چشم لطفی سوی ما بهر خدا کن یاعلی

﷽
بسم رب الحیدر علیه السلام
باسلام خدمت محبین امیرالمومنین علیه السلام.این پست مخصوص مولا امیرالمومنیه و مدح های مولا را در این پست میتونین مشاهده کنین.یاعلی
چشم لطفی سوی ما بهر خدا کن یاعلی "علیهالسلام" چشم لطفی سوی ما بهر خدا کن یاعلی دل به جان آمد زوسواس اندر این دار مجاز چون رضای حق رضای توست ای مجلای حق ای رهین لطف عامت اولین و آخرین هر دوا از خاک درگاه تو میگرد اثر عرض حاجت بنده گانرا با ولی نعمت است غرق دریای عطای توست پا تا سر صغیر
|
در پس پرده نهان بودی و قومی به ضلالت
|
نه مراست قدرت آنکه دم زنم از جلال تو یاعلی(فوآد) نه مراست قدرت آنکه دم زنم از جلال تو یا علی نه مرا زبان که بیان کنم صفت کمال تو یا علی شده مات عقل موحدین همه در جمال تو یا علی چو نیافت غیر تو آگهی ز بیان حال تو یا علی نبرد به وصف تو ره کسی مگر از مقال تو یا علی هله ای مجلی عارفان تو چه مطلعی تو چه منظری هله ای موله عاشقان تو چه شاهدی تو چه دلبری که ندیدهام به دو دیدهام چو تو گوهری چو تو . به کدام کس مثلت زنم که بود مثال تو یا علی توئی آنکه غیر وجود خود به شهود و غیب ندیدهای همه دیدهای نه چنین بود شه من تو دیدهی دیدهای فقرات نفس شکستهای سبحات وهم دریدهای ز حدود فصل گذشتهای به صعود وصل رسیدهای ز فنای ذات به ذات حق بود اتصال تو یا علی چو عقول و افئده را نشد ملکوت سر تو منکشف ز بیان وصف تو هر کسی رقم گمان زده مختلف همه گفتهاند و نگفته شد ز کتاب فضل تو یک الف فصحای دهر به عجز خود ز ادای وصف تو معترف بلغای عصر به نطق خود شدهاند لال تو یا علی توئی آنکه در همه آیتی نگری به چشم خدایبین توئی آنکه از کشف الغطا نشود تو را زیاده یقین شده از وجود مقدست همه سر کنز خفا مبین ز چه رو دم از انا ربکم نزنی بزن به دلیل این که به نور حق شده منتهی شرف کمال تو یا علی توئی آنکه مستی ماخلق شده بر عطای تو مستدل ز محیط جود تو منتشر قطرات جان، رشحات دل به دل تو چون دل عالمی دل عالمی شده متصل نه همین منم ز تو مشتعل، نه همین منم به تو مشتغل دل هرکه مینگرم در او بود اشتعال تو یا علی به می خم تو سرشته شد گل کاس جان سبوکشان ز رحیق جام تو سرگران سر سرخوشان دل بیهشان به پیالهی دل عارفان شده ترک چشم تو میفشان نه منم ز بادهی عشق تو هله مست و بیدل و بینشان همه کس چشیده به قدر خود ز می زلال تو یا علی توئی آنکه سدرهی منتهی بودت بلندی آشیان رسد استغاثهی قدسیان به درت ز لانهی بینشان به مکان نیایی و جلوهات به مکان ز مشرق لامکان چو به اوج خود رسیدهای ز علو قدر و سمو شان همه هفت کرسی و نه طبق شده پایمال تو یا علی نه همین بس است که گویمت به وجود جود مکرمی نه همین بس است که خوانمت به ظهور فیض مقدمی تو منزهی ز ثنای من که در اوج قدس قدم نهی به کمال خویش معرفی به جلال خویش مسلمی نه مراست قدرت آنکه دم زنم از جلال تو یا علی توئی آنکه میم مشیتت زده نقش صورت