نگاهی به 10 انقلاب موثر در تاریخ بشریت

بسم الله الرحمن الرحیم
دو نکته : ۱_لیست بدون ترتیب خاص نوشته شده ۲_ حمایت فراموش نشه |
---|
1- انقلاب فرانسه (۱۷۸۹)
نام بومی Révolution française
تاریخ ۵ مه ۱۷۸۹–۹ نوامبر ۱۷۹۹
مدت ۱۰ سال، ۶ ماه و ۴ روز مکان پادشاهی فرانسه
مختصات ۴۸°۵۱٫۴′ شمالی ۲°۲۱٫۰۵′ شرقی
علت پادشاهی مستبدانه لوئی شانزدهم رژیم کهنه فرانسه شکافهای اجتماعی موجود در جامعه فرانسه نظریات فیلسوفانی مانند ژان ژاک روسو و مونتسکیو
نتیجه اعلان لغو پادشاهی فرانسه تشکیل جمهوری دموکرات-سکولار رواج لائیسیته و لیبرالیسم اعلامیه حقوق بشر و شهروند تصویب تنظیمات مدنی روحانیت اعلامیه پیلنیتز قدرت گرفتن ناپلئون بناپارت شروع جنگهای فرانسه با سایر دولتهای اروپایی انقلاب فرانسه یا انقلاب کبیر فرانسه (۱۷۹۹–۱۷۸۹) دورهای از دگرگونیهای اجتماعی-سیاسی در تاریخ سیاسی فرانسه و اروپا به دست مردم فرانسه بود. این انقلاب، یکی از چند انقلاب مادر در طول تاریخ جهان است که پس از فراز و نشیبهای بسیار، منجر به تغییر نظام سلطنتی به جمهوری دموکراتیکی فرانسه و ایجاد لائیسیته شد. پس از انقلاب فرانسه در ساختار اجتماعی، روشنفکران حکومتی فرانسه، که پیش از آن سلطنتی با امتیازات فئودالی برای طبقه اشراف بود، تغییرات بنیادی در ابتدا به صورت امپراتوری دیکتاتوری نظامی و سپس در شکلهای مبتنی بر اصول امپریالیسم، جدایی دین از سیاست، سرمایهداری، رشد برده داری در کنار مافیای مالی، روشنگری، ملیگرایی دموکراتیک، نظامی گری، استثمار و استعمار جدید در کنار حقوق شهروندی پدید آمد.
با این حال این تغییرات با آشفتگیهای خشونتآمیزی شامل اعدامها و سرکوبیها در طی دوران حکمرانی وحشت و جنگهای انقلاب فرانسه همراه بود. وقایع بعدی که میشود آنها را به انقلاب فرانسه ربط داد شامل: جنگهای ناپلئونی و بازگرداندن رژیم سلطنتی و دو انقلاب دیگر که فرانسه امروزی را شکل داد است.
برخی معتقدند که اولین جرقه انقلاب، یورش به باستیل بود و در آن زمان نیز مردم هنوز به براندازی سلطنت فکر نمیکردند] و برخی آغاز آن را ماه مه ۱۷۸۹ میدانند. پایان آن را ۱۷۹۵ یا ۱۷۹۹ میدانند و برخی سال ۱۸۰۴ که ناپلئون اعلام امپراتوری نمود و گاهی تمام دوره ناپلئون را تا ۱۸۱۵ نیز جزء انقلاب فرانسه میآورند ولی اغلب آغاز عصر ناپلئون را پایان دوره انقلاب میشمارند.
توکویل، از اندیشمندان همعصر انقلاب، معتقد است که با وجود آن همه تلاش برای وقوع انقلاب، نتیجه کار دموکراسی نبود. شاید به همین دلیل است که وی برخلاف بسیاری، سال ۱۷۸۹ (شروع انقلاب) را سال پایان انقلاب میداند. با این حال به نظر بسیاری، انقلاب با سقوط زندان باستیل در سال ۱۷۸۹ آغاز شد. شاه، لوئی شانزدهم، در سال ۱۷۹۳ اعدام شد و سرانجام، در سال ۱۷۹۹ هنگامی که ناپلئون بناپارت به قدرت رسید، انقلاب فرانسه وارد مرحله جدیدی شد که تقریباً تمامی اروپا و نیمی از جهان را به جنگ و خاک و خون کشید. پس از ناپلئون سلطنت مشروطه به فرانسه بازگشت. سپس دوباره نظام جمهوری جایگزین شد تا این که ناپلئون سوم (برادرزاده ناپلئون)، کودتا نمود و امپراتوری دیگری به راه انداخت. پس از آن جمهوریهای متعدد شکل گرفت. بدین ترتیب در کمتر از یک قرن، بر فرانسه به شکلهای گوناگونی مانند جمهوری، دیکتاتوری، سلطنت مشروطه و دو امپراتوری متفاوت حکمفرمایی شد قلمروی پادشاه فرانسه در دههٔ ۱۷۷۰، به استثنای مستعمرات، مملکتی به وسعت ۲۷۷٬۲۰۰ مایل مربع و جمعیتی بالغ بر بیست و هفت میلیون نفر بود. کشور تقسیمات اداری و سیستمهای حقوقی پیچیدهای داشت که در طول قرنها حکومت فئودالی شکل گرفته بودند. قالی چندرنگ متشکل از ۳۹ استان با وسعت و مرزهای متفاوت، ۳۶ حوزهٔ عمومی، ۱۳ حوزهٔ قضایی تحت سلطهٔ پارلمانها، ۱۸ استان کلیسایی و ۱۳۶ اسقفنشین بود.از نظر اقتصادی، فرانسه به دو بخش مناطق ساحلی مرفهتر که در تجارت فرادریایی و فعالیتهای مستعمراتی دخیل بودند و مناطق داخلی با ارتباطات و حمل و نقل ضعیف که بیشتر مردمش از کشاورزی امرار معاش میکردند، تقسیم شده بود. اکثریت قریب به اتفاق جمعیت را دهقانان تشکیل میدادند که تحت انقیاد امتیازات اربابرعیتی، عشر، و دیگر حقوق فئودالی بودند؛ حقوقی که در برخی نقاط تا ۲۵٪ محصول و درآمد آنها را برای ارباب جدا میکرد.روشهای کشاورزی کهنه و بر کشت دیمی متکی بودند و با تولید پایینشان، تنها در مناطقی که آذوقهٔ شهرها را تأمین میکردند، بازدهی تجاری میداشتند. صنعت، کوچک و روستایی بود و توسط اصناف در شهرها و نظام کارفرمایی پراکنده در روستاها اداره میشد.متفکران عصر روشنگری روشهای نوین کشاورزی را ترویج میدادند، اما تأثیر عملی اندکی داشت.
پادشاهی فرانسه و قلمروهای اختصاص دادهشده به پارلمانها و شوراها در سال ۱۷۸۹. پارلمانها دادگاههای خودمختاری بودند که قدرت مقاومت در برابر سلطنت مطلقهٔ فرانسه را داشتند.
فقر مشکل عظیمی بود؛ میلیونها نفر در سطح معیشتی «بخور و نمیر» زندگی میکردند و خیابانها و جادهها مملو از گدایان بودند.شورشهای نان، ناشی از افزایش قیمت غلات، تهدید عمده ای برای نظم عمومی بود و در دهه ۱۷۶۰ و ۱۷۷۰ در بسیاری از شهرها رخ میدادند. نوزادان بهطور گسترده توسط والدینشان رها میشدند و رشد سریع شهرنشینی، فقر را متمرکز کرده و مشکلات بیکاری، بیخانمانی و جرم و جنایت را تشدید کرده بود. صنعتگران ماهر در اصناف سلسله مراتبی سازماندهی شدهای قرار داشتند که دسترسی به حرفهها را کنترل میکردند و اجازهٔ ورود عموم را نمیدادند.[ محدودیتهای اصناف در حال از بین رفتن بود که منجر به شورش و اعتصاب اعضای قدیمی که قصد دست کشیدن از امتیازات خویش را نداشتند، میشد.خدمتکاران بخش عمدهای از نیروی کار را تشکیل میدادند، اما در موقعیتی زیردستِ کارفرمایان زندگی میکردند. اقلیت کوچک دهقانان مرفه مناصب و مقامات رهبری روستا را در دست داشتند. روستاییان در برابر ظلم اربابان با یکدیگر متحد بودند، اما تنشهایی نیز بین اکثریت فقیر و اقلیت مرفه وجود داشت. قانون اساسی ۱۷۹۵ رهبری فرانسه را به یک هیئت مدیره پنج نفره به نام دیرکتوار میسپرد که این رژیم تا کودتای ۹ نوامبر ۱۷۹۹ و روی کار آمدن ناپلئون بناپارت ادامه داشت.
پیروزیهای نظامی و روی کار آمدن ناپلئون
از سال ۱۷۹۵ که دیرکتوار رهبری فرانسه را به عهده گرفت ارتش فرانسه به فرماندهی ناپلئون بناپارت به پیروزیهای پیدرپی دست یافت. در ۱۷۹۵ صلح بال میان فرانسه، هلند و پروس امضا گشت و در ۱۷۹۷ معاهده کامپوفورمیو میان فرانسه و اتریش منعقد گشت.
ناپلئون پس از بازگشت پیروزمندانه خود از ایتالیا و مصر در ۱۷۹۷ و ۱۷۹۸ از نوعی قدرت کاریزماتیک برخوردار بود و به همین پشتوانه در جریان کودتای ۱۸ برومر دیرکتوار را کنار زد و خود با عنوان کنسول اول فرانسه در راس هرم قدرت قرار گرفت.
پیروزیهای نظامی و روی کار آمدن ناپلئون
از سال ۱۷۹۵ که دیرکتوار رهبری فرانسه را به عهده گرفت ارتش فرانسه به فرماندهی ناپلئون بناپارت به پیروزیهای پیدرپی دست یافت. در ۱۷۹۵ صلح بال میان فرانسه، هلند و پروس امضا گشت و در ۱۷۹۷ معاهده کامپوفورمیو میان فرانسه و اتریش منعقد گشت.
ناپلئون پس از بازگشت پیروزمندانه خود از ایتالیا و مصر در ۱۷۹۷ و ۱۷۹۸ از نوعی قدرت کاریزماتیک برخوردار بود و به همین پشتوانه در جریان کودتای ۱۸ برومر دیرکتوار را کنار زد و خود با عنوان کنسول اول فرانسه در راس هرم قدرت قرار گرفت. |
---|
2- انقلاب آمریکا( 1783)
تاریخ ۱۷۶۵–۱۷۸۳
مکان مستعمرات سیزدهگانه شرکتکنندهها استعمارگران در آمریکای بریتانیا
نتیجه استقلال ایالات متحده آمریکا از امپراتوری بریتانیا پایان حکمرانی بریتانیای استعمارگر در مستعمراتس یزدهگانه از بین رفتن امپراتوری بریتانیا انقلاب آمریکا یک انقلاب ایدئولوژیک و سیاسی بود که طی سالهای ۱۷۶۵ تا ۱۷۸۳ در مستعمرات آمریکای شمالی رخ داد و در نهایت منجر به استقلال سیزده ایالت آمریکای شمالی از پادشاهی بریتانیا و تأسیس ایالات متحدهٔ آمریکا به عنوان نخستین لیبرال دموکراسی مدرن در جهان گردید.
مستعمرهنشینان آمریکایی نسبت به پرداخت مالیات به مجلس بریتانیا معترض بودند چراکه هیچگونه نمایندگی مستقیمی در این مجلس نداشتند. پیش از دهه ۱۷۶۰، مستعمرههای بریتانیا در آمریکا، در امور داخلی خود از سطح بالایی از خودمختاری برخوردار بودند و این امور تحت حاکمیت قانونگذاران محلی قرار داشت. اما قانون تمبر مصوب ۱۷۶۵ مالیات داخلی بر مستعمرهها تحمیل کرد که به اعتراض مستعمرهنشینان و تشکیل جلسه نمایندگان چندین مستعمره در «کنگرهی قانون تمبر» منجر شد. پس از لغو این قانون توسط بریتانیا تنشها مدتی آرام شد اما در سال ۱۷۶۷، پس از تصویب قوانین تاونزند، دوباره اعتراضها بالا گرفت. دولت بریتانیا در ۱۷۶۸ سربازان خود را به بوستون فرستاد تا ناآرامیها را سرکوب کنند که کشتار بوستون در ۱۷۷۰ را رقم زد. دولت بریتانیا بخش اعظم حقوق و عوارض دولتی مندرج در قوانین تاونزند را در ۱۷۷۰ لغو کرد اما برای آنکه حق وضع مالیات مجلس بریتانیا بر مستعمرهها را به شکلی نمادین نشان بدهد، مالیات چای را حفظ کرد. به آتش کشیدن کشتی گَسپی در رودآیلند در ۱۷۷۲، تصویب قانون چای در ۱۷۷۳ و مهمانی چای بوستون در دسامبر ۱۷۷۳، منجر به بالاگرفتن دور جدیدی از تنشها شد. بریتانیاییها با بستن بندر بوستون و تصویب یک سری قوانین کیفری به این تنشها پاسخ دادند که عملاً مزایای خودمختاری مستعمرهی ماساچوستبی را لغو میکرد. مستعمرههای دیگر به حمایت از ماساچوست برخاستند و دوازده مستعمره از سیزده مستعمره، نمایندگان خود را در اواخر سال ۱۷۷۴ به نخستین کنگره قارهای فرستادند تا برای مقاومت در برابر بریتانیا هماهنگ شوند. مخالفان بریتانیا با نام پاتریوت (میهندوست) یا ویگز (Whigs) شناخته میشدند. مستعمرهنشینانی را که همچنان به سلطنت بریتانیا وفادار بودند وفادارماندگان (لویالیست) یا توریز (Tories) میخواندند. آتش جنگ هنگامی شعلهور شد که سربازان بریتانیایی که برای ضبط مهمات نظامی فرستاده شده بودند، در ۱۹ آوریل ۱۷۷۵ با مقاومت شبهنظامیان پاتریوت در لکسینگتون و کنکورد روبرو شدند. شبهنظامیان پاتریوت همراه با ارتش قارهای که به تازگی تشکیل شده بود، نیروهای بریتانیا را در بوستون محاصره کردند و نیروهای دریایی بریتانیا وادار به عقبنشینی شدند. هر یک از مستعمرهها یک «کنگره استانی» تشکیل داد که قدرت را از دولتهای استعماری قبلی میگرفت، وفاداری به سلطنت بریتانیا را سرکوب میکرد و به ارتش قارهای به رهبری فرمانده کل قوا ژنرال جرج واشنگتن کمک میکرد. پاتریوتها در زمستان ۱۷۷۶–۱۷۷۵ تلاش کردند شهر کبک را تصرف کنند اما موفق نشدند.
