بزرگترین ورزشگاههای دنیا در برابر آنفیلد مثل دیزنی لند هستند !

آنجا واقعا ترسناک است ! می دانید گفتنش خیلی آسان نیست فکر می کنید من یک مو سپید کرده ام و دیگر این حرفها اغراق است ، ولی منی که تقریبا در همه ی ورزشگاههای بزرگاروپا و دنیا تیمم را رهبری کرده ام می گویم همه ی آنها در برابر آنفیلد مانند دیزنی لنداند . آنها با تمام وجود برای برد تیمشان هرکاری می کنند و خب ، از ماهم که متنفراند. البته وضعیت در الندرود هم به این شبیه است ولی در درجاتی به مراتب پایین تر.
می دانید درکش برای هواداران بسیاری از تیم های بزرگ دنیا دشوار است . ولی هواداران تیم های قدیمی انگلستان بخصوص تیم های شمال مثل یونایتد ، لیورپول و نیوکاسل ، ۳۰ سال هم تیمشان جامی نبرد باز هم سرسختانه طرفدار تیمشان هستند . و این تفاوتی است که یونایتد و لیورپول با تیم هایی چون چلسی و سیتی دارد .
این حرف ها را بزرگترین مربی تاریخ بریتانیا می زند . سر الکس فرگوسن . یکی دیگر از مربیان نابغه ی اسکاتلندی که از قضا آنها هم در این دو تیم بوده اند : سر مت بازبی ، سر بیل شنکلی و سر باب پیزلی . کسی که بیش از هفتاد بازی برابر لیورپول داشته که نیمی از آنها درین ورزشگاه بوده است . این یک جنگ ابدی بین دو تیم در دربی شمال انگلستان است که ریشه هایش برمی گردد به قرن نوزدهم . پیش از حتی اختراع فوتبال . برخلاف منچستریها و لیدزی ها که ۶ قرن هست با هم دشمنی خونی دارند ، لیورپول و منچستر دوشهر دوست و برادر بودند . منچستر شهری صنعتی و لیورپول شهری بندری . منچستر تولید می کرد و لیورپول به تمام دنیا صادر می کرد . اما کارخانه داران منچستری ازین که تا ابد وابسته ی لیورپول باشند خسته شدند و کانالی را از منچستر تا دریا ساختند تا محصولاتشان را خودشان مستقیم به دنیا صادر کنند . منچستر و نیوکاسل هردو شهری صنعتی و از پیشگامان انقلاب صنعتی در اروپا و انگلیس بودند . این امر درآمد خالص منچستری ها را ۳ برابر کرد ولی ۲۵۰۰۰ کارگر بندر لیورپول کار خود را از دست دادند و دشمنی از آنجا شروع شد . نسل به نسل .
عجیب ترین چیز این است که دهه هاست طبق قانونی نانوشته هیچ بازیکنی مستقیم ازین تیم به آن تیم نرفته است . با اینکه بازیکنان زیادی از لیدز که دشمنی دیرینه تری با یونایتد دارد به منچستر رفته اند . کانتونا ، فردیناند و آلن اسمیت بخشی از آن است . آتش این دشمنی را فرگوسن شعله ورتر کرد . معمولا در فوتبال کسی وعده نمی دهد ولی فرگوسن در هفته ی دوم بعد از ورودش در مصاحبه ای گفت : هدف من رسیدن به قهرمانی های لیورپول است و عبور از آن.
خب . همه به او خندیدند . اما جمله ی فرگوسن انگار اثری چون نفرین بلا گوتمن داشت . لیورپول تا ۲۰۱۹ و کلوپ در حسرت قهرمانی لیگ برتر سوخت .