کاف و نون فلک و زمین به ارادهات شده بیسکون شده با سکون به کتاب علم تو مندرج بود آنچه کان و ما یکون توئی آن مصور ما خلق که من الظواهر و البطون بود این عوالم کن فکان، اثر فعال تو یا علی تو همان درخت حقیقتی که در این حدیقهی دنیوی ز فروغ نور تو مشتعل شده نار نخلهی موسوی انا ربکم تو زنی و بس به لسان تازی و پهلوی ز تو در لسان موحدین بود این ترانهی معنوی که انا الحق است به حق حق ثمر نهال تو یا علی توئی آن تجلی ذوالمنن که فروغ عالم و آدمی ز بروز جلوهی ما خلق به مقام و رتبه مقدمی هله ای مشیت ذات حق که به ذات خویش مسلمی به جلال خویش مجللی ز نوال خویش منعمی همه گنج ذات مقدست شده ملک و مال تو یا علی تو چه بندهای که خدائیات ز خداست منصب و مرتبت؟ رسدت ز مایهی بندگی که رسی به پایهی سلطنت احدی نیافت ز اولیاء چو تو این شرافت و منزلت همه خاندان تو در صفت چو تواند مشرق معرفت شده ختم دورهی علم و دین به کمال آل تو یا علی تو همان ملیک مهیمنی که بهشت و جنت و نه فلک شده ذکر نام مقدست همه ورد السنهی ملک پی جستجوی تو سالکان به طریقت آمده یک به یک به خدا که احمد مصطفی به فلک قدم نزد از سمک مگر آنکه داشت در این سفر طلب وصال تو یا علی توئی آنکه تکیهی سلطنت زدهای به تخت موبدی به فراز فرق مبارکت شده نصب تاج مخلدی ز شکوه شان تو بر ملا جلوات عز ممجدی متصرف آمده در یدت ملکوت دولت سرمدی تو نه آن شهی که ز سلطنت بود اعتزال تو یا علی توئی آنکه ذات کسی قرین نشده است با احدیتت توئی آنکه بر احدیتت شده مستند صمدیتت نرسیده فردی و جوهری به مقام منفردیتت نشناخت غیر تو هیچکس ازلیتت ابدیتت تو چه مبدای که خبر نشد کسی از مآل تو یا علی تو که از علایق جان و تن به کمال قدس مجردی تو که بر سرائر معرفت به جمال انس مخلدی تو که فانی از خود و متصف به صفات ذات محمدی به شئون فانی این جهان نه معطلی نه مقیدی بود این ریاست دنیوی غم و ابتهال تو یا علی
تو همان تجلی ایزدی که فراز عرشی و لا مکان دهد آن فواد و لسان تو ز فروغ لوح و قلم نشان خبری ز گردش چشم تو حرکات گردش آسمان تو که رد شمس کنی عیان به یکی اشارهی ابروان دو مسخر آمده مهر و مه هله بر هلال تو یا علی
هله ای موحد ذات حق که به ذات معنی وحدتی هله ای ظهور صفات حق که جهان فیضی و رحمتی به تو گشت خلقت کن فکان که ظهور نور مشیتی چو تو در مداین علم حق ز شرف مدینهی حکمتی سیلان رحمت حق بود همه از جبال تو یا علی بنگر فواد شکسته را به درت نشسته به التجا به سخا و بذل تواش طمع به عطا و فضل تواش رجا اگرش برانی از آستان کند آشیان به کدام جا؟ ز پناه ظل وسیع تو هم اگر رود برود کجا؟ که محیط کون و مکان بود فلک ظلال تو یا علی
|
............... ای کــــــــــه گــــــــفتی فَمَنْ یَمُت یَرَنی ............. ............... جـــــــــــــــان فــــدای کلام دلجویت .............. .................کــــــــــــاش روزی هــــزار مرتبه من.................