کنگره قارهای پادشاه جرج سوم را فردی مستبد معرفی کرد که حقوق مستعمرهنشینان بهعنوان اتباع انگلیس را زیر پا گذاشته، و در ۴ ژوئیه ۱۷۷۶ در سندی که به اعلامیه استقلال ایالات متحده آمریکا مشهور است، مستعمرات را آزاد و مستقل اعلام کرد. رهبران پاتریوت پایبندی خود به فلسفههای سیاسی لیبرالیسم و جمهوریخواهی را اعلام کرده و حکومت پادشاهی و آریستوکراسی را مردود دانستند. در اعلامیه استقلال ذکر شد که همه مردمان برابر آفریده شدهاند، هرچند قرنها طول کشید تا متمّمهای قانون اساسی و قوانین فدرال آمریکا حقوق برابر سیاهپوستان آمریکا، بومیان آمریکا، سفیدپوستهای فرودست و زنان را به رسمیت بشناسن بریتانیا نیویورک و بندر استراتژیک آن را در تابستان ۱۷۷۶ تصرف کرد و تا پایان جنگ تحت کنترل خود نگه داشت. در اکتبر ۱۷۷۷، ارتش قارهای موفق شد نیروهای بریتانیا را در نبرد ساراتوگا شکست بدهد و پس از آن فرانسه نیز به عنوان متحد ایالات متحده وارد جنگ شد که این جنگ را به یک مخاصمه جهانی تبدیل کرد. ارتش بریتانیا بنادر را مسدود کرد و سایر شهرها را برای مدتی تحت کنترل خود گرفت، اما موفق نشد نیروهای ژنرال جرج واشنگتن را نابود کند. بریتانیا که پیشبینی میکرد وفادارماندگان به کمکش بیایند، تلاش کرد ایالتهای جنوبی را در اختیار بگیرد و جنگ را به جنوب ببرد. در اوایل ۱۷۸۰، ژنرال بریتانیایی چارلز کورنوالیس موفق شد نیروهای آمریکایی را در چارلستون، کارولینای جنوبی شکست بدهد اما نتوانست از میان وفادارماندگان رزمنده داوطلب کافی جذب کند و نیروهای فرانسوی موفق شدند لشکر کورنوالیس را در پاییز ۱۷۸۱ در محاصره یورکتاون شکست بدهند و این رخداد عملا به جنگ پایان داد. معاهده پاریس که در ۳ سپتامبر ۱۷۸۳ به امضا رسید، رسما به این مخاصمه پایان داد و جدایی کامل این ملت جدید از امپراتوری بریتانیا را تایید نمود. ایالات متحده مالکیت سرزمینهای شرق رود میسیسیپی و جنوب دریاچههای بزرگ را از آن خود کرد، بریتانیا کنترل کانادای شمالی (آمریکای شمالی بریتانیا) را حفظ نمود، و اسپانیا کنترل فلوریدا را به دست گرفت.
از جمله نتایج مهم و چشمگیر انقلاب آمریکا، استقلال آمریکاییها و پایان سوداگرایی بریتانیاییها در آمریکا بود و پس از آن، درهای تجارت جهانی به روی ایالات متحده گشوده شد، از جمله تجارت با خود بریتانیا. آمریکاییها مدت کوتاهی پس از استقلال، قانون اساسی ایالات متحده آمریکا را تصویب کردند که به موجب آن یک دولت ملی قوی با ساختار جمهوری فدرال تشکیل میشد و مشتمل بود بر ریاستجمهوری انتخابی، قوه قضائیه ملی، و قوه مقننه دومجلسی در قالب کنگره ایالات متحده آمریکا که در آن مجلس سنا شامل نمایندگان ایالتها و مجلس نمایندگان شامل نمایندگان مردم است. مدت کوتاهی پس از آن، منشور حقوق ایالات متحده آمریکا به عنوان ده متمّم نخست به تصویب رسید که ضامن حقوق اساسی افراد بود. حدود ۶۰ هزار نفر از وفادارماندگان به دیگر سرزمینهای امپراتوری بریتانیا کوچ کردند خصوصا به کانادا، اما اکثر آنها در ایالات متحده ماندند.
مخاصمات نظامی
در فوریه ۱۷۷۵ در ماساچوست اعلام وضعیت طغیان شد و پادگان بریتانیاییها دستور خلع سلاح شورشیها و بازداشت رهبران آنها را دریافت کرد که این امر منجر به وقوع نبردهای لکسینگتون و کنکورد در آوریل ۱۷۷۵ شد. پاتریوتها شهر بوستون را محاصره کردند، نیروهای ارتش بریتانیا را از تمام مستعمرات اخراج نمودند و کنترل را به دست گرفتند. در این شرایط، اعضای دومین کنگره قارهای درخصوص راه پیش رو دچار تفرقه شدند اما در نهایت تصمیم به مصالحه با جرج سوم گرفتند. پادشاه حاضر به پذیرش مصالحه نشد و اعلام کرد که مستعمرات در وضعیت طغیان هستند و اعضای کنگره خائن محسوب میشوند.
در مارس ۱۷۷۶، ارتش قارهای به فرماندهی جرج واشنگتن، نیروهای بریتانیا را وادار به ترک بوستون کرد. انقلابیون اکنون کنترل کامل مستعمرات سیزدهگانه را در دست داشتند و آماده اعلام استقلال بودند. هنوز وفادارماندگان بسیاری در مستعمرات باقی مانده بودند اما دیگر کنترل هیچ سرزمینی را به دست نداشتند و افسران ارتش بریتانیا نیز گریخته بودند.
ایجاد قانون اساسی برای هر ایالت
پی نبرد بانکرهیل در ژوئن ۱۷۷۵، پاتریوتها کنترل ماساچوست را به دست گرفتند و وفادارماندگان ناگهان خود را در وضعیت دفاعی و فاقد هرگونه پشتیبانی از ارتش بریتانیا دیدند. در کل مستعمرات سیزدهگانه، پاتریوتها دولتهای موجود را برانداختند، دادگاهها را بستند و مقامات بریتانیا را بیرون کردند. پس از آن به سراغ تشکیل مجامع انتخابی و قانونگذاران جدید رفتند و هر مستعمره قانون اساسی جدید مخصوص به خود را تصویب کرد که جایگزین منشورهای سلطنتی بریتانیا میشد. مستعمرات اعلام کردند که از این پس ایالت هستند و نه مستعمره.
نیوهمپشایر نخستین ایالتی بود که قانون اساسی خود را در ۵ ژانویه ۱۷۷۶ تصویب کرد. در مه ۱۷۷۶، کنگره هرگونه حاکمیت و اختیار سلطنتی را مردود اعلام و حاکمیت محلی را جایگزین آن نمود. ویرجینیا، کارولینای جنوبی و نیوجرسی قوانین اساسی خود را پیش از ۴ ژوئیه همان سال تصویب کردند. رود آیلند و کنتیکت صرفا منشورهای سلطنتی موجود خود را برداشته و تمام ارجاعات به سلطنت را حذف کردند. تمامی ایالات جدید متعهد به جمهوریخواهی بودند و هیچ مقام موروثی نداشتند.
نکات برجسته قانون اساسی ایالاتی مانند مریلند، ویرجینیا، دلاور، نیویورک و ماساچوست عبارت بود از:
شرط مالکیت زمین برای رأیدادن - شرایط بیشتر برای مناصب انتخابی قوه مقننه دومجلسی، نظارت مجلس اعلی بر مجلس سفلی قدرت بالای فرماندار - اختیار وتوی قوانین و اختیارات قابل توجه در زمینه انتصاب مقامات کاهش یا حذف محدودیت تصدی چند مقام دولتی توسط یک فرد تداوم دین رسمی نکات برجسته قانون اساسی پنسیلوانیا، نیوجرسی و نیوهمپشایر عبارت بود از:
حق رأیگیری مردانه جهانی، یا شرط مالکیت حداقلی برای رایدادن یا کسب منصب (نیوجرسی به برخی بیوگان صاحب زمین حق رای داد که البته ۲۵ سال بعد از این اقدام عقبنشینی کرد) قوه مقننه دومجلسی و قوی تضعیف اختیارات فرماندار، بدون اختیار وتوی قوانین و اختیارات محدود برای انتصاب مقامات ممنوعیت تصدی چند مقام دولتی توسط یک فرد مفاد رادیکال قانون اساسی پنسیلوانیا تنها ۱۴ سال دوام آورد. در ۱۷۹۰، محافظهکاران قدرت را در قوه مقننه این ایالت به دست گرفتند و کنوانسیون قانون اساسی جدیدی تشکیل دادند و قانون اساسی را بازنویسی کردند. قانون اساسی جدید، حق رأیگیری مردانه جهانی را کاهش داد، به فرماندار اختیار وتو و اختیارات گسترده انتصابی داد و یک مجلس دیگر به قوه مقننه افزود.
هدف از انقلاب
به نظر اقتصاددان مائوئیست سمیر امین، انقلاب آمریکا، با وجود تحلیلهایی که از آن میشود، بیشتر نبردی برای دستیابی به استقلال و خارج شدن از سلطهٔ امپراتوری انگلستان بود و چندان به دلایل اجتماعی صورت نگرفت. مستعمرهنشینان آمریکایی، در قیام خود علیه پادشاهی انگلیس، ابداً نمیخواستند روابط اقتصادی و اجتماعی خود را دگرگون سازند؛ آنها خواستار آن بودند که از آن پس دیگر منافع خود را با طبقهٔ حاکمهٔ کشور مادر تقسیم نکنند. به این ترتیب، هدف از کسب قدرت ایجاد جامعهای متفاوت با رژیم مستعمراتی پیشین نبود، بلکه نوعی جداسازی منافع بود.
فیلسوف انگلیسی توماس پین دلیل انقلاب آمریکا را نبرد برای حفظ آمریکا به عنوان پناهگاه آزادی و مقاومت عقل سلیم آدمی در برابر تهدیدهای خودکامگان میدانست. پین میگوید «انقلاب آمریکا بر این اساس شکل گرفت که دولت یک قرارداد اجتماعی بین مردم است و نه یک حاکمیت ذاتی که از سوی خدا به کسی اهدا شده باشد.» |
---|
3- انقلاب ۱۹۱۷ روسیه
انقلاب ۱۹۱۷ روسیه، جنبشی اعتراضی و ضد امپراتوری روسیه بود که در سال ۱۹۱۷ رخ داد و به سرنگونی حکومت تزارها و برپایی اتحاد جماهیر شوروی انجامید. مبانی انقلاب بر پایه صلح-نان-زمین استوار بود.
تاریخ
۸ مارس ۱۹۱۷–۱۶ ژوئن ۱۹۲۳ (۶ سال، ۳ ماه و ۸ روز) مدت انقلاب فوریه (۸–۱۶ مارس ۱۹۱۷) قدرت دوگانه (۱۶ مارس - ۷ نوامبر ۱۹۱۷) انقلاب اکتبر و جنگ داخلی روسیه (۷ نوامبر ۱۹۱۷–۱۶ ژوئن ۱۹۲۳)
مکان
امپراتوری روسیه سابق شرکتکنندهها حزب سوسیالیست انقلابی، حزب دموکراتیک مشروطه، بلشویکها، منشویکها، دولت موقت روسیه، ارتش روسیه، ملیها (در ابتدا)ارتش سرخ ارتش سفید، آنارشیستها، سبزها، متفقین، قدرتهای مرکز، کمیته اعضای مجلس مؤسسان (بعدا)
نتیجه
پایان پادشاهی در روسیه انحلال امپراتوری روسیه شکست حکومتهای کوتاه مدت دولت موقت روسیه و جمهوری روسیه پایان دخالت روسیه در جنگ جهانی اول تأسیس جمهوریهای بلشویستی شوروی در روسیه و بیشتر در اوکراین، بلاروس، آسیای مرکزی و قفقاز جنوبی استقلال لهستان، فنلاند، استونی، لتونی و لیتوانی تأسیس اتحاد جماهیر شوروی
این انقلاب در دو مرحله صورت گرفت:
نخست، انقلاب فوریه ۱۹۱۷ رخ داد. در این انقلاب پس از یکسری اعتصابات، تظاهرات و درگیریها، نیکولای دوم، آخرین تزار روسیه از سلطنت خلع شد و یک دولت موقت به قدرت رسید. دولت موقت زیر نظر گئورگی لووف و الکساندر کرنسکی تشکیل شد. اکثر اعضای دولت موقت، از شاخه منشویک حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه بودند. دومین مرحله، انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ بود. انقلاب اکتبر، تحت نظارت حزب بلشویک (شاخه رادیکال از حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه) و به رهبری ولادیمیر لنین به پیش رفت و طی یک یورش نظامی همهجانبه به کاخ زمستانی سن پترزبورگ و سایر اماکن مهم، قدرت را از دولت موقت گرفت. در این انقلاب افراد بسیار کمی کشته شدند. در طول این انقلاب در شهرهای اصلی روسیه همانند مسکو و سن پترزبورگ رویدادهای تاریخی برجستهای رخ داد. انقلاب در مناطق روستایی و رعیتی نیز پا به پای مناطق شهری در حال پیشروی بود و دهقانان، زمینها را تصرف کرده و در حال بازتوزیع آن در میان خود بودند
ورود روسیه به جنگ جهانی اول
از زمان شکست روسیه در جنگ ۱۹۰۵ با ژاپن، اوضاع بد اقتصادی، گرسنگی، عقبماندگی و سرمایهداری و نارضایتیهای گوناگون در بین مردم، سربازان، کارگران، کشاورزان و نخبگان روسیه بهوجود آمده بود. سرکوبهای تزار و ایجاد مجلس دوما نظام مشروطه حاصل آن دوران است. حزب سوسیال دموکرات، اصلیترین معترض به سیاستهای نیکلای دوم بود که بهطور گسترده بین دهقانان کشاورزان و کارگران کارخانجات صنعتی علیه سیاستهای سیستم تزار فعالیت داشت.
در اوت ۱۹۱۴ میلادی، امپراتوری روسیه به دستور تزار وقت و به منظور حمایت از اسلاوهای صربستان وارد جنگ جهانی اول در برابر امپراتوری آلمان و امپراتوری اتریش-مجارستان شد. نخست فقط بلشویکها مخالف ورود روسیه به این جنگ بودند و میگفتند که این جنگ، سبب بدتر شدن اوضاع نابسامان اقتصادی و اجتماعی روسیه خواهد شد.
