?چندتا دوبیتی طنز و باحال ?

?در کوچهام دوباره و کفشی به پام نیست
اخراجم از پریشب و در خانه جام نیست
لطفاً یکی به همسر من گوشزد کند
در عفو لذتیست که در انتقام نیست
.
?شد موی سرم سپید از دست زنم
سرویس شد از دست زنم این دهنم
بیچاره شدم تولدش یادم رفت
باید بروم گور خودم را بِکَنَم!!!
.
https://s4.uupload.ir/files/img_20220115_102330_932_l7li.jpg" />
?این جمجمهی شوهرِ زاری بوده ست
او آدم ده شیفتهکاری بوده ست
آن حفره که روی بینیاش میبینی
از ضربهی مشتهای یاری بوده ست
.
?ما شل شده ایم، آهنی کن ما را
مانند کتاب خواندنی کن ما را
" ذات تو غنی و ما همه محتاجیم "
در حد اورانیوم غنی کن ما را!
.
?شدم از دست احساست کلافه
تمام حرفهایت در لـفافه
کمی در زندگی لبخند بد نیست
تلف شد عمر تو با این قیافه!!!
.
?بر پشت دلم هزارها بار گذاشت
هرچند فرو نریخت آوار گذاشت
میگفت تمام کار و بارم هستی
بیکار! دل مرا سر کار گذاشت
.
?رو به دکتر گفت این آئینهی دِق میشود
چند وقتی هست رسوای خلایق می شود
دکترم پرسید مشکل چیست؟ مادر گفت؛ هی
ورپریده با نگاه اول عاشق میشود
.
?هر لاله رخی به چشم ما « ژاله » نشد
این مرتع ِ دل، حریم بزغاله نشد
می خواست به گوشه ی دلم یابد راه
گفتم: دل ما که خانه ی خاله نشد
.
?بیماری لاعلاج دارد پاییز
یک معجزه احتیاج دارد پاییز
عمری است دلش بهار را می خواهد
اندیشه ی ازدواج دارد پاییز
.
? از راه رسید و ریخت از من گل و برگ
من مثل درخت بودم او عین تگرگ
رفتم که به او بگویم ای گل بنشین
چون قافیه پا نداد گفتم بتمرگ...