به خاطر چند دلار بیشتر ؛ نفرین بلا گوتمن یا مربی ی سرگردان

منتقدانش به طعنه و مسخره او را یهودی ی سرگردان می خواندند
داستانش را که می شنوید خنده تان می گیرد . باشگاه بنفیکا که بعد از دو قهرمانی پیاپی در اروپا و نسل طلاییش ، داشت در آسمانها سیر می کرد ، حاضرنشد چند دلار ناقابل پاداش برای قهرمانی اروپا به مربی افسانه ایشان بدهد . بنفیکای تهاجمی او به حاکمیت ده ساله ی رئال در اروپا خاتمه داده بود و می رفت دهه ای را از آن خود بکند . گوتمن بعد از دومین قهرمانی اش در اروپا پا به دفتر مدیران باشگاه گذاشت . صادقانه و جتی با کمی خجالت گفت به پول نیاز دارد تا خانه ای در لیسبون بخرد و بعد از سالها خانه بدوشی برای همیشه در پرتغال بماند . با خجالت کودکانه ای گفت احتمالا عملکردش شایسته ی دریافت پاداشی هست چرا که همه ی بازیکنان هم بعد از قهرمانی از باشگاه پاداش گرفته اند . مدیران بنفیکا که فکر نمی کردند قرار است یک کابوس ابدی نصیبشان شود گفتند در قراردادتان چنین بندی نیامده است آقای گوتمن . متاسفیم. گوتمن که به غرور و عزت نفسش معروف بود اخرین خواهش عمرش را هم کرد . گفت که در میانسالی دیگر ازین کشور به آن کشور رفتن خسته شده و می خواهد در پرتغال و لیسبون بماند و تا سالها بر پرتغال و اروپا حکومت کنند . او فقط چهار هزار دلار پول کم داشت تا خانه ی مورد نظرش را بخرد . مقامات بنفیکا گفتند نه . در قراردادتان چنین پاداشی برای قهرمانی در اروپا نیامده است . گوتمن با غرور و قلبی شکسته بلند شد و در راهرو گفت دست بنفیکا دیگر هرگز در اروپا به جامی نخواهد رسید تا صد سال دیگر . نفرینی ازلی و ابدی . همان روز چمدانش را بست و از لیسبون رفت . مدیران بنفیکا خندیدند .
با رفتنش بازیکنان به شوک فرو رفتند . اوزه بیو که کشف بلا گوتمن بود با او تماس گرفت و التماسش کرد که برگردد . لیسبون در ماتم فرو رفت . آنها عاشق بلا بودند. تیم او یک تیم تهاجمی ، مدرن و با شخصیت قهرمانی بود . با انبوه ستارگان جوانی که گوتمن در همین کوچه پس کوچه های لیسبون کشفشان کرده بود . اول ناراحتی بود .
همان سال که در فینال به اینتر هررا باختند به ترس بدل شد . وقتی دوباره سال ۶۵ به اینتر و سال ۶۸ به منچستر باختند به کابوس بدل شد . وقتی سال ۸۸ در فینال به آیندهوون هیدینگ که برای اولین بار به فینال آمده بود، باختند دیگر نمی شد انکار کرد که یک جای کار می لنگد . دو سال بعد بنفیکا برای اخرین بار فینال رسید . سال ۹۰ . برابر میلان . اوزه بیو قبل از فینال وین سر مزار گوتمن رفت . ایستاد و با او حرف زد و خواهش کرد که نفرینش را از آن دنیا شده لااقل پس بگیرد . نفرین پابرجا بود . قهرمانی میلان. فینال هایی که باخت های بنفیکا
گاه بسیار نزدیک و حتی در ضربات پنالتی بود .
حقیقت اینجاست که اگر بنفیکا پاداش گوتمن را هم می داد او نهایت دو سال دیگر آنجا می ماند . یک دهه بعد ازینکه از لیسبون رفت در مصاحبه ای معروف گفت : سومین فصل برای هر مربی مهلک و کشنده است . هر مربی با هر قابلیتی . باید چمدان را ببندی و بروی جای دیگر . چون حریفان دستت را می خوانند .