در سال ۱۹۱۴ میلادی، یعنی در آغاز جنگ جهانی اول، روسیه بزرگترین ارتش جهان را داشت، حدود ۱۲ میلیون سرباز و ۶ میلیون سرباز ذخیره؛ ولی در پایان سال ۱۹۱۶ میلادی، پنج میلیون نفر از سربازان روسیه کشته، زخمی یا اسیر شده بودند. حدود دو میلیون سرباز نیز محل خدمت خود را ترک کرده و غالباً با اسلحه به شهر و دیار خود بازگشته بودند. در میان ۱۰ یا ۱۱ میلیون سربازِ باقیمانده نیز، اعتبار تزار و سلسله مراتب ارتش و اتوریته افسران بالا دست از بین رفته بود. عوامل نابسامان داخلی اعم از اجتماعی کشاورزی و فرماندهی نظامی در شکستهای روسیه بسیار مؤثر بود
سرنگونی حکومت نیکلای دوم و روی کارآمدن حکومت موقت
شکستهای روسیه در جنگ جهانی اول، حامیان نیکلای دوم در روسیه را به حداقل خود رساند. در اوایل فوریه ۱۹۱۷ میلادی اکثر کارگران صنعتی در پتروگراد و مسکو دست به اعتصاب زدند. سپس شورش به پادگانها و سربازان رسید. اعتراضات دهقانان نیز گسترش یافت. سوسیال دموکراتها هدایت اعتراضات را در دست گرفتند.
در ۱۱ مارس ۱۹۱۷ میلادی، تزار وقت روسیه، نیکلای دوم، فرمان انحلال مجلس روسیه را صادر کرد، اما اکثر نمایندگان مجلس متفرق نشدند و با تصمیمات نیکلای دوم مخالفت کردند.
در ۱۵ مارس ۱۹۱۷ میلادی، نیکلای دوم سعی کرد برادرش گراند دوک میخائیل را به عنوان جانشین خود بگمارد ولی میخائیل پیشنهادش را نپذیرفت و اعلام کرد که پذیرش تاج و تخت توسط او منوط به رأی موافق مردم است.
سرانجام در پی تظاهرات گسترده کارگران و سپس نافرمانی سربازان در سرکوب تظاهرکنندگان در پتروگراد، نیکلای دوم از مقام خود استعفا داد. بدین ترتیب حکمرانی دودمان رومانوفها بر روسیه پس از حدود سیصد سال پایان یافت.
مجلس دومای روسیه، در ۱۵ مارس ۱۹۱۷ میلادی، یک حکومت موقت را به رهبری گئورگی لووف و وزارت الکساندر کرنسکی سوسیال دموکرات مسئول اداره امور کشور ساخت. همزمان با به قدرت رسیدن حکومت موقت، تزار نیکلای دوم و اعضای خانوادهاش به سیبری انتقال یافتند
تشکیل شورای کمیسرهای خلق
بر اثر انقلاب اکتبر، بلشویکها شورای کمیسرهای خلق را بهوجود آوردند. لنین رهبر شورا، تروتسکی کمیسر امور خارجه و استالین کمیسر داخلی شد. مسکو به تصرف بلشویکها درآمد و پایتخت از سن پطرزبورگ به مسکو منتقل شد. سپس دومین کنگره شوراها برگزار شد.
بلشویکها بلافاصله صلح را پذیرفتند و پیمان برست-لیتوفسک را در مارس ۱۹۱۸ با امپراتوری آلمان امضا کردند. این پیمان بسیار به ضرر روسیه بود و اراضی زیادی از کنترل روسیه خارج شد.
از سوی دیگر، مالکیت خصوصی لغو شد و تمام امور به شوراهای روستایی واگذار شد. تمام زمینهای مالکان نیز میان دهقانان تقسیم شد. در ۱۹۱۸ میلادی، بلشویکها رسماً نام خود را به حزب کمونیست اتحاد شوروی تغییر دادند.
جنگ داخلی
سرکوب شورش کرونشتات. حمله سربازان ارتش سرخ به قلعه جزیره کرونشتات بر روی یخ های خلیج فنلاند
از نوامبر ۱۹۱۷ تا اکتبر ۱۹۲۲ میلادی، سرزمین روسیه درگیر یک جنگ داخلی شد. ارتش سرخ به رهبری تروتسکی با ارتش سفید میجنگید. نظامیان و سلطنتطلبان تزاری با حمایت بریتانیا و فرانسه، گروهی موسوم به ارتش سفید را سازماندهی کرده بودند. ارتش سفید در چهارگوشه روسیه به مخالفت برمیخاست؛ تزار و خانواده اش که در یکاترینبورگ حصر خانگی هستند توسط بلشویکها تیرباران و کشته میشوند. سرانجام شورشهای ارتش سفید به تدریج تا سال ۱۹۲۲ میلادی سرکوب شد و نهایتاً با تسلط ارتش سرخ بر شهر ساحلی شرقی ولادیوستوک در اکتبر ۱۹۲۲ میلادی، نیروهای ارتش سرخ عملاً بر اکثر نقاط روسیه مسلط شدند؛ شوروی تأسیس میشود |
---|
4- انقلاب صنعتی در انگلستان قرن 18
عنوان انقلاب صنعتی اول نیز شناخته میشود، عبارتست از دگرگونیهای بزرگ در صنعت، کشاورزی، تولید و ترابری که در بازهٔ زمانی سال ۱۷۶۰ تا سال ۱۸۴۰ میلادی رخ داد. ابتدا در انگلستان آغاز شد و سپس به اروپا و آمریکا راه یافت.
این تحولات در هنگام صنعتی شدن کارخانهها و صنایع رخ دادهاست، صنعتی شدن به معنی استفاده از نیروی ماشین به جای نیروی انسان است. انقلاب صنعتی ابتدا از انگلستان شروع شد، زیرا انگلستان پس از چندین قرن تحول سیاسی داخلی، توسعه استعمار تجاری، گسترش ناوگان دریایی، رشد طبقه متوسط و بهبود امور نظامی و اداری کشور، از نظر زمین، کارگر، سرمایه، مدیریت و حکومت وضعیتی مطلوب و هماهنگ داشت که زمینه پیشرفت صنعتی در این کشور را فراهم میکرد.
انقلاب صنعتی در انگلستان در سه زمینه بافندگی، زغالسنگ و ذوب آهن بیشتر نمود یافت.
استفاده از دستگاهها به جای روشهای تولید دستی، ساخت مواد شیمیایی جدید و روشهای تولید آهن جدید، افزایش استفاده از نیروی بخار و آب، ساخت ماشین ابزارها و ظهور کارخانههای تولید مکانیزه از جمله مهمترین تحولات در این انقلاب میباشد.
گاهی سخن از دو انقلاب صنعتی برده میشود که یکی در قرن هجدهم و دیگری در قرن نوزدهم است. دو نتیجه مهم انقلاب صنعتی، گسترش استعمار اروپاییها در کشورهای آسیایی و آفریقایی و بهرهکشی از کارگران در داخل بود.
نماد انقلاب صنعتی، ماشین بخار است. انقلاب صنعتی دومین تحول عظیم دنیا میباشد. تحول اول را انقلاب کشاورزی و تحول مهم سوم انقلاب الکترونیک میدانند.
طی انقلاب صنعتی که با کمک ثروتهای کشورهای تازه تصرف شده و تجارت بردهداری آفریقاییها صورت گرفت؛ به دلیل نیروهای ماشینی و ابزار صنعتی تولید در اروپا افزایش یافت و قدرت اقتصادی؛ نظامی و سیاسی کشورهای اروپایی رشد کرد و توجه اروپاییان به کشورهای دارای مواد اولیه؛ بازار مناسب و نیروی انسانی جلب شد لذا طغیانگری و استعمار خود را افزایش دادند و نابرابری جهانی را رشد دادند.
زمینههای شکلگیری انقلاب صنعتی،
ریشه در تحولات گستردهٔ بریتانیا در نیمهٔ دوم سدهٔ هجدهم دارد. تقریباً بریتانیا تا سال ۱۸۵۰، با توجه به تحولات پیش آمده، جزو ثروتمندترین کشورهای دنیا محسوب میشد. بنابراین میتوان گفت که اقتصاد جهان در آن زمان بر گرد بریتانیا بنا شد. این کشور در این زمان صاحب نفوذی وسیع گردید، به صورتی که کمتر کشوری میتوانست با آن به رقابت بپردازد. در آن زمان بریتانیا تنها صادرکننده و در همان زمان، و وارد کننده عمده، دارنده کارگاههای تولیدی و تنها کشور دارنده نیروی دریایی جهان بود.به مرور این انقلاب در کشورهای اروپایی گسترش مییافت. و در نهایت تا اواخر سدهٔ نوزدهم دو کشور آلمان و آمریکا، از نظر تولید کالاهای صنعتی جایگاه ویژهای را از آن خود کرده و از بریتانیا پیشی گرفتند.با وجود شکلگیری عوامل و شرایط متفاوت، بریتانیا توانست نخستین زمینههای شکلگیری انقلاب صنعتی را درون سرزمین خویش جای دهد. بریتانیا زادگاه انقلاب صنعتی در قرن هجدهم شد. در واقع با وجود جمعیت، منابع طبیعی، اختراعات، پول و بهطور کلی هر آنچه که برای صنعتی شدن نیاز بود، بریتانیا از آن برخوردار بود. با وجود اینکه کشورهای دیگری چون فرانسه و هلند نیز این قابلیت را داشتند؛ اما بریتانیا در این راه پیشقدم شد و ترقی خاصی را از آن خود نمود.با روی کار آمدن انقلاب کشاورزی، به عنوان یکی از عوامل ریشههای شکلگیری انقلاب و با گسترش و پیشرفت روزافزون کشاورزی و دامداری، بریتانیا توانست برای جمعیت بیشتری تغذیه فراهم کند. از این رو نیاز به نیروی کار کمتر شد و خانوادههای معمولی برخلاف سایر مناطق اروپا دیگر مجبور نبودند بخش زیادی از درآمد خویش را صرف خرید مواد غذایی کنند و در نتیجه توانستند کالاهای جدید صنعتی را خریداری کنند.
انقلاب صنعتی بریتانیا به کارگر و مصرفکننده احتیاج داشت که بریتانیا عاری از آن نبود. در سدههای پیش از قرن هجدهم، جمعیت بریتانیا رشد چشمگیری نداشت و تقریباً میتوان گفت که در سال ۱۷۰۰، جمعیت این کشور کمتر از هفت میلیون نفر بود. اما به مرور زمان در نخستین دهههای قرن نوزدهم، جمعیت این کشور به یازده میلیون نفر رسید. میزان مرگ و میر در این سده کاهش پیدا کرد، که شاید بتوان یکی از دلایل آن را آموزش بهتر ماماها و تأسیس زایشگاهها دانست. به مرور زمان بیماریهای واگیر نیز از میان رفتند. به عنوان مثال طاعون خیارکی یا مرگ سیاه، در این دوره، اثری از خود بهجای نگذاشتند. اما علت دیگر کاهش مرگ و میر، دسترسی به غذای بیشتر بود. به طوری که در قرن هجدهم تولید مواد غذایی شصت درصد افزایش یافت. در نهایت میتوان گفت که رشد جمعیت سبب شد، بازارهایی برای انواع کالاها، همانند کفش، پارچه، آجر، ریشتراش، چاقو، قیچی، سنجاق، ظروف آشپزخانه و … فراهم آید. در این برهه بود که صنعت بریتانیا با سرعت بخشیدن به تولید کالاهای مورد نیاز خود و احداث کارخانههای بیشتر، راهی را برای پاسخگویی به این تقاضا فراهم نمود. از این رو رشد جمعیت سبب گردید که در نیمهٔ دوم سدهٔ هجدهم کارگران اضافی در کارخانههای رو به ازدیاد بریتانیا کار کنند. و کارگران روستایی که زمانی کارگران ماهر در صنایع مختص به خود بودند، نیروی بالقوهای برای شرکتهای صنعتی شوند. افزایش جمعیت بریتانیا رابطهٔ گسترده و پیچیدهای با گسترش انقلاب صنعتی داشتهاست. بریتانیا با سرمایهگذاری در ماشینهای صنعتی جدید و تأسیس کارخانه، صاحب یک بانک مرکزی کارآمد و کاملاً پیشرفته شد و مردم بریتانیا به راحتی میتوانستند از اعتبارات اسنادی برای تسهیل در معاملات سرمایهای استفاده کنند. اکثر کارخانهداران اولیه در آن زمان، بازرگانان و صاحب شرکتهایی بودند که در سدهٔ هجدهم از صنایع روستایی بهره برده بودند. در این دوره تاجران به آسانی میتوانستند ثروت لازم را بهدست آورند اما به همان آسانی ثروت آنان از دست میرفت. شرکتهای بازرگانی در دوره اولیه خود، به صورت مالکیت فردی یا خانوادگی درآمده بود. و تاجران برای سهولت کار خویش از مشارکت و کمک نزدیکان و دوستان خویش استفاده میکردند.زغالسنگ و سنگ آهن از جمله منابع کانی مورد نیاز کارخانهها بود و آنچنان وسعتی را از آن خود نکرده بود و با توجه به مسافت کوتاه میان شهرها، حمل و نقل بسیار آسان انجام میگرفت. در اواسط سدهٔ هفدهم برای ساخت جادهها و پلهای جدید، سرمایهگذاری دولتی و خصوصی وسیعی انجام گرفت. پس از آن در دههٔ ۱۷۵۰و ۱۷۶۰ چنین سرمایهای صرف ساختن آبراههها شد. تمامی جادهها و رودخانههای موجود در آن دوره سبب متصل کردن مراکز عمده صنعتی در شمال و میلند و لندن شد. با توجه به این اینکه در این کشور هیچ عوارض گمرکیای وجود نداشت، تجارت به آسانی انجام میگرفت.
در روند صنعتی شدن کشور بریتانیا، حکومت نقش بسزایی را ایفا میکرد. در حفظ ثبات نهادهای حکومت و وضع قوانین برای حفاظت اموال خصوصی، پارلمان توانست جو مناسبی را برای مشاغل ایجاد کند. بریتانیا در مقایسه با دیگر سرزمینهای اروپایی محدودیتهای کمتری برای شرکتهای خصوصی اعمال میکرد. از دیگر عوامل مهم در شکلگیری انقلاب صنعتی در این سرزمین، تولید کالاهای پرمصرف به قیمت ارزان بود. صنایع نساجی و ماشینی موجود در بریتانیا توانست پاسخگوی این نیاز باشد
پیامدهای انقلاب صنعتی در انگلستان
انقلاب صنعتی، انگلستان را به اولین قدرت صنعتی دنیا مبدل ساخت. ساخت اولین پل آهنی در سال ۱۷۷۹، احداث اولین شبکهٔ راهآهن در سال ۱۸۲۵ و هم چنین افزایش چشمگیر فراوردههای کشاورزی و دامی از جمله نتایج انقلاب صنعتی در انگلستان بود. رشد و گسترش کارخانههای متعدد با دودکشهای بلند و غلیظ، منجر به از بین رفتن جنگلها و فضاهای سبز، افزایش دود و آلودگی هوا، به وجود آمدن کوههای زغال و توده فضولات بود.
