چگونه فوتبال تماشا کنیم؛ هر دوشنبه و پنجشنبه در طرفداری
کتاب رود گولیت (۷): ناگهان بدون مدارک مربیگری لازم، سرمربی چلسی شدم!

طرفداری | آنچه گذشت: در قسمت قبل از https://www.tarafdari.com/node/2597515" target="_blank">کتاب رود گولیت خواندیم که او پس از انتقال به فوتبال انگلیس و بازی برای چلسی، با چه چالشهایی مواجه شد. در این قسمت اما، نگاهی خواهیم داشت به دوران مربیگری او در این کشور. با ما همراه باشید.
فصل سوم: سرمربی
پس از سال اولم در چلسی، رئیس باشگاه، کن بیتس، در سال ۱۹۹۶ از من پرسید که آیا میخواهم سرمربی شوم و جانشین گلن هادل باشم. هادل بهعنوان مربی تیم ملی انگلیس انتخاب شده بود و هواداران خواستار این بودند که من نفر جدید باشم. ابتدا مردد بودم، زیرا این به معنای پایان دوران بازیام بود. این که همزمان مربی و بازیکن باشی، تقریباً غیرممکن است. در آن حالت باید توجه خود را تقسیم کنید، بنابراین هر دو را نصفهنیمه انجام میدهید. این تصوری واهی است که فکر کنید میتوانید یک باشگاه بزرگ را مدیریت کنید و در عین حال در هر بازی هم به میدان بروید. در سطح بالا، باید یکی را انتخاب کنید. در مقطعی، گولیتِ بازیکن باید جای خود را به گولیت مربی میداد.
گرچه من بهعنوان یک سرمربی تازهکار بودم، بیتس به من تمام فضایی را که میخواستم داد. وقتی سکان چلسی را به دست گرفتم، حتی دوره مربیگری جوانان را هم نگذرانده بودم. تنها پس از چلسی بود که در هلند دوره مربیگری حرفهای فوتبال را گذراندم. ابتدا مجبور بودم به تجربهام بهعنوان بازیکن و درسهایی که از مربیانی چون آریگو ساکی، فابیو کاپلو، رینوس میشل و اسون گوران اریکسون آموخته بودم، تکیه کنم.
همه چیز در ذهنم بود؛ هیچچیز روی کاغذ نبود. از آنجا که با بازیکنان سطح بالا کار میکردم، نیازی به زحمت کشیدن برای تمرینات و برنامهها احساس نمیکردم. مهمترین چیز ایجاد ارتباط بین بازیکنان و کمک به آنها برای تکمیل کردن تواناییهای یکدیگر بود. مسئله این بود که ترکیب ایدهآلی از بازیکنان را پیدا کنم تا تیمی منسجم شکل بگیرد.
در می ۲۰۰۵ و پس از دورهای پرآشوب زیر ذرهبین رسانهها، استعفایم را به مدیران فاینورد تقدیم کردم. آن فوریه در دور سوم جام یوفا توسط اسپورتینگ لیسبون حذف شده بودیم؛ اما هنوز چیزهای زیادی برای جنگیدن وجود داشت: قهرمانی در دسترس بود و ما جام حذفی را هم در پیش داشتیم. سپس یک بازی معوقه وسط هفته مقابل افسی دن بوش را واگذار کردیم و ناگهان، جو پیرامون باشگاه عوض شد.
بعضی از هواداران در روتردام شروع کردند به آن که مرا «آن آمستردامی» خطاب کنند: روتردام علیه آمستردام، ۰۱۰ علیه ۰۲۰. رقابت این دو تیم در آن دوران خیلی شدید بود و هنوز با همان شدت دنبال میشود. آنها میگفتند: «تو فرد شایستهای هستی، اما این لهجه آمستردامی چیست؟». آن روزها هرگاه به وارکنورد _ مجموعه تمرینی فاینورد _ میرفتم، میتوانستم نگاههای تیز و خصمانه را در پشت سرم احساس کنم. این دیدگاه بسیار کوتهبینانه بود. و این در حالی است که من در تمام عمرم هوادار فاینورد بودهام و حتی برای این باشگاه بازی کردهام.
مدتی بعد در نیمهنهایی جام حذفی، هنگامی که دروازهبان تیم، گابور بابوش، توپ را لو داد، بازی را باختیم. پایان کار چندان به درازا نکشید.
اما در واقع چه اتفاقی افتاده بود؟ مسائل بسیار بیشتری از برد یا باخت در یکی-دو بازی در میان بود. دستیارم، زلیکو پتروویچ، برای حضور در تلویزیون دعوت شده بود و بهصورت علنی تحقیر شد. ناگهان موضوع بسیار شخصی شد. به نظرم این باید برنامهریزیشده بوده باشد. افرادی در فاینورد حتماً اطلاعاتی را درز داده بودند تا موقعیت مرا تضعیف کنند. بهعنوان یک سرمربی، هرگز احساس نکردم که بر آنچه در باشگاه در جریان بود تسلط دارم.
این فصل ادامه دارد...