دست برنمیداشت - فضانوردان
۱ بازدیدشنبه ۲۷ بهمن ۱۴۰۳ - ۱۵:۴۷
۰ دیدگاه
دست برنمیداشت ما رُو نمیکاشت، جامون گلدون نمیذاشت تنها شده بود، منها شده بود مثل ماها شده بود دست برنمیداشت
دیدم میزدنش تا آدم کننش درب و داغون بود بدنش دست برنمیداشت خنجر نکشید، زورش نرسید دستاشو برید اما دست برنمیداشت
دست برنمیداشت ما رُو نمیکاشت، جامون گلدون نمیذاشت
صدتا کاغذ تا کردن امضا رو امضا کردن حکمُو اجرا کردن بیمارُو مداوا کردن چسب زخمشُو وا کردن از نزدیک نیگا کردن فهمیدن چیکا کردن ترسیدن و حاشا کردن
دست برنمیداشت ما رُو نمیکاشت، جامون گلدون نمیذاشت
تبلیغات