در عصر انقلاب صنعتی، هر اختراع تازه سبب میشد که ماشینهای تازه به جای عدهای از کارگران به کار بیفتند و گروهی را بیکار کنند. افزایش بیکاری کارگران و افزایش قیمتها به دلیل تغییر و تحولات صنعتی، سایه فقر و تنگدستی را گسترده و آنها ناچار بودند که برای سیر کردن خود و خانوادههایشان به گدایی و خوردن پسمانده غذاهای رستورانها روی بیاورند. در شهر لندن این معضل بسیار چشم گیرتر بود. در اوایل انقلاب صنعتی مزد کارگران ناچیز بود و برای سیر کردن شکم شان، زنان و کودکان خود را برای کار به کارگاههای ناسالم و خفه میبردند بطوریکه در سال ۱۷۵۰ در انگلستان ۱۴ درصد کارگران در کارخانجات زیر ۱۴ سال بودند. این عمل رشد بی سوادی، ایجاد بیماریهای روحی و روانی و افزایش جرم و جنایت در میان کودکان را در پی داشت.
چارلز دیکنز نویسنده انگلیسی عصر انقلاب صنعتی، در رمان الیور توئیست که به معضلات کودکان آن زمان انگلستان میپردازد و به اعتقاد برخی ناقدان شرح زندگی خودش است، مینویسد:
الیور گفت: هیچ وقت کسی تشویقم نکرد. کسی دستم را نگرفت. تر و خشکم نکرد و هرگز نگفت دوستم دارد؛ امید برایم واژهای غریب بود. چه برسد به عبارت امید به آینده! کدام آینده؟ به یاد میآورم روزهایی را که خیلی بچه بودم ولی مثل همهٔ مردم مجبور بودم کار کنم. هر وقت از کنار کلیسایی میگذشتم میایستادم انگشتانم را به هم قلاب میکردم وبا چشمانی بسته، دستهایم را به سینه میفشردم و تند تند و کولیوار جملات درست و غلطی را درهم میآمیختم و رو به خدا میگفتم اینجوری ((خدایا نمیشه تو زودتر از مردهشورها بیایی و منو ببری پیش خودِخودت؟ میبینی که اینجا زندگی چقد کوفتیه |
---|
5- انقلاب مشروطه ایران
از رویدادهای جنبش مشروطه ایران
مدت
هفت ماه زمان آغاز ۲۱ آذر ۱۲۸۴ زمان پایان ۱۳ مرداد ۱۲۸۵
نتیجه
صدور فرمان مشروطیت، تدوین نخستین قانون اساسی ایران، تشکیل مجلس شورای ملی چهرهها مظفرالدینشاه، سید محمد طباطبایی، سید عبدالله بهبهانی، جمالالدین واعظ اصفهانی، احمدخان علاءالدوله
انقلاب مشروطه یا انقلاب مشروطیت انقلاب و رویدادی اجتماعی-سیاسی در تاریخ ایران و بخشی از جنبش مشروطه ایران است. این انقلاب سبب تغییر نظام حکومتی ایران از مطلقه به مشروطه، تشکیل مجلس قانونگذاری و تدوین اولین قانون اساسی ایران شد. نخستین نشانههای این انقلاب، در زمان سلطنت مظفرالدینشاه و در اسفند ۱۲۸۳ آشکار شد که معترضان، بازار تهران را تعطیل کردند و در حرم عبدالعظیم بست نشستند. در آذر ۱۲۸۴ که حاکم تهران چند تاجر خوشنام را به بهانه گران شدن قیمت قند مجازات کرد، اعتراضات با رهبری سید محمد طباطبایی و سید عبدالله بهبهانی دامنه وسیعی پیدا کرد و مردم خواستار تشکیل عدالتخانه شدند. با قول مظفرالدینشاه مبنی بر توجه به خواستههای مردم، اعتراضات موقتاً فرونشست، اما در تیر ۱۲۸۵ مجدداً از سر گرفته شد؛ این بار جمعیتی ۱۴ هزار نفره در سفارت بریتانیا تجمع کردند و تا زمان صدور فرمان مشروطیت مبنی بر تشکیل مجلس شورای ملی، آنجا را ترک نکردند. زمینههای فکری این تغییرات از سالها قبل و به سبب آشنایی ایرانیان با پیشرفتهای کشورهای غربی وجود داشت. اصلاحاتی که سه تن از صدر اعظمهای شاهان قاجار؛ یعنی قائم مقام فراهانی، میرزا تقی خان فراهانی و میرزا حسین خان سپهسالار شروع کردند از نمودهای سیاسی این آگاهیها بود. با این حال، این اصلاحات نیمهتمام رها شد. در مرحله بعد، کسانی مانند سید جمالالدین اسدآبادی و میرزا ملکمخان به آگاهسازی توده مردم پرداختند و جنبشهایی مانند جنبش تنباکو شکل گرفت که به عقیده احمد کسروی نخستین نشانههای «بیداری ایرانیان» بود. چاپ روزنامهها و نشریات، انتشار کتاب، توسعه مدارس و توجه مردم به رویدادهای جهان از نشانههای این تحول فکری بود.
انقلاب مشروطه از ائتلاف گروههای مختلف سیاسی، مذهبی و صنفی شکل گرفته بود، اما ناهمگونی این ائتلاف، باعث شد که به تدریج تعارضهایی در بین این گروهها به وجود آید و ماهیت مشروطه دچار کاستیهایی شود. با این حال، مجلس شورای ملی که در ۱۴ مهر ۱۲۸۵ افتتاح شد، در طول عمر بیستماهه خود توانست تصمیمات و قانونهای بیسابقهای اتخاذ کند که از آن جمله میتوان به محدود کردن اختیارات شاه، تشکیل انجمنهای ایالتی و ولایتی، نظارت بر دریافت مالیات، موازنه بودجه و لغو واگذاری زمینهای تیول اشاره کرد. انقلاب مشروطه ابعاد و تأثیرگذاری جهانی نیز داشت؛ چنانکه به عقیده یک تحلیلگر، انقلاب ۱۹۰۸ ترکیه از آن الهام گرفت. پس از کشته شدن نادرشاه افشار، روند تنزل ایران شروع شد، در حالی که غرب دگرگونیهای بزرگی را تجربه کرد؛ انقلاب فرانسه، پیروزیهای ناپلئون بناپارت، جنبش تودهها، اختراعات جدید، پیشرفتهای نظامی و غیره. در انگلستان، از اواخر قرن پانزدهم میلادی، وضع قوانین مستلزم تصویب در پارلمان این کشور بود. از ابتدای قرن نوزدهم اختیار نصب وزرا و تصدی نخستوزیری نیز به پارلمان سپرده شده بود.در فرانسه، در پی انقلابی که در سال ۱۷۹۹ به نتیجه رسیده بود، مفاهیمی مانند دموکراسی و ناسیونالیسم جایگزین سلطنت مطلقه شدند. فرانسه در اثر این پیشرفتها به یکی از قدرتهای بزرگ اروپایی تبدیل شده بود.در پی انقلاب صنعتی که اوایل قرن هجدهم در انگلستان و پس از آن در سایر کشورهای اروپایی روی داد، پیشرفت قابل ملاحظهای در تولید و ارتباطات روی داد؛ ماشین به استخدام بشر درآمد و نیروهای جدیدی مانند زغالسنگ، بخار آب و الکتریسیته به خدمت گرفته شد. در این کشورها، توسعه اجتماعی، علمی و اقتصادی جلوه مشهودی در زندگی مردم بر جای گذاشت.
دو قدرت بزرگ دنیا — انگلیس و روسیه — در مرزهای شمالی و جنوبی ایران پدیدار شدند، اما در تمام جنگهایی که در زمان زمامداری شاهان قاجار با این دولتها درگرفت، سپاهیان ایران شکست خوردند و ایران بخشهایی از سرزمین خود را از دست داد. اگر چه اصلاحاتی به دست برخی نخستوزیران قاجار، مانند قائم مقام فراهانی، امیرکبیر و حسین سپهسالار شروع شد، اما این اصلاحات هم با برکناری آنها راه به جایی نبرد. در مرحله بعد، متفکرانی مانند سید جمالالدین اسدآبادی و میرزا ملکمخان به روشنگری توده مردم پرداختند و بالأخره جنبشهایی مانند جنبش تنباکو به عنوان اولین نشانههای بیداری ایرانیان پدیدار شد. احمد کسروی چاپ روزنامه و نشریات، انتشار کتابهایی مانند آثار عبدالرحیم طالبوف و زینالعابدین مراغهای، توسعه مدارس و علاقهمندی مردم به رویدادهای جهان را نشانههای این تحول فکری برمیشمارد. ادوارد براون، ناظمالاسلام کرمانی و کسروی منشأ مشروطه را «بیداری ایرانیان»، یعنی وقوف آنها به عقبماندگی، ضعف در برابر کشورهای پیشرفته، و اعتراض به حکومت دانستهاند تحصیل ایرانیان در اروپا، از دوران عباس میرزا و قائم مقام فراهانی، شروع شد. ایرانیانی که به اروپا رفتند، اولین ایرانیانی بودند که با افکار آزادیخواهی و اصول حکومت ملی آشنا شدند.با توسعه روابط خارجی ایران با کشورهای اروپایی، افراد مختلفی به کشورهای خارجی سفر کردند و پیشرفتهای این کشورها را از نزدیک مشاهده کردند. آنها در سفرنامهها و یادداشتها شرح مشاهدات خود را نوشتند.علاوه بر کشورهای اروپایی، عثمانی نیز زمینه آشنایی ایرانیان با مشروطه را فراهم کرد. مسائل و معضلات دولت عثمانی و ایران شبیه بود اما تحول در این کشور بسیار پیشتر از ایران آغاز شده بود.در پی نهضت تنظیمات، جنبش مشروطهخواهی عثمانی از سال ۱۸۷۶ میلادی شروع شد و علاوه بر بازرگانان و منورالفکران ایرانی که با سفر به عثمانی تحت تاثیرِ آن قرار گرفتند، بعضی از رجال سیاسی و مذهبی نیز نسبت به ایجاد تحولات اجتماعی و سیاسی ترغیب شدند. با گسترش انجمنهای مخفی، اعضای این انجمنها آثار و نوشتههای انتقادی در مورد ایران را که ایرانیان خارج رفته نوشته بودند، خواندند و بنیانی برای آگاهی ایرانیانی که خارج نرفته بودند نیز فراهم شد. مکتوبات آخوندزاده، مجموعه مقالات میرزا آقاخان کرمانی، سیاحتنامه ابراهیمبیگ و نسخه ترجمهشده سرگذشت حاجی بابا اصفهانی از جمله این آثار بودند.
وقوع انقلاب ۱۹۰۵ در روسیه نیز از رویدادهای متاخرتری بود که میتوان آن را از زمینههای وقوع انقلاب مشروطه دانست. حسن تقیزاده، سسیل اسپرینگ رایس (سفیر انگلیس در ایران)، ایوان آلکسیوویچ زینوویف (دیپلمات روس) و ادوارد براون از جمله افرادی هستند که بر ارتباط انقلاب ۱۹۰۵ روسیه و انقلاب مشروطه ایران تأکید کردهاند. تأثیر این انقلاب بر منطقه قفقاز روشن و عمیق بود و ایرانیانی که برای کار یا تجارت به این منطقه رفت و آمد داشتند، با آگاهی و روابطی که در آنجا به دست آوردند، توانستند در انقلاب مشروطه نقشآفرین باشند؛ چنانکه در سالهای بعد، انقلابیون گرجی، آذری و ارمنی هم به کمک به مشروطهخواهان ایرانی آمدند
سالهای پس از ۱۲۷۰ خورشیدی، برای حکومت ایران، سالهای تشدید مشکلات اقتصادی بود. از یک سو تورم شدید باعث کاهش ارزش مالیات بر زمین شد و از سوی دیگر کاهش ارزش جهانیِ نقره، ارزش قران در برابر پوند استرلینگ را به شدت کاهش داد. این مشکلات، دربار ایران را وادار کرد که در سالهای ۱۲۷۹ و ۱۲۸۱ به ترتیب دو میلیون و یک میلیون پوند از دولت روسیه وام بگیرد. پادشاهی ایران که در پی افزایش درآمدهای خود بود، با استخدام ژوزف نوز توانست درآمدهای گمرکی خود را از ۲۰۰ هزار پوند استرلینگ در سال ۱۲۷۷ به ۶۰۰ هزار پوند در سال ۱۲۸۳ افزایش دهد.] در سال ۱۲۸۴ خورشیدی، بحران اقتصادی، ایران را فرا گرفت. شیوع وبا، برداشت بدِ محصولات کشاورزی و از رونق افتادنِ تجارت در مناطق شمالی به دلیل وقوع جنگ روسیه و ژاپن و متعاقب آن، انقلاب روسیه، زمینهساز این بحران بود. قیمت مواد غذایی به سرعت افزایش یافت؛ چنانکه در شهرهای تهران، تبریز، رشت و مشهد، در سهماههٔ نخست این سال، قند و شکر ۳۳ درصد و گندم ۹۰ درصد گرانتر شد، درآمد گمرک کاهش یافت و با درخواستهای دولت برای دریافت وامهای جدید موافقت نشد. دولت ناچار شد تعرفههای وضعشده بر بازرگانان را افزایش دهد و بازپرداخت دیون محلی را به تعویق اندازد. این نابسامانیها، به نارضایتی مردم و اعتراض عمومی منجر شد.
سرانجام و پیامدها
در تاریخ ۱۳ مرداد ۱۲۸۵،[چ] حکم مظفرالدینشاه مبنی بر تشکیل مجلس صادر شد. اما ملّیون آن را نپذیرفتند، چون نامی از «ملت» در آن نیامده بود. در روز بعد، فرمان دیگری صادر شد که در آن عبارت «افراد ملت» آمده بود، اما عبارت «مجلس شورای اسلامی» درج شده بود. این فرمان هم مورد انتقاد قرار گرفت و مشروطهخواهان اصرار بر تشکیل «مجلس شورای ملی» داشتند. سرانجام در ۱۸ مرداد، شاه با تشکیل آن موافقت کرد، اما تاریخ رسمی فرمان را همان ۱۳ مرداد نوشتند که سالروز تولد شاه بود. به این ترتیب مجلسی برای تدوین نخستین قانون اساسی ایران تشکیل شد و قانون اساسی را تصویب کرد که در ۹ دی همان سال به امضای مظفرالدینشاه رسید.