بعدها بیل شنکلی ، اتو رها گل ، فرگوسن و ونگر ضد آن را ثابت کردند ولی الان که میبینی اینها استثناهایند . آنها حضوری دیرپا با یک امپراتوری
بنا می کنند و بعد از رفتنشان کار را برای مربی بعدی که جا پایشان می گذارد سخت می کنند . اما گوتمن مربی ای بود که زمینه ی حرکت مربی بعدی را مهیا می کرد . خانه بدوشی ابدی . که بعد از فتح هر سرزمین بار سفر می بست و جای دیگری می رفت . او خواسته بود این سنت ش را در پرتغال بشکند . ولی مدیران بنفیکا نگذاشتند . و او به خانه بدوشی اش تا ابد ادامه داد .
مجارستانی بود . از نسل اتریش بزرگ قبل از تجزیه . از شاگردان مکتب هوگو میسل افسانه ای و واندرتیم اش در دهه ی ۳۰.
هافبک بود و سال ۲۱ با ام تی کی قهرمان مجارستان شد . سفرش از همان سال آغاز شد . به وین رفت . روشنفکر شد . کافه و بحث و ادبیات و سیاست . سال ۲۴ همراه با تیم ملی مجارستان به المپیک رفت . سال ۲۶ به نیویورک رفت
قهرمانی در آمریکا . سال ۲۹ در پی سقوط وال استریت همه ی پول هایش را از دست داد . زندگی اش خود فیلم بود به اروپا بازگشت تا مربیگری کند و پولی در بیاورد . تا ۴۱ سال بعد .
میسل به باشگاهی هلندی معرفیش کرد . ظهور هیتلر و نازی ها. جنگ دوم. برادرش در اردوگاه یهودی ها در چکسلواکی جان داد . خودش به سوییس گریخت . سال ۴۵ مربی واشاش مجارستان شد . مربی باشگاهی در رومانی شد . می گویند در قراردادش آمده بود فقط تامین غذای روزانه . بعد از قحطی های حاصل از جنگ دوم.
به مجارستان رفت . دوژا . اولین قهرمانیش بعنوان مربی .. مربی کیسپست شد . اختلاف با فرانس پوشکاش که پدرش قبل از او مربی تیم بود . استعفا . . به ایتالیا و آرژانتین رفت .دوباره به میلان رفت . بعد از بیست سال میلان را صدرنشین کرده بود که با مدیران به مشکل خورد . اخراجش کردند . بعدها در قراردادش بندی می آورد که اگر تیمش صدرنشین بود حق اخراجش را نداشته باشند .
تانک های شوروی که به شرق اروپا امدند ، تیمی از مجارستانی های تبعیدی در ایتالیا تشکیل شد . و مربی اش گوتمن . . با پوشکاش آشتی کرد . به برزیل رفتند . سائوپائولو . برزیلی ها عاشق بازی تیم گوتمن شدند . پوشکاش بعدها گفت :
برای اولین بار تاکتیک چهاردو چهار را اجزا کرد . برزیلی ها عاشقش شدند و با همین تاکتیک قهرمان جام ۵۸ شدند .