کنی دالگلیش بزرگ مشکل فرگوسن با لیورپول را به خیلی قبل تر نسبت می داد : سال ۸۰ و در جام یوفا با آبردین بازی داشتیم . آنها تازه قهرمان اسکاتلند شده بودند و شگفتی ساز بودند . ما قدرت اروپا بودیم و چهار برصفر بردیمشان . اما باخت نبود که او را ناراحت کرد . باخت طبیعی بود . قبل بازی فرگوسن به رختکن آمد تا به پیزلی خوشامد بگوید . باب نبودش و دستیارش با الکس بد برخورد کرد . من اسکاتلندی حسش را درک می کردم . الکس کینه ای است . او کینه به دل گرفت و ما اسکاتلتدی ها وقتی کینه به دل بگیریم تا ابد باهامان می ماند . او و سرباب پیزلی مشکلی نداشتند . باب او را بسیار دوست داشت و بعد از قهرمانی فرگوسن با آبردین در جام یوفا و سوپرکاپ سال ۸۳ برایش شخصا نامه ی تبریک فرستاد . بعدها در تیم ملی هم الکس با ما لیورپولی ها یعنی گرام سونس ، من و الن هانسن مشکل پیدا کرد . من قبل جام جهانی مصدوم شدم ، او با الن هانسن دعوایش شد و الن کنار کشید .فقط سونس با تیم به جام جهانی رفت . قطعا با نبود من و الن و مرگ استاین کاری از پیش نبردیم و الکس بخاطر اینکه دستیار نیمه وقت جاک بود علی رغم میلش، تیم ملی را قبول را کرد . کاسه کوزه ها را سرش شکستند و البته الن هم مصاحبه هایی علیه ش کرد . همیشه رقیب بودیم و برایش احترام زیادی قائلم . گاهی با هم تلفنی هم حرف می زنیم و از گذشته می گوییم . در رابطه با الکس و لیورپول اغراق های زیادی کرده اند . او دل خوشی از لیور نداشت ولی همیشه بهمان احترام زیادی می گذاشت . و اهل سیاست بازی نبود و یک رنگ بود . چیزی که درش دوست دارم خیلی چون همیشه تکلیفت باهاش روشن بود . استقامتش برایم تحسین برانگیز است . اینکه ۲۷ سال در باشگاههایی مانند منچستر و لیورپول در سطح اول بجنگی کابوس است . من در همان چندسالی که مربی ی لیورپول بودم به مراتب عذاب کشیدم. ترسناک است . بخصوص که مربیگری ام خورد به زمان فاجعه ی هیلز بورو و از نظر روحی ضربه ی بزرگی خوردیم . کابوس بود . بخاطر همین به بلکبرن و نیوکاسل رفتم . دیگر در لیورپول کشش نداشتم.
سر الکس می گوید : مربیان اسکاتلندی لیورپول الگوی من بودند . شنکلی و پیزلی . وقتی با آبردین قهرمان اروپا شدیم پیزلی برایم نامه ی تبریک فرستاد . برایم از خود جام مهم تر بود . تبریک پیزلی به من این احساس را داد که بالاخره در زندگی کار بزرگی کرده ام . کنی بزرگترین و پر افتخارترین بازیکن تاریخ اسکاتلند و یکی از ۵ بازیکن برتر تاریخ بریتانیاست . البته با هم
در حیطه ی مربیگری رقابت داشتیم. در تیم هایی متفاوت با سطوح متفاوت . کنی چندان حوصله ی مربیگری نداشت و زود رها کرد .
خسته بود. هیچ وقت باهم مشکل شخصی نداشتیم. هرگز . خصوصیات مشترک زیادی داشتیم و همدیگر رادرک می کردیم. عده ای گفتند که من با لیورپولی ها مشکل دارم. درست قبل جام جهانی ۸۶ . بله من با آلن هانسن بگو مگویی داشتم و او را خط زدم. کنی ولی مصدوم بود . باید دیوانه می بودم که از روی لجبازی بهترین بازیکن وقت بریتانیا را خط می زدم. از لیورپولی ها گرام سونس با ما به جام جهانی آمد . اگر کنی بود شانس صعودمان دوبرابر می شد . به هر حال بدشانسی دو طرف بود . کنی بعد از فاجعه ی هیلزبورو از نظر روحی ضربه ی سختی خورد . برایم می گفت که هر روز در مراسم ختم یکی از درگذشتگان باید شرکت کند و این از نظر روحی به او ضربه زده بود . با هیئت مدیره ی لیورپول هم مشکل داشت . بعدا گفت که شیرر را از ساوتهمپتون میخواسته و برایش نخریدند . با پیتر برادزلی مشکل داشت و بازیش نمی داد . عملا مهاجم نداشتند . لجبازی ای بود که به هر دو طرف ضربه زد . بعدها به لیورپول برای مدت کوتاهی برگشت ولی دوره زمانه عوض شده بود . او قطعا بزرگترین بازیکن تاریخ لیورپول است .