تشکیل مجلس شورای ملی
نظامنامهٔ انتخابات مجلس شورای ملی در ۱۰ شهریور ۱۲۸۵ به تصویب مجلس عمومی آزاد رسید. بر این اساس شمار نمایندگان برابر با ۱۵۶ نفر تعیین شد که شصت نفر از آنها از تهران و مابقی از ایالات و ولایات به آن راه مییافتند. مجلس اختیار داشت که تعداد نمایندگان را تا ۲۰۰ نفر افزایش دهد. مجلس با انتخاب نمایندگان تهران شروع به کار میکرد و انتخاب سایر نمایندگان نیز در طول حیات مجلس صورت میگرفت.نمایندگان مجلس بر اساس طبقات اجتماعی انتخاب میشدند؛ یعنی هر طبقه اجتماعی نمایندگان خودشان را انتخاب میکردند] بر اساس نظامنامه، این طبقات عبارت بودند از: «شاهزادگان»، «اعیان و اشراف»، «علما و طلاب»، «تجار»، «ملاکین و فلاحین» و «اصناف».
مجلس شورای ملی در ۱۴ مهر ۱۲۸۵ افتتاح شد. این مجلس در طول عمر بیستماهه خود، توانست تصمیماتی بگیرد و قانونهایی وضع کند؛ از جمله محدود کردن اختیارات شاه، تشکیل انجمنهای ایالتی و ولایتی، نظارت بر دریافت مالیات، موازنه بودجه و لغو واگذاری زمینهای تیول. این مجلس علیه مداخله دولتهای اروپایی موضعگیری کرد و با استقراض چهارصد هزار پوند استرلینگ مخالفت نمود. بر اساس پژوهشی که نادری رمضان آباد منتشر کردهاست، مبلغ این وام بالغ بر ۲۰ کرور تومان بود و با مذاکراتی که مشیرالدوله انجام داده بود، قرار شده بود دو دولت انگلیس و روسیه، آن را با بهره هفت درصد در اختیار دولت ایران قرار دهند تا دولت ایران تحت نظر این دو دولت آن را هزینه نماید و در ازای آن گمرک شمال و پستخانه و تلگرافخانه جنوب به عنوان وثیقه قرار گیرد
تدوین قانون اساسی
نمایندگان مجلس شورای ملی در اولین دستور خود پس از افتتاح مجلس، تدوین پیشنویس قانون اساسی را با الگو قرار دادن قانون اساسی بلژیک و فرانسه آغاز کردند.[۶۱] نمایندگان مجلس میدانستند که محمدعلی میرزا، ولیعهد، مخالف مشروطه است و اگر به پادشاهی برسد، کار امضای قانون اساسی دشوار خواهد شد؛ بنابراین شتاب میکردند که تا پادشاهِ بیمار هنوز زنده است، کار را تمام کنند. آنها تلاش کردند این متن را به گونهای تنظیم کنند که برای شاه ناخوشایند و حقارتآمیز نباشد؛ بنابراین برخی از اصول آن شفاف نوشته نشد. در این قانون، از حقوق مردم سخن گفته نشد و جایگاه شاه و وزیران و وظایف آنان در مقابل مجلس مبهم باقی ماند. بر اساس این قانون، هر عهدنامهای بدون تصویب در مجلس اعتبار نداشت و مجلس تنها مرجع قانونگذاری در کشور شناخته میشد. مظفرالدینشاه، نهایتاً در تاریخ ۸ دی ۱۲۸۵ قانون اساسی را امضا کرد، اما پنج روز بعد درگذشت و فرزندش محمدعلی شاه بر تخت نشست. اما با آشکار شدن کاستیهای موجود در قانون اساسی، مجلس بر آن شد که برای قانون اساسی متممی تهیه کند که علت کشمکشهای بعدی شد.[
قانون اساسی مشروطه تصادم مستقیم یا غیرمستقیمی با مسائل فقهی و شرعی نداشت اما متمم قانون اساسی، دربردارنده اصولی بود که از دیدگاه بعضی از روحانیان، با شریعت اسلام تضاد داشت. شیخ فضلالله نوری از جمله این مخالفان بود که علاوه بر این که قانونگذاری توسط بشر را ناقض احکام شریعت میدانست، بهصورت ویژه با اصول آزادی (اصل هشتم) و برابری (اصل بیستم) متمم قانون اساسی مخالفت میکرد.[در نهایت با اصرار شیخ فضلالله، بندی به متمم قانون اساسی افزوده شد که بر اساس آن شورایی مرکب از پنج مجتهد اختیار وتو کردن مصوبات مجلس را پیدا کرد تا هیچ قانونی برخلاف شرع اسلام به تصویب نرسد.
تصویب متمم قانون اساسی، اختلاف اصلی شاه و مجلس هم بود. مجلس با الگوبرداری از قانون اساسی بلژیک، بندهایی به قانون اساسی اضافه کرد که اختیارات شاه را به شدت محدود میکرد و در مقابل به مجلس اختیارات وسیعی میداد؛ از جمله عزل نخستوزیر یا هر یک از وزیران و تصویب سالیانهٔ همهٔ هزینههای نظامی. شاه از امضای آن سر باز زد و بر مبنای قانون اساسی آلمان، اصلاحات دیگری را پیشنهاد داد که که مخالفت جدی مردم درنقاط مختلف ایران، از جمله تهران، تبریز، کرمان، کرمانشاه، اصفهان، شیراز، مشهد، رشت و بندر انزلی را به همراه داشت و در نهایت به عقبنشینی شاه منجر شد.
کودتا ۹ اسفند ۱۲۸۶، هنگامی که محمدعلی شاه در حال عبور از خیابانهای تهران بود، دو بمب دستی به سمت اتومبیل شاه پرتاب شد. اما شاه آسیبی ندید. به دستور شاه، چند نفر از مظنونان دستگیر و در کاخ گلستان زندانی و بازجویی شدند. اما چند نفر از نمایندگان مجلس آن را مصداق دخالت در امور اجرایی کشور دانستند در پی بروز بحران سیاسی، احتشامالسلطنه در اواخر فروردین ۱۲۸۷ از ریاست مجلس و نظامالسلطنه در ۱۲ اردیبهشت از ریاست دولت کنارهگیری کردند. شاه، بدون در نظر گرفتن نظر مجلس، احمد مشیرالسلطنه را مأمور تشکیل کابینه کرد.] پس از این وقایع، جلسات مجلس بهطور نامنظم برگزار میشد] در ۱۴ خرداد ۱۲۸۷ محمدعلی شاه به باغشاه رفت که استحکامات نظامی مناسبی داشت. در روز دوم تیر ۱۲۸۷ نیروهای نظامی و عرادههای توپ به سمت مجلس حرکت کردند و در نهایت درگیری شروع شد. بهانه اصلی این لشکرکشی، پناهنده شدن چند نفر از روزنامهنگاران و واعظان مشروطهخواه بود که انتقادات تندی متوجه شاه کرده بودند. با پیروزی قوای دولتی، نیروهای مشروطهخواه تحت تعقیب قرار گرفتند و شاه با انتشار بیانیهای مجلس را منحل کرد و البته وعده داد که در آینده، مجلسی با همان کیفیت سابق تشکیل دهد. این وعده را مشروطهخواهان باور نکردند و با مقاومتهایی که در تبریز، اصفهان و گیلان صورت گرفت و در پی پیروزی آنان در فتح تهران، نهایتاً محمدعلی شاه از سلطنت خلع و حکومت مشروطه احیا شد. |
---|
6- انقلاب صنعتی در ژاپن
ژاپن در طی نیم قرن همه وجوه حیات را دگرگون کرد. برزگران، با آنکه از شر فقر نرستند، آزاد شدند. هر برزگر میتوانست، با پرداخت مالالاجاره یا مالیات سالیانه به حکومت، صاحب زمین کوچکی شود. اگر برزگری میخواست مزرعه خود را رها کند و برای کار به شهر رود، ممانعتی نمیدید. شهرهایی بس بزرگ در امتداد سواحل به وجود آمد. توکیو یا «پایتخت خاوری» دارای قصرهای سلطنتی و اشرافی و باغهای وسیع و حمامهای شلوغ عمومی شد؛ از لحاظ جمعیت، هیچ یک از شهرهای جهان، جز لندن و نیویورک، با آن برابری نمیکرد. به جای قلعه و دهکده اوزاکا، که در قدیم محلی برای ماهیگیری بود، اینک مرکز صنایع ژاپن، شهر اوزاکا، با کلبهها و کارخانهها و آسمانخراشهای خود به چشم میخورد. در اسکلههای بسیار مجهز یوکوهاما و کوبه، کشتیهای بازرگانی فراوانی که دومین ناوگان تجارتی جهان را تشکیل میدادند پهلو میگرفتند. حکومت ژاپن، برای گذر از مرحله ملوکالطوایفی به مرحله سرمایهداری، با سهولتی بیسابقه، از هر کمکی استقبال کرد. در نتیجه، در ظرف پانزده سال از استادان خارجی بینیاز شد. حقوق بیگانگان را پرداخت و آنان را به کشورهای خود گسیل داشت. به تقلید حکومت آلمان، اداره پست و تلگراف و راهآهن را خود برعهده گرفت، ولی به مؤسسات صنعتی
مطابق آخرین سرشماری، یوکوهاما ۰۰۰،۶۲۰، کوبه ۰۰۰،۷۸۷، اوزاکا ۸۰۴،۱۱۴،۲، و توکیوی بزرگ ۰۰۰،۳۱۱،۵ تن جمعیت دارد.
خصوصی وامهای کلان داد و، با بستن عوارض سنگین بر واردات، به حمایت صنایع داخلی برخاست. غرامتی که چینیان پس از جنگ ۱۸۹۴ به ژاپن پرداختند به صنعتی شدن این کشور کمک کرد، چنانکه آلمان با غرامتی که در ۱۸۷۱ از فرانسه گرفت بر سرعت جریان صنعتی شدن خود افزود. ژاپن معاصر، مانند آلمان یک نسل پیش، با ماشینهای نو و انضباط عصر ملوکالطوایفی، صنایع خود را به راه انداخت، در صورتی که رقبای اروپایی با سابقه آن گرفتار ماشینهای فرسوده و کارگران شورشطلب بودند. کارگران ژاپنی دستمزدی اندک میگرفتند و از کارفرمایان خود صمیمانه فرمان میبردند. از این رو، دیرزمانی، وضع قوانین کار برای حکومت لزوم نیافت. حتی هنگامی که حکومت دست به وضع قوانین کار زد، در اجرای آنها سختگیری نکرد. در ۱۹۳۳، یک دختر ژاپنی در اوزاکا بیست و پنج دستگاه ریسندگی را اداره میکرد، ولی یک مرد انگلیسی در لنکشر تنها اداره شش دستگاه را برعهده داشت.
تعداد کارخانهها در سال ۱۹۱۸ دو برابر تعداد آنها در ۱۹۰۸ بود. در فاصله سالهای ۱۹۱۸ و ۱۹۲۴، کارخانهها دو برابر شد. کارخانههایی که در ۱۹۳۱ به وجود آمد، معادل نیمی از کارخانههای موجود ژاپن بود، در حالی که اروپا در اعماق بحران دست و پا میزد. از پنج میلیارد متر پارچه پنبهای که در ۱۹۳۳ در جهان به مصرف رسید، حدود دو میلیارد آن به ژاپن تعلق داشت. در نتیجه، ژاپن بزرگترین صادرکننده منسوجات به شمار رفت. دولت ژاپن چون در ۱۹۳۱ معیار (استاندارد) طلا را رها کرد و پول خود، ین، را به چهل درصد از ارزش بینالمللی پیشین آن تنزل داد، توانست در سالهای ۱۹۳۲ و ۱۹۳۳ معادل پنجاه درصد بر فروش خارجی خود بیفزاید و بازرگانی خارجی و نیز تجارت داخلی خود را رونق بخشد. در آن زمان، برخی از خانوادههای تجارتپیشه، مانند میتسویی و میتسوبیشی، چنان ثروتی اندوختند که مردم را برآشفتند. پس، نظامیان، هماهنگ با طبقه مزدگیر، نظارت حکومت را بر صنعت و تجارت خواستار شدند.
در حینی که براثر توسعه تجارت، طبقه میانهحال مرفهی پدید میآمد، کمی دستمزدها، که شرط لازم تهیه کالاهای ارزانبها و غلبه بر رقبای اقتصادی ژاپن بود، کارگران را به جان آورد. به طور متوسط، در ۱۹۳۱، مزد روزانه یک کارگر ۱۷،۱ دلار امریکایی، و مزد روزانه یک زن بر اثر وضع کوهستانی جزایر، حمل و نقل زمینی به سرعت حمل و نقل دریایی بهبود نیافت. جادههای ژاپن به خوبی جادههای مغربزمین نیستند. تا این اواخر، ژاپن با مشکلات ناشی از افزایش اتومبیل برخورد نکرد. «جین ریکشا» یا درشکه انسانکش (که ظاهراً اختراع یک مبلغ دینی امریکایی است) بتدریج جای خود را به اتومبیلهای ساخت امریکا یا ژاپن میدهد. اخیراً ۰۰۰،۳۲۰ کیلومتر راه ساخته شده است، و در توکیو متروهایی قابل مقایسه با متروهای اروپا و امریکا به وجود آمده است. ژاپن اول بار در ۱۸۷۲ خط آهن کوتاهی به طول ۲۹ کیلومتر کشید. در ۱۹۳۲، خطهای آهن ژاپن به ۲۱۵۰۰ کیلومتر رسید. خطی به طول ۷۰۰ کیلومتر دایرن، در نزدیکی پورتآرتور، را به شینکینگ- که همان چانگچون، پایتخت سابق منچوری است- پیوند میدهد، و ترن سریعالسیر این مسافت را با سرعتی برابر ۱۲۰ کیلومتر میپیماید.
کارگر ۰.۴۸ دلار بود. زنان ۵۱درصد کارگران را تشکیل میدادند، و ۱۲ درصد آنان کمتر از ۱۶ سال داشتند. در ۱۹۳۱، با آنکه همکاری و هماهنگی ملت لزوم تام داشت، کراراً اعتصاب روی میداد و کمونیسم نیرو میگرفت. از این رو، حکومت برخی از افکار سیاسی را، به عنوان «افکار خطرناک»، غیرقانونی خواند و محدودیتهایی براتحادیههای کارگری، که هیچگاه جانی نگرفتند، تحمیل کرد. زندگی کارگران رقتآور بود. جمع کثیری از مردم اوزاکا و کوبه و توکیو در ویرانخانهها به سر میبردند. به طور متوسط، در توکیو، پنج نفر در یک زاغه کوچک، کمی بزرگتر از یک تختخواب دونفری، میزیستند. در زاغهها و آلونکهای کوبه، بیستهزار گدا و جنایتکار و علیل و روسپی میلولیدند و بیرحمانه شکار امراض واگیردار میشدند. در این کوخها، مرگ و میر اطفال چهار بار بیش از کودک میری در سایر نواحی ژاپن بود. کمونیستهایی مانند کاتایاما و بعضی از سوسیالیستهای مسیحی از قبیل کاگاوا، برای اصلاح این اوضاع، گاهی با خشونت و گاهی با ملایمت مبارزه کردند. سرانجام، حکومت برای انهدام زاغهها و آلونکها به کارهای بزرگی که در تاریخ نمونه ندارد دست زد.