|
---|
ای وجه رب العالمین،هو یاامیرالمومنین(مرحوم صغیر) ای وجه رب العالمین هو یا امیر المومنین راه طلب پویم تو را در هر کجا جویم تو را خیل ملائک لشکرت ،تاج ولایت بر سرت تو جان پاک مصطفی وصف تو از قول خدا اول تویی،آخر تویی، یاور تویی، ناصر تویی از بهر خدمت روز و شب، اِستاده با عجز و ادب سوی محبان کن نظر، محفوظشان دار از خطر دارد صغیر بی نوا بر آستانت التجاء
|
ای مظهر احد،هو یاعلی مدد(صغیر) ای شاه ذو رَشَد هو یا علی مدد الله را اسد هو یا علی مدد جان از تو صیقلی یا مرتضی علی یا والی الولی یا مرتضی علی ای یاد تو مدد هو یا علی مدد ایجاد جن و انس از حی لم یزل ذکر علی بود چون بهترین عمل گویند تا ابد هو یا علی مدد گسترده هر طرف شیطان ز حیله دام ما حرز جان کنیم نام تو را مدام بر رخ کشیم سد هو یا علی مدد یا رب چو بر پرد مرغ روان من از این سخن مباد افتد زبان من پیوسته در لحد هو یا علی مدد موسی به مهر تو زاد و وفات یافت خضر از ولای تو آب حیات یافت چون گفت بی عدد هو یا علی مدد عقل از تو مات و نطق در وصفت الکن است ور دانمت جدای آن کفر در من است ای بی حدیت حد هو یا علی مدد ای میر تاج بخش ای شاه تاج دار در قلب سالکان در دور روزگار قتّال دیو و دد هو یا علی مدد مخلوق خاص حق خلّاق ماسوا هم خالق زمین هم فاطر سما بالای کلّ ید هو یا علی مدد دل خانه خداست تا خانه تو شد اطراف شمع هو پروانه تو شد غارتگر خرد هو یا علی مدد «والشمس» «والضحی» یعنی به روی تو در دل صغیر را هست آرزوی تو فَأرِد لما اَرَد هو یا علی مدد
|
مظهری گردید ظاهر دوش بر عین الیقینم(صغیر)
مظهري گرديد ظاهر دوش بر عين اليقينم لَوحش اللَّه از جمال او كه چون ديدم بياسود وين عجب كآن دلبر يكتاي بي همتا عيان شد از كجايي؟ كيستي؟ نامت چه؟ نسبت با كه داري؟ در نهانم كنز مخفي در عيانم كل هستي اسم اعظم، گنج اسما، عشق مطلق، آمر كل من رسولاللَّه را درخور به تمجيد و ثنايم طا و سين و ميم و كاف و ها و يا و عين و صادم سرّ الرّحمن علي العرش استوي را گر نداني من قيامم، من قعودم، من ركوعم، من سجودم اصفيا را من انيسم ازكيا را من جليسم پادشاه لا مكانم پيشواي انس و جانم نااميدان را اميدم بي پناهان را پناهم هست عالم جسم و در آن جسم من جان عزيزم نوربخش مهر و ماه و زهره، مريخ و عطارد دست من برپاي دارد كرسي و لوح و قلم را ز ابتدا تا انتها من خلق را قسام رزقم خستگان عشق را تيمار جان بي شكيبم عشق بايستي كه تا عاشق به من نزديك گردد در مقام حسن كل، محمود، عبد من عبيدم يا علي مدحت سراي درگه عرش آستانت روسياه و دل تباه و پر گناه و عذرخواهم مهر او كان بي گمان مهر و تولّاي تو باشد لطف او را كان بود لطف تو من اميدوارم
|
علی ای همای رحمت(شهریار) علي اي هماي رحمت تو چه آيتي خدا را دل اگر خداشناسي همه در رخ علي بين به خدا كه در دو عالم اثر از فنا نماند مگر اي سحاب رحمت تو بباري ارنه دوزخ برو اي گداي مسكين در خانهي علي زن بجز از علي كه گويد به پسر كه قاتل من بجز از علي كه آرد پسري ابوالعجائب چو به دوست عهد بندد ز ميان پاكبازان نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت بدو چشم خون فشانم هله اي نسيم رحمت چو تويي قضاي گردان به دعاي مستمندان چه زنم چوناي هردم ز نواي شوق او دم همه شب در اين اميدم كه نسيم صبحگاهي ز نواي مرغ يا حق بشنو كه در دل شب
