کتابی برای زیستن (۲)

در طول - حدودا - یک قرنی که از ظهور آنتوان روکانتین (قهرمان
کتاب تهوع) میگذرد ، او در روزگار ما چهره ای آشنا شده است. چهره ای مانند هملت یا ژولین سورل که در خارج از صفحات کتاب هایی که شخصیتهای آنها را ساخته اند نیز زندگی میکنند. حتی اگر به معنای دقیق کلمه نتوان آنتوان روکانتین را قهرمان خواند ، میتوان او را شخصیتی اصیل دانست که بدلهایش چه در زندگی واقعی و چه در خیال در شرایط زندگی امروز ما از هر گوشه سر بر می آورند. این بدان معنا نیست که بگوییم روکانتین اولین انسان اگزیستانسیالیست است یا تهوع اولین رمان اگزیستانسیالیستی بلکه روکونتین انسانی است که در شرایطی کاملا متافیزیکی زندگی میکند یا لااقل در یادداشتهای روزانه اش که از او به جای مانده چنین به نظر میرسد. در این یادداشتها بیان او از خودش برداشتهایی زیرکانه از زندگی را در دنیایی که ما به عنوان قسمتی از تجهیزات فرهنگیمان برای مشخص کردن محدوده ی رفتارمان ساخته ایم ، عرضه میکند. تا حدودی غیر ممکن است که کاری جدی در ادبیات معاصر، فلسفه یا روانشناسی بخوانیم و در آن مرجعی در مورد برخورد روکانتین ، به عنوان مثال با درخت بلوط نیابیم ، که این برخورد یکی از دقیق ترین تصاویری است که از شک به خود و دلهرهی متافیزیکی تصویر شده است.
و اما خالق قهرمان داستان ما ، یعنی ژان پل سارتر. می دانیم که سارترِ فیلسوف نوینسدهی زبردستی هم به شمار می رود. در صنعت قصه پردازی واقع گرایانه و در امتزاج صحنه با آنچه قرار است بیان شود ، کمتر نویسنده ای همچون او یافت می شود. ولی رمان تهوع بیشتر از ارائهی صنعت نویسندگی محض است. رمان کلیتی متحول و خود هموار دارد. تو گویی تلفیق این دو برای به وجود آوردن رمانی هنرمندانه به اندازه کافی مشکل نیست که سارتر اصرار دارد داستان باید با جزییات فلسفی اش نیز هماهنگ باشد. او مثل دیگر فیلسوفان به این کفایت نمیکند که قصه ، حکایت یا روایتی فلسفی به شیوه ی کاندید بنویسد. او زمانی راضی میشود که کارش در عین حال که ترکیبی از توضیحات فلسفی است به درستی کاری هنرمندانه نیز باشد کاری بس دشوار. هرچند برداشت ناقدان از عصاره ی کتاب تهوع بسیار متنوع است. همگی کم و بیش بر این نکته اتفاق نظر دارند که سارتر با تمام استعدادهایش در زمینه ی کلام به درستی از عهده ی این مهم در این کتاب بر نیامده است. ژرمان بره و مارگارت گوتان در کتاب زمان قصه پردازی چنین نوشته اند: «وقتی سارتر فيلسوف به ما میگوید که در درک حس تنهایی و تهوع به غریزه ای بی واسطه از وجود میرسیم ما کمی از سر بی اعتنایی ابرویی بالا می اندازیم ولی هنگامی که سارتر داستان نویس این وضعیت را بر ما شرح میدهد تا حدودی قانع میشویم.»ویلیام بارت منتقد دقیق تر فلسفه، تهوع را بهترین رمان سارتر خوانده است.«چون در کتاب تهوع هنرمند خلاق و انسان روشنفکر به قدری به هم نزدیک میشوند که ممکن است به یکدیگر پیوند بخورند.» ولی این پیوند کامل نیست. کتاب تهوع بیشتر از آنکه رمانی یکدست باشد ، پیوند قسمتهایی مجزا از رمانی خارق العاده است. همچنین به کار بردن واژه هایی مانند : «به نسبت» ، «گوشه هایی» ، «بهترین صفحاتش» ، تا حدودی در تمام نقد هایی که بر داستان سارتر وارد شده به چشم می خورد که نشان از بی میلی منتقدان برای تجلیل کار او دارد.
منتقدان ادبی گروهی محافظه کارند که همیشه مجبورند بگویند فلان کار ادبی نکات خوب و نکات بد دارد. شاید بهترین نکته برای بیان وسواس منتقدان سارتر این باشد که بگوییم کتاب تهوع قریب به یک قرن قبل منتشر شده است و هنوز منتقدان بر این کتاب نقد می نویسند. پس به طور حتم چیزی توجه آنها را جلب کرده است. اگر آنچه توجه این منتقدان را به سارتر جلب کرده روش داستان نویسی او نیست شاید صنعت داستان نویسی محک عادلی برای تعیین ارزشهای کار او نباشد. به هر تقدیر شکی نیست کتاب تهوع کمی از روشن ترین تصاویری را که ما از انسان امروز در نظر داریم به ما عرضه کرده است و این همان هدف غایی هنر است...