یک نسل پیش، هرن با تلخی از رژیم جدیدژاپن چنین یاد کرد: بر اثر اوضاع جدید، فقری که هیچگاه در تاریخ این قوم دیده نشده است، پدید میآید. برای دریافت شدت این فقر باید به خاطر آورد که تعداد کسانی که در توکیو قادر به پرداخت مالیات مسکن نیستند، سر به ۰۰۰،۵۰ میزند، حال آنکه این مالیات فقط ۲۰ «سن» (۱۰/۱ دلار امریکایی) است. پیش از تراکم ثروت در دستهای اقلیت، هرگز چنین فقری درهیچ یک از بخشهای ژاپن وجود نداشت- مگر به طور موقت، آن هم به علت جنگ.
«تراکم ثروت در دستهای اقلیت» بدون شک همه جا با تمدن قرین وملازم بوده است. کارفرمایان ژاپنی مدعی هستند که سطح مزدها، نسبت به عدم مهارت کارگران ژاپنی و نازل بودن هزینه زندگی ژاپن، چندان پایین نیست. معتقدند که پایین بودن دستمزد برای پایین بودن هزینه لازم است، و پایین بودن هزینه برای ربودن بازارهای خارجی ضرورت دارد، و ربودن بازارهای خارجی برای حفظ صناعاتی که به واردات سوختی و معدنی نیازمندند بایسته است، و حفظ صناعات برای معیشت جمعیت روزافزون جزایری که فقط دوازده درصد مساحت آن قابل کشت است، حیاتی است. ژاپن، اگر میخواهد برای دفاع خود در مقابل غربآزمند ثروت و ساز وبرگ کافی به دست آورد، باید صنعتی باشد.
دختران جوان پس از آنکه مدتی در کارخانهها کار میکنند و جهیزی فراهم میآورند. از کار کناره میگیرند. |
---|
7-انقلاب مکزیک
تاریخ :۱۹۱۰–۱۹۲۰
موقعیت
مکزیک
نتایج
کنارهگیری پورفیریو دیاز از قدرت و تبعید وی به فرانسه در می ۱۹۱۱. فرانسیسکو مادرو در ۱۹۱۱ به عنوان رئیسجمهور انتخاب شد و در فوریه ۱۹۱۳ ترور شد. ویکتوریانو هوئرتا کودتا کرده و فرانسیسکو مادرو را از قدرت خلع میکند و از سال ۱۹۱۳–۱۴ریاست جمهوری را بر عهده میگیرد. ونوستیانو کارانزا تحت لوای مشروطیت ائتلاف شمالگان را تأسیس میکند ۱۹۱۳. کنونانسیون آگوئاسکالینتس بین رهبران انقلاب، ۱۹۱۴. در ۱۹۱۵ ارتش مشروطه خواه ونوستیانو کارانزا تحت هدایت ژنرال آلوارو اوبرگون پانچو ویا را در نبرد سلایا شکست داد در ۱۹۱۵ ونوستیانو کارانزا موقعیت خود را به عنوان رئیسجمهور مکزیک تثبیت کرد قانون اساسی مکزیک در سال ۱۹۱۷ تصویب شد. ترورهای پی در پی رهبران انقلاب فرانسیسکو مادرو (۱۹۱۳), امیلیانو زاپاتا (۱۹۱۹), ونوستیانو کارانزا (۱۹۲۰), پانچو ویلا (۱۹۲۳), آلوارو اوبرگون (۱۹۲۸) تأسیس حزب ملی انقلابی ۱۹۲۹
پیامدهای توسعه یافته درگیریهای مسلحانه منطقه ای در مکزیک از حدود ۱۹۱۰ تا ۱۹۲۰ است که «وقایع تعیینکننده تاریخ مکزیک مدرن» خوانده شدهاست. این وقایع باعث نابودی ارتش فدرال و جایگزینی آن با ارتش انقلابی و تحول فرهنگ و دولت مکزیک گردید] جناح مشروطه خواه شمالی در جنگ پیروز شد و پیش نویس قانون اساسی کنونی مکزیک را تهیه کرد، که هدفش ایجاد یک دولت مرکزی قوی بود. ژنرالهای انقلابی قدرت را از ۱۹۲۰ تا ۱۹۴۰ در دست گرفتند. این درگیری انقلابی اساساً یک جنگ داخلی بود اما قدرتهای خارجی، که منافع استراتژیک و اقتصادی مهمی در مکزیک داشتند، در خروجی این جنگ قدرت به ایفای نقش پرداختند و مشخصا دخالت ایالات متحده بسیار زیاد بود. این درگیری منجر به مرگ حدود سه میلیون نفر، بیشتر از میان مبارزین، شد. گرچه چند دهه رژیم رئیسجمهور پورفیریو دیاز (۱۹۱۱–۱۸۷۶) بهطور رو به تزایدی نامحبوب بود، اما در سال ۱۹۱۰ هیچ پیشبینی از اینکه انقلابی در آستانه وقوع است وجود نداشت. دیاز مسن در یافتن راه حلی کنترل شده برای جانشینی ریاست جمهوری ناموفق بود که باعث جنگ قدرت میان نخبگان رقیب و طبقات متوسط شد، که در طی دوره ای از ناآرامیهای شدید در میان کارگران، مانند اعتصابات کانانئا و ریو بلانکه، اتفاق افتاد.[۳] هنگامیکه زمیندار متمول شمالی فرانسیسکو مادورو، دیاز را در انتخابات ریاست جمهوری ۱۹۱۰ به چالش کشید و دیاز او را زندانی کرد، مادورو بر اساس طرح سن لوئیزو پتوسی بر ضد دیاز فراخوان قیام مسلحانه داد. شورشها ابتدا در مورلوس و سپس در سطحی بسیار وسیعتر در شمال مکزیک بروز کرد. ارتش فدرال در سرکوب این خیزش گسترده ناتوان بود، که باعث آشکار شدن ضعف نظامی و مشوق شورشها گردید. دیاز در می ۱۹۱۱ استعفا داد و به تبعید رفت و دولت موقت تا زمان امکان برگزاری انتخابات منصوب شد، ارتش فدرال حفظ و نیروهای انقلابی مرخص شدند. فاز اول انقلاب بدون خونریزی و کوتاه مدت بود.
مادورو به عنوان رئیسجمهور انتخاب شد و دفتر ریاست جمهوری را در نوامبر ۱۹۱۱ بدست گرفت. او فوراً با انقلابیون مسلح امیلیانو زاپاتا در مورولس مواجهه شد، جایی که کشاورزان خواهان اقدام فوری در زمینه اصلاحات کشاورزی بودند. دولت از نظر سیاسی بی تجربه مادرو شکننده بود و در نتیجه شورشهای منطقه ای بیشتری اتفاق افتاد. در فوریه ۱۹۱۳ ژنرالهای برجسته رژیم دیاز در مکزیکو سیتی کودتا کرده و مادورو و معاون اولش پینو سوارز را وادار به استعفا کردند. در روزهای بعد هر دوی آنها بدستور رئیسجمهور جدید ویکتوریانو هوئرتا کشته شدند. این اتفاق آغازگر فاز جدید و خونینی از انقلاب شد، بطوریکه ائتلاف شمالیها به مخالفت با رژیم ضدانقلابی هوئرتا پرداختند و ارتش مشروطه به رهبری فرماندار کواویلا، ونوستیانو کارانزا وارد این مناقشه شد. نیروهای زاپاتا به قیام مسلحانه خود در مورولس ادامه دادند. رژیم هوئرتا از فوریه ۱۹۱۳ تا ژوئیه ۱۹۱۴ دوام آورد، و شاهد شکست ارتش فدرال توسط ارتشهای انقلابیون بود. ارتشهای انقلابیون سپس به نبرد با یکدیگر پرداختند، بگونه ای که جبهه مشروطه خواه تحت رهبری کارانزا ارتش متحد سابقش فرانسیسکو «پانچو» ویا را در تابستان ۱۹۱۵ شکست داد.
کارانزا قدرت را مستحکم کرد و یک قانون اساسی جدید در فوریه ۱۹۱۷ اعلام شد. قانون اساسی ۱۹۱۷ مکزیک حق جهانی رای برای مردان، سکولاریسم ارتقا یافته، حقوق کار، ملیگرایی اقتصادی، اصلاحات ارضی و قدرت ارتقا یافته دولت فدرال را بنیان گذاشت. کارانزا در سال ۱۹۱۷ رئیسجمهور مکزیک شد و تا پایان دوره اش در ۱۹۲۰ به خدمت مشغول بود. او سعی کرد تا برای جانشینی خود یک غیرنظامی را تحمیل کند که مشوق شورش ژنرالهای انقلابی شمال شد. کارانزا از مکزیکو سیتی گریخت و کشته شد. از ۱۹۲۰ تا ۱۹۴۰ ژنرالهای انقلابی این سمت را برعهده داشتند، دوره ای که قدرت دولت متمرکزتر و اصلاحات انقلابی اجرا شد و ارتش را تحت کنترل دولت غیرنظامی درآورد. انقلاب یک جنگ داخلی به درازای یک دهه با یک رهبری سیاسی جدید بود که قدرت و مشروعیتش را از طریق شرکت در منازعات انقلابی بدست آورد. حزب سیاسی که آنها بنیان نهادند، که به حزب انقلابی نهادی تبدیل میشد، تا انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۰۰ بر مکزیک حکومت میکرد. حتی برنده محافظه کار انتخابات بینسنته فاکس، مدعی شد که انتخابش میراثدار انتخاب دموکراتیک فرانسیسکو مادورو است، و ازین طریق مدعی میراث و مشروعیت انقلاب بود
بهطور کلی در نظر گرفته میشود که این انقلاب تا سال ۱۹۲۰ میلادی (۱۲۹۸ خورشیدی) به طول انجامید، با وجود این که بعد از این سال بهطور پراکنده جنگ و ستیز در کشور ادامه دشت که بزرگترین خونریزیها را میشود به جنگ کریسترو (۱۹۲۶ تا ۱۹۲۹ میلادی - ۱۳۰۴ تا ۱۳۰۷ خورشیدی) نسبت داد. در پایان انقلاب نتیجه به دست آمده این بود که:
پورفیریو دیاز از قدرت سرنگون و به فرانسه تبعید شد. قانون اساسی جدید مکزیک در سال ۱۹۱۷ میلادی (۱۲۹۵ خورشیدی) در شهر کرتارو نوشته شد. همکاری موقت مهمترین رهبران انقلابی، فرانسیسکو مادورو، ونوستیانو کارآنزا، امیلیانو زاپاتا و پانچو ویا تشکیل "حزب انقلابیهٔ ملی" (اسپانیایی: Partido Nacional Revolucionario) در سال ۱۹۲۹ میلادی (۱۳۰۷ خورشیدی) زدند که بعد در سال ۱۹۴۶ میلادی (۱۳۲۵ خورشیدی) تغییر نام داد و به "حزب انقلابیه نهادی" (اسپانیایی: Partido Revolucionario Institucional) یا "PRI" تبدیل شد، این حزب بهطور پیوسته با رئیسجمهورهای مختلف تا سال ۲۰۰۰ میلادی (۱۳۷۹ خورشیدی) ریاست جمهوری مکزیک را در دست داشت. |
---|
8- انقلاب آلمان شرقی
تاریخ ۹ مارس ۱۹۸۹ – ۲۷ آوریل ۱۹۹۲ (۳ سال، ۱ ماه، ۲ هفته و ۴ روز)
موقعیت
اروپا (به خصوص اروپای مرکز، پس از آن جنوب شرق و شرق اروپا) چین روسیه کشورهای کمونیستی در سایر نقاط اروپا و جهان
علت(ها)
سرکوب سیاسی آزار دینی فقر و فساد کشتارهای جمعی در حکومتهای کمونیستی
اهداف
دموکراسی تعیین سرنوشت انتخابات انتخابات برکناری آزادیهای سیاسی حقوق بشر حقوق کار انقلابهای ۱۹۸۹ بخشی از یک موج انقلابی در اواخر دهه ۱۹۸۰ و اوایل دهه ۱۹۹۰ است که منجر به فروپاشی حکومتهای کمونیستی در اروپای مرکزی و شرقی اروپا و فراتر از آن شد. این دوره گاهی به نام پاییز ملتنیز نامیده میشود؛ در کنار اصطلاح «بهار ملتها» که گاهی برای توصیف انقلابهای ۱۸۴۸ استفاده شدهاست. جمهوری دموکراتیک آلمان در ۷ اکتبر ۱۹۴۹ در برلین شرقی اعلام موجودیت کرد. این اتفاق پنج هفته پس از اعلام موجودیت جمهوری فدرال آلمان در آلمان غربی بود. در سال ۱۹۵۴ این کشور کاملاً مستقل اعلام شد اما بنا به توافقات چهار قدرت جهانی در نشست پوتسدام نیروهای نظامی شوروی هنوز در این کشور مستقر بودند. این بیش از هر چیز به علت حضور گستردهٔ نیروهای آمریکایی در آلمان غربی و شرایط دوران جنگ سرد بود.[نیازمند منبع] آلمان شرقی از اعضای پیمان ورشو بود.[منبع بهتری نیاز است] ارتش ملی خلق جمهوری دموکراتیک آلمان جزو قدرتمندترین ارتشهای پیمان ورشو بود اواخر دهه 1980، مردم در کشورهای قفقاز و بالتیک خواستار خودمختاری بیشتر از مسکو بودند و کرملین در حال از دست دادن بخشی از کنترل خود بر مناطق و عناصر خاصی در اتحاد جماهیر شوروی بود . در نوامبر 1988، استونی اعلامیه حاکمیتی صادر کرد ، [7] که در نهایت منجر به صدور اعلامیه های مشابه خودمختاری توسط سایر کشورها شد.