|
علی آن شیرخدا شاه عرب
علي آن شير خدا شاه عرب الفتي داشت با اين دل شب **** شب ز اسرار علي، آگاه است دل شب محرم سرّ الله است **** شب علي ديد به نزديکي ديد گر چه او نيز به تاريکي ديد **** شاه را ديد به نوشيني خواب روي بر سينه ديوار خراب **** قلعهباني که به قصر افلاک سر دهد ناله زنداني خاک **** اشكباري که چو شمع بيزار ميفشاند زر و ميگريد زار **** دردمندي که چو لب بگشايد در و ديوار به زنهار آيد **** کلماتش چو در آويزه گوش مسجد کوفه هنوزش مدهوش **** فجر تا سينه آفاق شکافت چشم بيدار علي خفته نيافت **** روزهداري که به مُهر اسحار بشکند نان جوين افطار **** ناشناسي که به تاريکي شب ميبرد نان يتيمان عرب **** تا نشد پردگي آن سرّ جلي نشد افشا که علي بود علي **** شاهبازي که به بال پر راز ميکند در ابديت پرواز **** شهسواري که به برق شمشير در دل شب بشکافد دل شير **** عشقبازي که هم آغوش خطر خفت در خوابگه پيغمبر **** آن دم صبح قيامت تأثير حلقه در شد از او دامنگير **** دست در دامن مولا زد در که علي بگذرد از ما مگذر **** شال ميبست و ندايي مبهم که کمربند شهادت را محکم **** پيشوايي که ز شوق ديدار ميکند قاتل خود را بيدار **** ماه محراب عبوديت حق سر به محراب عبادت منشق **** ميزند پس، لب او کاسه شير ميکند چشم اشارت به اسير **** چه اسيري که همان قاتل اوست تو خدايي مگر اي دشمن دوست **** در جهان اين همه شر و همه شر ها علي بشر کيف بشر **** کفن از گريه غسال خجل پيرهن از رخ وصال خجل
|
شعر کوتاه آیت الله نخودکی رحمةاللهعليه
مدد ز غیر تو ننگ است یاعلی مددی
کمیت ما همه لنگ است یاعلی مددی گشودِ کار دو عالم به یک اشارهی توست به کار ما چه درنگ است یاعلی مددی
|
آن وصف چيست نعره ي اللَّه اکبر است "صغیر"
امروز روز نصب وصي پيمبر (ص) است از چشم دل ببين که نبي (ص) فوق منبر است پيغام آشنا سخن روح پرور است ارواح انبياء همه را با نياز بين خلقي ز هند و روم و عراق و حجاز بين يا للعجب حکايت صحراي محشر است به به چه محضريست که آنرا نظير نيست ناطق بجز رسول نذير بشير نيست وين نيست قول من که ز خلّاق اکبر است انوار لَمعه لَمعه بر آيد در آن مکان پر گشته از شکوه بني هاشمي جهان يعني کمال دين به تولاي حيدر (ع) است افکنده اين قضيه بر اجسام ارتعاش «حافظ» ز دور ناظر و گويد ز صدق فاش آنرا که دوستي علي (ع) نيست کافر است نور ولايت اسداللَّه ظهور يافت ارض و سما تجمل اللَّهُ نور يافت صاحب دلان زمان ملاقات دلبر است يک دور بود باده ي ي عرفان کبريا آن دور منتهي شد و امروز مصطفي (ص) زين بعد جام در کف ساقي کوثر است رندان دهند از ره انصاف پروري آري کند بچرخ گر از رتبه همسري هر سر که آن نه خاک کف پاي قنبر است رسم است در ميان دليران پهلوان شير خداي هم به مصاف دلاوران آن وصف چيست نعره ي اللَّه اکبر است حُکم قضا رود همه بر حِکمت علي (ع) بود «صغير» نيست جز از رحمت علي (ع) کِي نعمتي چنين همه کس را ميسّر است
|