Ramin Djawadi _ a Son for a Son

برج دست شاه امنیت کمتری داشت.دو مرد از بین دیوارها خزیدند و از کنار نیزه داران مستقر جلوی درها گذشتند، اتاقهای سِر اُتو چیز مورد توجهی برای آنها نداشت. در عوض آنها یک طبقه پایینتر وارد اتاق دختر سِر اُتو شدند.
بعد از مرگ شاه ویسریس و انتقال شاه ایگون و ملکه اش به حصار میگور، ملکه آلیسنت در این اتاق اقامت داشت. وارد که شدند، «پنیر» دهان و دست و پای ملکهٔ بیوه را بست و «خون» هم ندیمهاش را خفه کرد. بعد نشستند و منتظر شدند ، چون میدانستند رسم است ملکه هلینا هر شب پیش از به خواب رفتن ، بچه هایش را برای دیدن مادر بزرگشان بیاورد. با رسیدن غروب ،ملکه بی خبر از خطر همراه سه فرزندش ظاهر شد. ژیهریس و ژیهرا شش ساله بودند و میلور دوساله بود. وقتی وارد اتاق شدند هلینا دست کوچک او را گرفته بود و مادرش را صدا میزد «خون» در را بست و نگهبان ملکه را کشت ، «پنیر» هم بیرون پرید و میلور را از دست او گرفت.
«خون» به علیا حضرت گفت : «اگر جیغ بکشی میمیری.» گفته شده ملکه هلینا خونسردی اش را حفظ کرد و از آن دو پرسید «شما که هستید؟» «پنیر» گفت : «بازپس گیرنده دیون، چشم در مقابل چشم ، پسر در مقابل پسر ، فقط یکی را میخواهیم ، بدون بهره ، بقیهٔ شما آسیبی نخواهید دید، حتی یک تار مو. کدام یک را میخواهید از دست دهید علیا حضرت؟» وقتی ملکه هلينا فهمید منظور او چیست ، به مردان التماس کرد در عوض او را بکشند «خون» گفت: «همسر که پسر نیست، باید یک پسر باشد.» «پنیر» اخطار داد ملکه سریع تصمیم بگیرد ، پیش از آنکه صبر «خون» لبریز شود و به دختر کوچکش تجاوز کند. او گفت : «انتخاب کن یا خودمان همه را میکشیم.»
هلینا به زانو افتاد و گریان نام کوچکترین پسرش ،میلور را گفت ، شاید میاندیشید میلور کوچکتر از آن است که درک کند یا شاید به این دلیل بود که پسر بزرگتر، یعنی ژیهریس ، نخستین پسر شاه ایگون و ولیعهد او و نخستین نفر در صف جانشینی تخت آهنین بود. «پنیر» در گوش پسر کوچک زمزمه کرد: «شنیدی پسرک؟ مادرت میخواهد تو بمیری.» بعد پوزخندی به «خون» زد و شمشیرزن غول پیکر شاهزاده ژیهریس را کشت و با ضربه ای سر پسر را جدا کرد
ملکه شروع کرد به جیغ کشیدن.