فاجعه چرنوبیل در آوریل 1986 اثرات سیاسی و اجتماعی عمدهای داشت که انقلابهای 1989 را تسریع کرد یا حداقل تا حدی باعث شد . تعیین کل هزینه اقتصادی فاجعه دشوار است. به گفته میخائیل گورباچف ، اتحاد جماهیر شوروی 18 میلیارد روبل (معادل 18 میلیارد دلار آمریکا در آن زمان) را برای مهار و رفع آلودگیه زینه کرد و عملاً خود را ورشکست کرد
منجرشد به
از بین بردن اقتصاد دستوری و خصوصیسازی صنعت از تحت مالکیت بخش دولتی انتقال قدرت به دولتهای سرمایهداری در لهستان، مجارستان، شرق آلمان، انقلاب مخملی در چکسلواکی، بلغارستان و آلبانی پایان جنگ سرد اتحاد آلمان انتقال پرخشونت قدرت به یک دولت سرمایهداری در رومانی پایان نقش اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی به عنوان یک ابرقدرت فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی کشورهای پساشوروی ایجاد شده از اتحاد جماهیر شوروی سابق تشکیل روسیه (علت عمده) آغاز اولین درگیریهای پس از فروپاشی شوروی فروپاشی و دوپاره شدن چکسلواکی فروپاشی یوگسلاوی و آغاز جنگهای یوگسلاو کشتار میدان تیانانمن به عنوان بخشی از جنبش دموکراسی چینی فروپاشی پیمان ورشو خروج نیروهای نظامی شوروی از افغانستان سقوط کمونیسم در افغانستان، آنگولا، بنین، جمهوری کنگو، اتیوپی، مغولستان، موزامبیک، سومالی و یمن قحطی در کره شمالی پایان اشغال کامبوج توسط ویتنام اتحاد دو یمن ادغام اکثر اعضای سابق پیمان ورشو به ناتو و اتحادیه اروپا. تشدید روند ادغام اروپا اصلاحات سال ۱۹۹۱ و تصویب کنگره ملی هند در پیوند هند به نئولیبرالیسم شروع آزادسازی اقتصادی در جمهوری خلق چین و ویتنام شک و تردید در مورد کمونیسم در سراسر جهان در ارتباط با کاهش حمایت از کمونیست و جناح چپ احزاب، به ویژه در اروپا گسترش اینترنت به اتحاد جماهیر شوروی سابق و شرق اروپا گسترش فرهنگ و هنر آمریکا و سرمایهداری که پیشتر در کشورهای کمونیستی ممنوع بود، مانند ورود مکدونالد به روسیه و چین در سال ۱۹۹۰. . این موج انقلابی، جنبشها و انقلابهای سیاسی متعددی را با شدتها و اثرهای مختلفی دربر گرفت از جمله در کشورهای:
چین (تظاهرات میدان تیان آن من)
لهستان مجارستان آلمان شرقی چکسلواکی بلغارستان رومانی جمهوری فدرال سوسیالیستی یوگسلاوی آلبانی اتحاد جماهیر شوروی (فروپاشی)
اصلاحات در شوروی و کشورهای متحد آن تغییرات چشمگیری در کشورهای کمونیست و سوسیالیست در خارج از اروپا را نیز شامل شد.
چیزی که در نظریه مکتب حزب کمونیست چین تعلیم داده میشود این است که اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و کشورهای اقماری سقوط کردند نه به این دلیل که به شدت مارکسیست بودند، بلکه به این دلیل که دیگر به اندازه کافی مارکسیست نبودند. نه به این دلیل که آنها بیش از حد ظالم بودند، بلکه به این دلیل که آزادی بیش از حد را برای جامعه مدنی (از جمله مذهب) گذاشته بودن نوشتار اصلی: کمونیزاسیون کمونیزاسیون فرآیندی است برای غلبه بر میراث نهادهای دولتی کمونیستی ، فرهنگ و روانشناسی در دولت های پسا کمونیستی.
کمونیزاسیون تا حد زیادی محدود بود یا وجود نداشت. احزاب کمونیست غیرقانونی نبودند و اعضای آنها به دادگاه کشیده نشدند. فقط چند جا حتی تلاش کردند تا اعضای سرویس های مخفی کمونیستی را از تصمیم گیری حذف کنند. در تعدادی از کشورها حزب کمونیست به سادگی نام خود را تغییر داد و به فعالیت خود ادامه داد.
اما در چندین کشور اروپایی، تایید یا تلاش برای توجیه جنایات ارتکابی توسط رژیم های نازی یا کمونیستی تا 3 سال حبس محکوم خواهد
مناسبت ها
روز وحدت آلمان در آلمان - یک جشن ملی به مناسبت سالگرد اتحاد مجدد آلمان در سال 1990 روز کشوری در اسلوونی - یادآور اعلام استقلال این کشور از یوگسلاوی در سال 1991 است. روز استقلال و وحدت در اسلوونی - یادآور همه پرسی استقلال این کشور است. روز وحدت ملی در گرجستان - یک تعطیلات عمومی برای بزرگداشت قربانیان تراژدی 9 آوریل است روز ملی در مجارستان روز قانون اساسی در رومانی - یادآور قانون اساسی رومانی در سال 1991 است که بازگشت به دموکراسی پس از سقوط رژیم کمونیستی را تأیید کرد. روز مبارزه برای آزادی و دموکراسی در جمهوری اسلواکی روز مبارزه برای آزادی و دموکراسی در جمهوری چک بازگرداندن روز استقلال در لتونی - یادآور اعلامیه سال 1990 برای بازگرداندن استقلال این کشور است.
|
---|
9- انقلاب تونس
تاریخ
۱۷ دسامبر ۲۰۱۰ – ۱۴ ژانویه ۲۰۱۱ (۳ هفته و ۶ روز)
موقعیت
تونس
علت(ها)
فساد سیاسی نابرابری اجتماعی بیکاری سرکوب وخفقان سیاسی روشها ایستادگی مدنی تظاهرات اعتصاب عمومی خودسوزی شورش منجرشد به براندازی یا سرنگونی حکومت زینالعابدین بنعلی استعفای نخستوزیر محمد الغنوشی[ انحلال پلیس سیاسی کشور] انحلال حزب RCD، حزب حاکم تونس آزادی زندانیان سیاسی برگزاری انتخابات مجلس مؤسسان در ۲۳ اکتبر ۲۰۱۱
یک کارزار فشرده ۲۸ روزه مقاومت مدنی و سلسلهای از تظاهراتهای خیابانی در تونس بود که از دسامبر ۲۰۱۰ آغاز شد. در تاریخ ۱۴ ژانویهٔ ۲۰۱۱ میلادی، (۲۴ دی ۱۳۸۹ خورشیدی) و در پی ناآرامیها و اعتراضات گسترده مردم تونس و کشتهشدن دهها نفر از معترضان در حمله نیروهای امنیتی به تظاهرکنندگان ضددولتی، زینالعابدین بن علی ابتدا دولت و مجلس را منحل کرد و سپس از قدرت کنار رفت و پس از ۲۱ سال قدرت، جای خود را موقتاً به محمد الغنوشی، نخستوزیر سپرد.] وی به همراه خانوادهاش به عربستان سعودی گریخت.[] در نهایت به دموکراتیزه کردن کامل کشور و برگزاری انتخابات آزاد و دموکراتیک منجر شد. تظاهرات ناشی از بیکاری بالا، تورم مواد غذایی، فساد، فقدان آزادی های سیاسی (مانند آزادی بیان) و شرایط بد زندگی بود. این اعتراضات غمبارترین موج ناآرامی اجتماعی و سیاسی در تونس در سه دهه گذشته بود و منجر به کشته و زخمی شدن تعداد زیادی شد که بیشتر آنها نتیجه اقدامات پلیس و نیروهای امنیتی بود.
چندی پس از خروج بن علی، راشد الغنوشی که ۲۰ سال در تبعید در خارج از تونس به سر میبرد، به همراه هفتاد تن از مخالفان رژیم زینالعابدین بنعلی به تونس بازگشت. راشد غنوشی ضمن مردود دانستن مقایسهاش با سید روحالله خمینی، از تصمیم خود در تشکیل «حزب اسلامی تونس» خبر داد.
تظاهرات گستردهٔ اجتماعی در تونس، با خودسوزی یک جوان تونسی به نام محمد بوعزیزی در ۱۷ دسامبر ۲۰۱۰ شروع شد و پس از چندی به شورش مردمی انجامید. این جوان تونسی در اعتراض به این که پلیس مانع شده بود، وی بدون جواز سبزی و میوه بفروشد، خود را در خیابان آتش زد و متعاقباً در بیمارستان درگذشت. این حادثه باعث شروع هفتهها تظاهرات خشونتآمیز خیابانی در سراسر تونس، در اعتراض به بیکاری، فساد و گرانی مواد غذایی شد و به تغییر رژیم و فرار رئیسجمهوری تونس انجامید.
گروه چهارجانبه گفتگوی ملی تونس جایزه صلح نوبل ۲۰۱۵ را به دلیل «سهم تعیین کننده خود در ایجاد دموکراسی کثرت گرایانه در تونس در پی انقلاب تونس در سال ۲۰۱۱» دریافت کرد. این اعتراضات الهام بخش اقدامات مشابه در سراسر جهان عرب بود، در یک واکنش زنجیرهای که به جنبش بهار عربی معروف شد. تونس و جهان عرب، تظاهرات و تغییر حکومت را انقلاب یا گاهی شورش سیدی بوزید مینامند، نامی که از سیدی بوزید، شهری که اعتراضات اولیه در آنجا آغاز شد، گرفته شده است. در رسانههای غربی، این رویدادها به نام گل ملی تونس و مطابق با نامگذاری ژئوپلیتیک «انقلابهای رنگی»، انقلاب یاس یا بهار یاس نامیده شده است. نام "انقلاب یاس" از روزنامهنگار آمریکایی اندی کاروین سرچشمه گرفته است، اما در خود تونس به طور گستردهای مورد استفاده قرار نگرفت.
یوسف صدیک فیلسوف تونسی این اصطلاح را نامناسب میدانست زیرا خشونتی که همراه با این رویداد بود «شاید به عمق روز باستیل» بود و اگرچه این اصطلاح توسط زید الهانی روزنامهنگار تونسی ابداع شد، که برای اولین بار از آن در وبلاگ خود استفاده کرد و در ادامه از طریق رسانههای اجتماعی مانند فیس بوک در میان جوانان تونس پخش شد.
بحث پیرامون نام و تأثیرات شاعرانه در پس انقلاب تونس یک سؤال رایج در میان روشنفکران تونس بود. نامی که در تونس پذیرفته شد، انقلاب کرامت بود که ترجمهای از نام عربی تونس برای انقلاب، ثورة الکرامة (ثورة الکرامه) است زین العابدین بن علی، رئیس جمهور تونس از سال ۱۹۸۷، عمدتاً به عنوان یک کشور تک حزبی با قانون اساسی دموکراتیک (RCD) بر تونس حکومت میکرد. مشخصه دولت او توسعه بخش خصوصی تونس به نفع سرمایهگذاری خارجی و سرکوب مخالفان سیاسی بود. رسانههای خارجی و سازمانهای غیردولتی از دولت او انتقاد کردند که مورد حمایت ایالات متحده و فرانسه بود. در نتیجه، واکنشهای اولیه به سوء استفادههای بنعلی توسط ایالات متحده و فرانسه خاموش شد و اغلب موارد اعتراض سیاسی-اجتماعی در کشور به ندرت به تیتر اخبار مهم تبدیل میشد.
شورش در تونس همواره نادر بود به خصوص که این کشور به طور کلی در مقایسه با سایر کشورهای منطقه ثروتمند و با ثبات بوده است. تظاهرات توسط رژیم سرکوب و سکوت شده بود، و معترضان به خاطر چنین اقداماتی مانند صدها تظاهرکننده بیکار در الردیف در سال ۲۰۰۸ زندانی شدند. همانطور که محمد باچا در کتاب خود به نام شعارهای انقلابی اولتراهای کلوپ آفریقا اشاره کرده است، جوانان تونسی راهی برای ابراز خشم و نارضایتی خود از طریق شعارهای هواداران انجمن ورزشی باشگاه افریقای اولترا پیدا کردند، مانند: سرمایه بسیار عصبانی است، ما همبستگی میکنیم وقتی میجنگیم با فرزندانی که به ما ظلم می کنند، و ای رژیم، انقلاب نزدیک است.
در زمان انقلاب، الجزیره انگلیسی گزارش داد که با پیامهای مختلف حمایتی که در توییتر و فیسبوک از بوعزیزی ارسال میشود فعالان تونسی از صریح ترین فعالان در بخش خود در جهان هستند. مقالهای در همین شبکه درباره این اقدام گفته است که این اقدام «اعتراضات انتحاری ناشی از ناامیدی جوانان تونس» است. این بیانیه خاطرنشان کرد که صندوق همبستگی ملی و صندوق اشتغال ملی به طور سنتی به بسیاری از کالاها و خدمات در کشور یارانه پرداخت میکردند، اما شروع به انتقال «بار مشیت از دولت به جامعه» کردهاند تا توسط حلبی آباد تأمین شود. همچنین به «حاشیهنشینی مناطق کشاورزی و خشک مرکزی، شمال غرب و جنوب [که] بیوقفه ادامه دارد اشاره کرد». «قیام» به دلیل «ترکیبی مرگبار از فقر، بیکاری و سرکوب سیاسی: سه ویژگی بیشتر جوامع عربی» شد. یک جغرافیدان تونسی خاطرنشان میکند که این یک انقلاب بود که «نه توسط طبقه متوسط یا شمال شهری بلکه توسط گروههای اجتماعی به حاشیه رانده شده آغاز شد.» در 28 نوامبر 2010، ویکی لیکس و پنج روزنامه مهم (ال پای اسپانیا، لوموند فرانسه، اشپیگل آلمان، گاردین بریتانیا، و نیویورک تایمز ایالات متحده) به طور همزمان اولین 220 سند از 251287 سند محرمانه افشا شده را منتشر کردند. اینها شامل توصیفاتی از فساد و سرکوب توسط رژیم تونس بود. عموماً اعتقاد بر این است که اطلاعات موجود در اسناد ویکی لیکس به اعتراضاتی که چند هفته بعد آغاز شد کمک کرد.گزارشهایی از ممانعت پلیس برای تظاهرکنندگان و استفاده از گاز اشکآور بر روی صدها معترض جوان در سیدی بوزید در اواسط دسامبر گزارش شد. معترضان در مقابل مقر دولت منطقه ای تجمع کرده بودند تا علیه رفتار با محمد بوعزیزی تظاهرات کنند. پوشش خبری رویدادها توسط رسانه های تونس محدود شد. در 19 دسامبر، پلیس ویژه در خیابان های شهر حضور داشت در 22 دسامبر، معترض لاحسین ناجی، در واکنش به "گرسنگی و بیکاری"، پس از بالا رفتن از دکل برق، خود را دچار برق گرفتگی کرد. رمزی العبودی نیز به دلیل مشکلات مالی ناشی از بدهی تجاری توسط برنامه همبستگی اعتبارات خرد کشور، خود را کشت. در 24 دسامبر، محمد عماری توسط پلیس در بوزیانه به قفسه سینه مورد اصابت گلوله قرار گرفت. معترضان دیگری نیز مجروح شدند، از جمله چاوکی بلهوسین ال هادری، که بعداً در 30 دسامبر درگذشت. پلیس ادعا کرد که آنها برای "دفاع از خود" به تظاهرکنندگان شلیک کردند. سپس یک «شبه منع آمد و شد» توسط پلیس در شهر اعمال شد. رپر El Général، که آهنگهایش توسط معترضان پذیرفته شده بود، در 24 دسامبر دستگیر شد اما چند روز بعد پس از "واکنش شدید عمومی" آزاد شد. در 27 دسامبر خشونت افزایش یافت و اعتراضات به پایتخت تونس رسید، جایی که هزار شهروند با ساکنان سیدی بوزید ابراز همبستگی کردند و خواهان شغل شدند. این تجمع که توسط فعالان مستقل سندیکایی سازماندهی شده بود، توسط نیروهای امنیتی متوقف شد. اعتراضات به سوسه، سفکس و مکناسی نیز گسترش یافت. روز بعد، فدراسیون اتحادیه های کارگری تونس تجمع دیگری در قفصه برگزار کرد که توسط نیروهای امنیتی نیز مسدود شد. حدود 300 وکیل در نزدیکی کاخ دولت در تونس تجمع کردند. اعتراضات دوباره در 29 دسامبر ادامه یافت در 30 دسامبر، پلیس به طور مسالمت آمیز تظاهراتی را در مناستیر متفرق کرد، در حالی که از زور برای برهم زدن تظاهرات بیشتر در سبیخا و چبا استفاده کرد. به نظر میرسد که مومنتوم با اعتراضات در 31 دسامبر ادامه مییابد و سازمان ملی وکلای تونس تظاهرات و تجمعات عمومی بیشتری توسط وکلا در تونس و دیگر شهرها ترتیب داده است. مختار تریفی، رئیس اتحادیه حقوق بشر تونس (LTDH)، گفت که وکلای سراسر تونس "به طرز وحشیانه ای مورد ضرب و شتم قرار گرفته اند". همچنین گزارش های تایید نشده ای از تلاش مرد دیگری برای خودکشی در الحمه وجود دارد.
