیم بکنیم؟»، جمله یرزی در کودکی بود. مانند دیگر همسنوسالهای خود، فوتبال را هم دوست داشت، اما در جامعهای فقیر، به جای توپهای چرمی، باید با توپ لاستیکی یا حتی توپ تنیس بازی کنید. به خاطر قد بلندش، اغلب دروازهبان بود، هرچند مهارت چندان زیادی نداشت. در هفدهسالگی، کارآموزی فعالیت در معدن را آغاز کرد. هفتهای دو روز آنجا کار میکرد و همزمان به تیم فوتبال شرکت نیز پیوسته بود. او برای دروازهبانی از دستکشهای کار پدرش استفاده میکرد، با یک لوگوی دستی از آدیداس که واقعی به نظر میرسید. در نوزدهسالگی، درحالیکه همچنان در معدن کار میکرد، دروازهبان یک تیم نیمهحرفهای شد و ماهیانه کمی بیش از صد دلار درآمد داشت. در بیستویکسالگی، احساس میکرد که «در حال محو شدن در خاکستری زندگی است».
اما داستان اینگونه به پایان نرسید. ترکیبی از تلاش بیوقفه و شانس، این دروازهبان جوان را به لیورپول رساند، جایی که با مهارت و واکنشهای درخشان خود، زمینهساز پیروزی تیمش در https://www.tarafdari.com/node/2301263" target="_blank">فینال لیگ قهرمانان ۲۰۰۵ برابر میلان شد. جان گرین، که دربارهی مبارزات خود با افسردگی نیز مینویسد، توضیح میدهد که چگونه ناپیدایی آینده میتواند نهتنها منبع اضطراب، بلکه دلیلی برای امید و انگیزهای برای ادامهی مسیر باشد:
کسی نمیتواند به یرزی دودکِ دهساله بگوید که روزی دو پنالتی را در فینال لیگ قهرمانان مهار خواهد کرد... کسی نمیتواند به یرزی دودکِ بیستویکساله که سالانه فقط ۱۸۰۰ دلار درآمد دارد بگوید تنها یک دهه تا بالابردن جام قهرمانی اروپا فاصله دارد. تو نمیتوانی آینده را ببینی. نه هراسهای آن را، و نه شگفتیهایی را که در راهاند؛ لحظات سرشار از نور و شادی که در انتظار هر یک از ما هستند.
وقتی ترسیدهای یا اعتمادبهنفس نداری، این پرسش «چه میشود اگر...؟» میتواند وحشتناک باشد. چگونه میتوانی این وضعیت را تغییر دهی؟ یکی از روشهایی که در کار بر روی خود استفاده میکنیم، «نامهای از خودِ آیندهات» است. در هفتهی هفتمِ این روش، از دیدگاه آینده به خودت نامه مینویسی، اهدافی را که به آنها دست یافتهای شرح میدهی، احساسات خود را توصیف میکنی و مسیر احتمالی رسیدن به آنها را بازگو میکنی. در این روش، به جای تمرکز بر موانع، بر امکانات و اقدامات مثبت توجه میشود. گاهی تنها همین چند کلمه «تو نمیتوانی شگفتیهایی که در راهاند را ببینی»، کافی است تا جلوی محو شدن در خاکستر زندگی را بگیریم.