بازگشت به اروپا . پرتغال . مربیگری ی پورتو . قهرمانی با پورتو . پیشنهاد بنفیکا . رفتن به لیسبون
در جلسه ی اول تمرین بیست بازیکن بنفیکا را اخراج کرد . رکوردی حیرت انگیز و ابدی . اوردن بازیکن از تیم جوانان . قهرمانی با جوانان در لیگ پرتغال
اوزه بیو ی جوان را در یک سلمانی دید و همان روز با او قرارداد بست . اوزه بیو را به نوک برد و ماریو کولونا رو پشت مهاجم نوک . ماریو کولونا مهاجم گلزنی بود ولی در آن پست فوق ستاره ی اروپا شد . فوتبال تهاجمی او با بنفیکا به سلطنت رئال پایان داد . پیش از آمدن کاتناچیو هررا. پیش از سلتیک جاک استاین. پیش از اوج گیری ی دوباره ی منچستر یونایتد بازبی . به دفاع اهمیتی نمی داد و به منتقدانش می گفت : هرگز اهمیتی ندارد که بهمان گل بزنند چون می دانم که ما گل بیشتری بهشان میزنیم
. فینال اروپای ۶۲ مقابل بارسا
بازی دو صفر باخته را سه به دو بردند و قهرمان شدند .فینال سال بعد احتمالا به یادماندنی ترین بازی تاریخ بنفیکا شد . مقابل رئال . که آمده بود سلطنتش را پس بگیرد . دو به صفر رئال جلو افتاد . بنفیکا دو گل زد د دو دو شد . رئال دوباره سه به دو جلو افتاد . اما آنها سه گل زدند و رئال را پنج بر سه درهم کوبیدند . احتمالا پر گل ترین فینال اروپایی تاریخ . پوشکاش هر سه گل رئال را زد و آن ور اوزه بیو هم سه گل . ولی رئالی ها تاج را به بنفیکایی ها دادند . به بنفیکایی که اوزه بیوی کاپیتانش بیست ساله بود
اما این اخرین قهرمانی اروپایی بنفیکا بود .
خبر استعفایش از بنفیکا که بیرون آمد ۳۲ باشگاه از اروپا به او پیشنهاد دادند . اما از اروپا دلزده شده بود . به اروگوئه رفت . پنارول.با پنارول و تیمی که ساخت دوبار قهرمان لیبرتادورس شد . رکوردی حیرت انگیز
چندی بعد مربی تیم ملی اتریش شد ولی فوتبال را دیگر دوست نداشت. کاتناچیو و فوتبال دفاعی همه جا لانه کرده بود . توی ذوق اش خورده بود . می توانست یک دهه با نسلی که خودش ساخته بود در اروپا بدرخشد . با فوتبال تهاجمی . ولی همه چیز عوض شده بود .
حقیقت اینجاست که چه گوتمن می ماند و چه نه . شاید یک قهرمانی ی دیگر می آورد . هررا و تاثیر دفاعیش اجتناب ناپذیر بود و برای مربی ی انعطاف ناپذیری چون گوتمن چاره ای جز شکست نبود . دیر و زود داشت ولی سوخت و سوز ، نه .
گوتمن در ۷۵ سالگی بالاخره یکجا آرام گرفت در وین که عاشقش بود . سال ۸۱ در گذشت .
با زندگی ای حیرت انگیز و کارنامه ای پربار که می توانست هم برای خودش و هم برای بنفیکا بسیار پربار تر باشد . با دو قهرمانی اروپا ، دو لیبرتادورس ، ده قهرمانی لیگ و پنج جام حذفی . در هلند ، مجارستان ، رومانی ، اتریش ، پرتغال ، برزیل ، اروگوئه ، آمریکا و ایتالیا . بعدها مربیانی چون مورینیو ، اسکولاری و آنچلوتی را به او شبیه دانستند . بخاطر جمله ی سه سال در هر باشگاه .
بخاطر چهارهزار دلار .
بنفیکایی ها بعد از دو باخت در فینال اروپا و موفقیت گوتمن در امریکای جنوبی به سراغش رفتند . با پیشنهادی پنج برابر قرارداد قبلیش . با اختیارات کامل . خود اوزه بیو با او مذاکره کرد . ولی جوابش نه بود . مردم لیسبون هرگز دست از سر گوتمن برنداشتند . که نفرینش را پس بگیرد تاریخ یک باشگاه ، یک مربی و فوتبال یک دهه با یک نه گفتن مدیران بنفیکا عوض شد .
بخاطر چند دلار بیشتر