اتفاقی در جنگ جهانی دوم: "خون او از بقیه رنگین تر نبود" _ " اگر این کار را انجام می دادم دیگر استالین نبودم"

پرده اول: استالینگراد
در 22 ژوئن 1941 نیرو های ورماخت آلمان نازی به همراه متحدانش در عملیاتی با اسم بارباروسا به سمت مرز های شوروی یورش بردند آن ها سه دسته شدند یک دسته به سمت مسکو پیشروی کردند یک دسته به سمت جنوب شوروی یعنی منطقه ی قفقاز به دلیل وجود نفت و دسته ایبه سمت شهر استالین گراد.
نبرد استالین گراد نبردی سهمگین بود. هیتلر برای اشغال استالینگراد لشکر ششم خود یعنی همان ارتش پیروز فرانسه و ارتش رژه رفته در پاریس را فرستاده بود. این ارتش نازی ها سر سخت ترین و مخوف ترین ارتش هیتلر بود. در ابتدا نیروی ورماخت با توپ هایش شهر را در هم کوبید سپس لفت وافه که همان نیروی هوایی نازی ها بود شهر را به ویرانه ای تبدیل کردند و بعد نیرو های نازی که قصد تصرف شهر را داشتند وارد شهر شدند به نظر این نیز پیروزی دیگر برای آلمان خواهد بود
اما همه چیز تغییر کرد. استالین فرمان 227 خود را صادر کرد
مقاومت دلیرانه و بی باکانه مردم استالینگراد حماسه ای خلق کرد که در تاریخ ثبت شد. هم مقاومت مردم شجاع و دلیر استالینگراد و هم نقشه های ارتش سرخ برای قطع محاصره و هم زمستان سرد روسیه نازی ها را از پای در آورد و در یک حمله از دو سمت محاصره استالینگراد شکسته شد ارتش ششم به محاصره افتاد فرمانده ارتش ششم از هیتلر اجازه حمله به عقب و بازگشایی مسیر را خواست ولی هیتلر این اجازه را نداد و گفت خودش یک لشکر برای نجاتشان می فرستد و یک پیام انگیزه وار به آن ها داد. هیتلر: من لشکر شجاع ششم و فرمانده دلاورش را می شناسم و می دانم که آن ها وظیفه اشان را انجام می دهند.
اما نه لفت وافه توانست آذوقه کافی برایشان بفرستد و نه خبری از لشکر جدید وضع هر روز برای لشکر ششم در محاصره بدتر می شد و کار به نقطه ی غیر قابل تحمل رسید و ارتش سرخ در 10 ژانویه حملاتش را به درون محاصره آغاز کرد در 24 وان پائولوس به هیتلر پیام داد سپاه بدون مهمات و غذاست و فرماندهی موثر بیش از این ممکن نیست فروپاشی اجتناب ناپذیر است ارتش تقاضای تسلیم شدن دارد. هیتلر اصرار به ادامه دارد و میگفت سپاه ششم تا آخرین نفر وظیفه اش را انجام خواهد داد.
ولی دیگر امکان نداشت در 31 ژانویه هیتلر با علم به اینکه هیچ سپهبد آلمانی تا به حال زنده به اسارت دشمن در نیامده است وان پائولس را به مقام سپهبدی ارتقا داد. همان روز خبر تسلیم شدن وان پائولوس را به او دادند.
|
پرده دوم : او یاکوف بود پسر استالین
اما در سمت مقابل 16 ژانویه 1941 با آغاز تهاجم نیروهای آلمان به شوروی، استالین در یک مکالمه تلفنی به پسرش دستور داد: «برو و بجنگ». روز نهم ژوئیه ۱۹۴۱ یکی از فرماندهان ارشد ارتش شوروی خبر از «شجاعت و جسارت خاص» یاکوف در جبهههای جنگ داد. روز ۱۶ ژوئیه سال ۱۹۴۱ در جریان نبرد اسمولنسک، یاکوف به عنوان افسر یکی از لشکرهای تانک ارتش سرخ در نزدیکی ویتبسک به اسارت نیروهای آلمانی درآمد.
پس از آنکه آلمانیها خبر اسارت یاکوف را منتشر کردند، استالین به این جمله بسنده کرد: «او حتی عرضه این را نداشت که به خودش شلیک کند.» استالین کوتاه زمانی پس از آغاز جنگ در فرمان شماره ۲۷۰ افسران ارتش سرخ را تهدید کرده بود که چنانچه به اسارت دشمن درآیند پس از بازگشت به شوروی کشته خواهند شد. او در همین فرمان اعلام کرد که خانوادههای این افراد برای کار اجباری بازداشت و از هر گونه کمک دولتی محروم میشوند. بر اساس این دستور استالین خود به عنوان خانواده درجه یک یاکوف باید دستگیر میشد؛ با این حال به دستور استالین، همسر یاکوف، جولیا را زندانی کردند؛ به این اتهام که یاکوف عمدا خود را تسلیم کرده و جولیا بخشی از این طرح بوده است.
|
پرده سوم : مبادله اسرا
دستگیری فرمانده لشکر ششم وان پائولوس تنها فیلد مارشالی که در تاریخ آلمان دستگیر شده است برای ارتش آلمان خفتبار بود به همین خاطر یک پیشنهاد از پیشوای آلمان برای رهبر شوروی رسید.
اما جواب استالین تامل برانگیز بود.
استالین بعد ها گفت: فقط به این فکر کنید که عاقبت پسران بسیاری به اردوگاه اسیران جنگی رسید. چه کسی می توانست در ازای آزادی آن ها پاولوس را آزاد کند؟ آیا آن پسر ها از یاکوف بد تر بودند؟ من باید آن پیشنهاد را رد می کردم. اگر من با مبادله موافقت می کردم آن وقت ملیون ها پدر عضو حزب ما چه فکر می کردند؟آیا آن ها پیش خودشان فکر نمی کردند که فرزندان آن ها فراموش شده است؟ نه من چنین حقی نداشتم... استالین سپس با گفتن این جمله که "در غیر این صورت، من دیگر نمی توانستم استالین باشم" نشان داد درگیر چه نبردی بوده است.
چند هفته بعد در چهاردهم آوریل 1943 در اردوگاه اسیران جنگی در نزدیکی اوبک آلمان یاکوف شجاعانه حاضر به همکاری با آلمان ها نشد و در یک حرکت انتحاری و شجاعانه خودش را به سمت سیم خاردار ها اردوگاه پرتاب کرد و دچار برق گرفتگی شد و جان سپرد. استالین مدت ها نمی دانست یاکوف خودکشی کرده است اما بعد از شنیدن خبر آن با حالتی غرور آمیز از پسرش یاد می کرد یکبار در کونتسوو، سرمیز شام استالین یکهو میز را ترک کرد و به اتاق دیگری رفت تا به عکس پسرش که روی دیوار نصب شده بود نگاه کند.
پس از پایان جنگ استالین از یکی از مقاماتش پرسید: "آیا تو هرگز یاکوف را دیده بودی؟" سپس عکس یاکف را از کیف خود بیرون آورد و گفت" ببین این یک مرد واقعی است یک مرد شریف تا پایان زندگی اش! سرنوشت با او نا منصفانه عمل کرد" استالین دستور داد همسر یاکوف از زندان آزاد شود هر چند صدمات جبران ناپذیری به این زن وارد کرده بود.
سرنوشت تراژیک یاکف تا آخر عمر دست از سر استالین بر نداشت.
__________ منابع: مستندات جنگ جهانی دوم، کتاب استالین دربار تزار سرخ ترجمه بیژن اشتری، ویکی پدیا. |