شعر در وصف مادر
در این لَیلِ خجسته به دلم افتادست
نَتْوان گفت در آن وصفِ جمالت مادر
هر دم که نظر کنم بر آن رخسارت
هر چه گردیدم ، نکردم پیدا
مرهم هر درد بی درمان است
از در آمد این منیر زن به حیاط شمس گشت از روی وی کور و نزار
خیره گشتم من به آن دُرِّ وجود
بِنَهاد این فیاض زن به کویر هر قدمی
تو کعبه من بودی و من بنده ای ناچیز
تو خالق من بودی و من ناچیز عبدی
کم بِگُفتم هر چه گفتم در هوایت
"موهبت کن به ما بذالِ بانو
که ترجیحِ منِ نادانِ ابلهْ |