سایه مرگ در آسمان ایران! مغولان میآیند...
چنگیز خان بعد فتح چین و بخش هایی از آسیای میانه، با خوارزمشاهیان مرز مشترک پیدا کرد. آنطور که از شواهد پیداست لشکرکشی چنگیز به ایران برای کسب غنائم و فتح سرزمینی جدید نبود. زیرا چنگیزخان با فتح سرزمین عظیم و ثروتمند چین نیازی به جنگ با خوارزمشاهیان نداشت. چنگیزخان علاقه زیادی به تجارت داشت، به همین منظور 450 نفر بازرگان مغول را به همراه پاره ای از اجناس و توصیه نامه هایی با مضمون برقراری ارتباط بین دو کشور به قلمرو سلطان محمد خوارزمشاه فرستاد.
اینالچُق حاکم شهر مرزی اُترار که برادر زاده سلطان بود، به مال بازرگانان مغول طمع ورزید و آنهارا به اتهام جاسوسی قتل عام و اموالشان را توقیف کرد. هنگامی که خبر به چنگیزخان مغول رسید، بسیار خشمگین شد و یک مسلمان و دو مغول را به دربار سلطان فرستاد تا حاکم شهر اترار را به او تحویل دهند.
شوربختانه سلطان محمد خوارزمشاه، روابط فامیلی را به سرنوشت کشور ارجحیت داد و فرستاده چنگیز را به قتل رساند و ریش دو مغول دیگر را تراشید و به نزد چنگیز فرستاد.(در فرهنگ مغول این حرکت توهین بزرگی تلقی میشود)
پس از این واقعه چنگیزخان دیگر تاب نیاورد و با فراخواندن تمام فرماندهان نامی خود و گرد آوری ارتشی بزرگ به ایران حمله کرد.
چنگیز در همان ابتدا اترار را تصرف کرد و حاکم شهر را به شکل فجیعی کشت! سپس با وجود مقاوت مردم و سپاه خوارزمشاهیان, شهرها یکی پس از دیگری سقوط میکردند و می سوختند. چنگیر به هر شهری پا میگذاشت با خود سایه مرگ را به همراه می آورد.
سلطان محمد خوارزمشاه پس از دیدن وحشی گری مغولها پا به فرار گذاشت تا همان اندک روحیه سربازان و مردم نیز بر باد فنا برود!
وقتی به نظر میرسید دیگر وضعیت از این بدتر نخواهد شد، ریش سفیدان و افراد با نفوذ شهر طی یک دیپلماسی متفکرانه(!) به نشانه تسلیم شدن دروازه های شهر را برای مغول ها گشودن؛ تا مغول ها یکی از مرگبارترین تراژدی های تاریخ ایران را با قتل عام مردم بی گناه و سوزاندن تمدن غنی اش رقم بزنند.
منابع پست:دو کتاب تاریخ جهانگشای جوینی و تاریخ مغول از عباس اقبال آشتیانی!