در 3 ژانویه 2011، اعتراضات در تالا به دلیل بیکاری و هزینه های بالای زندگی به خشونت تبدیل شد. در تظاهرات 250 نفری که اکثراً دانشجویان بودند، پلیس گاز اشک آور پرتاب کرد. یک قوطی در یک مسجد محلی فرود آمد. در پاسخ، گزارش شد که معترضان لاستیکها را آتش زدند و به دفاتر RCD حمله کردند. برخی از اعتراضات عمومی تر به دنبال تغییر در سانسور آنلاین دولت بودند. مقامات تونس ادعا می کنند که عملیات فیشینگ را برای کنترل رمز عبور کاربران و بررسی انتقادات آنلاین انجام داده اند. وب سایت های دولتی و غیر دولتی هر دو هک شده بودند. به گفته رئیس کانون ملی وکلای کشور، در 6 ژانویه 95 درصد از 8000 وکیل تونس دست به اعتصاب زدند. وی گفت: "اعتصاب پیام روشنی دارد که ما حملات غیرموجه به وکلا را نمی پذیریم. ما می خواهیم به شدت به ضرب و شتم وکلا در چند روز گذشته اعتراض کنیم." همچنین به اعتصاب پیوس.[ در پاسخ به اعتراضات 11 ژانویه، پلیس برای متفرق کردن معترضانی که ساختمانها را غارت کردند، لاستیکها را آتش زدند، اتوبوس را آتش زدند و دو خودرو را در حومه کارگری اتادامن منهلا در تونس متفرق کردند، از وسایل ضد شورش استفاده کرد. گفته می شود معترضان شعار می دادند "ما نمی ترسیم، ما نمی ترسیم، ما فقط از خدا می ترسیم". پرسنل نظامی نیز در بسیاری از شهرهای کشور مستقر شدند.
در 12 ژانویه، یک خبرنگار از رادیو تلویزیون ایتالیایی RAI اظهار داشت که او و فیلمبردارش توسط پلیس در جریان شورش در منطقه مرکزی تونس با باتوم مورد ضرب و شتم قرار گرفتند و سپس افسران دوربین آنها را ضبط کردند. پس از اعتراضات و درگیری با پلیس، در تونس مقررات منع آمد و شد صادر شد.
حزب التحریر تظاهراتی را پس از نماز جمعه در 14 ژانویه سازماندهی کرد تا خواستار برقراری مجدد خلافت اسلامی شود. یک روز بعد، تظاهرات دیگری را نیز ترتیب داد که برای آزادی زندانیان سیاسی به سمت زندان 9 آوریل راهپیمایی کردند.
همچنین در 14 ژانویه، لوکاس دولهگا، عکاس خبری آژانس پرس فوتو اروپا، با گاز اشک آور به پیشانی که گفته می شود توسط پلیس در فاصله کوتاهی شلیک شده بود، مورد اصابت قرار گرفت. او دو روز بعد درگذشت |
---|
10-انقلاب کمونیستی چین
تاریخ ۱۹۴۶-۱۹۵۰ موقعیت چین نتایج پیروزی حزب کمونیست چین و به چنگ آوری سرزمین اصلی چین جمهوری خلق چین در سرزمین اصلی چین تأسیس شد دولت جمهوری چین به تایوان نقل مکان کرد
اوج حرکت حزب کمونیست چین به سوی کسب قدرت از زمان تأسیس آن در سال ۱۹۲۱ و دومین بخش از جنگ داخلی چین بود. در رسانههای رسمی، به این دوره جنگ آزادسازی گفته میشود. همان گونه که اغلب گفته میشود، چین کمونیست ملتی است که در زندان سنتهای گذشته تاریخی خود به سر میبرد. یکی از مورخان برجسته در این زمینه مینویسد: «هر چه [ مائوتسه- تونگ ] برای نوسازی چین بیشتر تلاش میکند، به نظر میرسد که برای انجام چنین کاری به راه و روشهای معمول در چین قدیم نزدیکتر میگردد.» (1) برای شناخت و درک این امر که میراثهای گذشته چینی در شرایط انقلابی چین امروزی هم وزنههای سنگینی به شمار میروند، نیازی به قبول این نقطه نظر نیست که کمونیسم چینی (هر چند به طور ناآگاهانه) حامل سنت فرهنگی چین باستان است. اشکال نهادی، عادات اجتماعی، و الگوهای فکری و رفتاری را که متجاوز از سه هزار سال وجود داشته اند، نمی توان حتی با سنت شکنانه ترین اعمال انقلابی و در مساعدترین شرایط تاریخی به آسانی کنار گذاشت. با اینکه در مورد سنت شکنی انقلابی رهبران چین کمونیست کمترین تردید وجود ندارد، ولی آنان از مساعدترین شرایط محیطی برخوردار نیستند، دلایل آن هم صرفاً فرهنگی نیست. علت آن است که این گذشته فرهنگی با میراث وحشتناکی از عقب ماندگی اقتصادی و اجتماعی و فقر تودهای همراه بوده است. این گفته مشهور مائوتسه- تونگ که چین «فقیر و سفید است» و بیانگر ایمان راسخ او به پیدایش «چین نوین» در آینده است- فقط در برگیرنده نیمی از حقیقت است. چین واقعاً فقیر است ولی سفید به نظر نمی رسد، زیرا عناصر کهنه و باستانی گذشته هنوز باقی مانده و بارهای سنگینی را به چین امروزی تحمیل میکنند. لذا از طریق این «انقلابهای فرهنگی» که با شور و شعف پیگری میشوند، فرهنگ نوین پایدار یا «چین نوین» را نمی توان تحقق بخشید، مگر اینکه با دگرگونی ها و تحولات عظیم اقتصادی و اجتماعی همراه گردند. اما اگر کمونیستهای چینی بار سنگین «چین سنتی» را تحمل میکنند، حامل سنتهای تازه تری هم هستند. آنان سنت مارکسیستی «غربی» را به شیوهی خاص خود حمل میکنند- سنتی که با شرایط چین انطباق داده شد. جدا از آن سنت به ارث رسیده، و این سنت انطباق یافته، سنت سومی نیز وجود دارد، و آن سنت انقلابی چین است که در کوران مبارزات و جنگهای داخلی به وجود آمد که سرانجام با استقرار جمهوری خلق چین در 1949 به نقطهی اوج خود رسید. هر چند که این دو سنت اخیر [ سنت انطباق یافته و سنت به وجود آمده در جریان مبارزات مردم چین ] ، سنت قدیم چینی از جهاتی همبسته و مرتبطاند، ولی در برگیرنده ارزشهای نوین و مدافع آیندهای هستند که با آنچه سنت کنفوسیوس از گذشتهای دور تاکنون دیکته کرده است تفاوت دارد.
هدف این مقاله بررسی و کشف زمینه ها یا ریشههای مشخص این دو سنت نوینی است که چین کمونیست حامل و وارث آنها است. در انجام این بررسی دورهی ینان (2) (1935-47) که کمونیسم چینی با احترام از آن یاد میکند، حائز اهمیت خاصی است. عصر ینان نه تنها برای پیدایش قدرت کمونیستی در چین تعیبن کننده بود، بلکه مرحله قهرمانی انقلاب چین به شمار میرود- تجارب آن سال هایی است که امروزکمونیستهای چینی آن را به مثابه ابتدایی ترین و اصیل ترین نمود میراث انقلابی خود جشن میگیرند. دوره ینان نمایانگر آن زمانی است که مائوتسه- تونگ برای نخستین بار به درک و ارزیابی نظریه مارکسیست- لنینیستی پرداخت و آن را با شرایط چین انطباق داد، و عمل سیاسی کمونیستهای چین را با نظریهی مارکسیست- لنینیستی توصیه نمود. در این جریان نظریه مارکسیست- لنینیستی آشکار و پنهان مورد تجدید نظر قرار گرفت و «مائوتیسم» (3) به مثابه گونه مشخص و متمایزی از مارکسیسم با نتایج عظیم آتی خود پدید آمد. آنچه که امروز به نام «افکار یا اندیشههای مائوتسه- تونگ» شهرت دارند تا حد زیادی همان افکار و نوشتههای مائو در ینان است. و بالاخره این محیط ناسیو نالیستی بسیار شدید دورهی ینان بود که نظریه پردازان و مورخان کمونیست چین را بر آن داشت تا برای برقراری ارتباط معنی داری با گذشته تاریخی چین از طریق تفسیر آن از دیدگاه نظریهی تاریخی مارکسیستی و در پرتو تجربه انقلابی چین امروز، خود را با سنت تاریخی و فرهنگی این کشور پیوند زنند. بدین سان قسمت عمده آنچه که دربارهی کمونیسم و مارکسیم در چین قابل تشخیص است در دورهی ینان تبلور یافت. با اینکه از عصر قهرمانی ینان زمان درازی گذشته است ولی مفاهیم، عبارات و شعارهای پدید آمده در آن دوره هنوز هم- بخصوص در سالهای اخیر به هنگام پخش داستانهای نمایشی- شنیده میشوند. برای کمونیستهای چینی این «روحیهی ینان» (4) است که تجلیل میشود - این تجلیل نه تنها در کتابهای تاریخی بلکه به مثابه یک الگوی زنده و در جهت تکمیل وظایف انقلابی صورت میگیرد. «ناظران چینی» معاصر، دربارهی علائم مرضی (5) دورهی ینان به تأمل و بررسی میپردازند. چرا این عنصر آسیب شناسانه موجود در پیکر سیاسی چین هنوز از میان نرفته و در لابه لای کتابهای تاریخی به آرامی دفن نشده است؟
دورهی ینان صرف نظر از اینکه از آن به مثابه «روحی»، یا «علائم مرضی» یاد شود، هنوز در اذهان انسانهای داخل یا خارج از چین زنده است. برای درک چرایی این امر ضروری است که به تاریخ دوره ینان برگردیم، تا ببینیم که «کمونیسم ینان» چه بود و چگونه به وجود آمد. نتیجه راهپیمایی طولانی و رزمی انقلابیون چین، آغاز حماسه ینان را مشخص نمود. در اکتبر 1935 بودکه مائوتسه- تونگ بازماندگان ارتش جبههی اول کمونیستی را از درون آخرین صفوف سربازان دشمن (که از کوه لیوپان (6) در استان کانسو (7) محافظت میکردند) به بخش شمالی استان شن سی (8) رهبری کرد. انقلابیون کمونیست چینی بسیاری از استانهای دیگر هم برای ماه ها و بلکه سال ها در آنجاکه منطقهای دور افتاده و نسبتاً بدوی بود و سرزمین وسیع و نسبتاً کم جمبعیتی را در شمال غربی چین تشکیل میداد، پناهندگی و اسکان یافتند. این استان مطمئناً پناهگاه خطرناکی بود، ولی برای انقلابیون زمان فرصتی کافی فراهم مینمود، تا پایگاه نوینی مستقرکنند تا از آنجا انقلاب آغاز شود، در جهتهای مختلف رشد و توسعه پیدا کند و سرانجام به پیروزی برسد. مائو ورودش به استان شنسی را با قطعه شعری مشخص نمود که بیانگر بخشی از احساسات او در آن زمانی است که راهپیمایی طولانی رو به اتمام بود:
آسمان بلند است
و ابرها پریده رنگ
به تماشای غازهای وحشی نشستهایم
که در افقهای جنوبی ناپدید میشوند
هزاران منزل راهی را شماره میکنیم
که تا امروز پیمودهایم
اگر به دیدار بزرگ نرسیم
نمی توان ما را مرد نامید
پرچمهای ما
بر بلندای هلال
کوه لیوپان
در برابر باد غربی در اهتزاز است
ما امروز
همه سرنخ ها را در دست داریم
کی به زنجیر خواهیم کشید
این اژدهای خاکستری را؟ (9)
با اینکه مائو سبک شعرش را از گذشته به عاریت گرفت، یعنی به شیوهی تزوی چینی کلاسیک (10) آن را تصنیف کرد و در سرودنش از عبارات و اشارات سنتی یاری طلبید، ولی مضمونش پیامبرگونه آینده را پیش گویی میکرد. بدین سان علی رغم نامشخص بودن اوضاع در تابستان 1935 ، مائو مطمئن بود که جنگهای نوین میبایستی علیه «اژدهای خاکستری» یعنی متجاوزان ژاپنی جهت مییافت که منچوری (11) و بخش هایی از چین شمالی را در اشغال داشتند و بر آن بودند که با جنگی تمام عیار همهی سرزمین چین را به اشغال خود در آورند. بنابراین مبارزه برای «زنجیرکشیدن این اژدهای خاکستری» میبایستی به زودی آغازمی شد- شاید زودتر از موعدی که مائو پیش بینی میکرد- و این مبارزه میبایستی دیگر وقایع دههی آینده تاریخ چین را تحت الشعاع خود قرار می داد. اکنون میدانیم که این مبارزه در شکل بندی ماهیت کمونیسم ینان و تعیین سرنوشت انقلاب کمونیستی چین نقش مهمی ایفا نمود
|
---|