همفری بوگارت، اخرین مرد قرن

مقدمه اگر بخواهیم لیستی از بهترین بازیگران تاریخ تهیه کنیم قطعا هامفری بوگارت در این لیست وجود دارد، میتوان گفت نقش هایی که بوگارت بازی میکرد رمانتیک، خشن، رمانتیک و غیرقابل تکرار بودند که بازی کردن این همه نقش کار بسیار سختی است که بوگارت توانست از پس این کار بر بیاید. |
---|
در کودکی
پدر بوگارت جراح برجسته و مادرش نقاش بود، بوگارت در خانواده ای بزرگ شد که وضع مالی ان ها بسیار خوب بود، جالب است بدانید معنی بوگارت،"باغبان"بود. مادر بوگارت که نقاش بود چهره پسرش را کشید و روی بعضی از روزنامه ها برای تبلیغات قرار داد. بعد از این هامفری تبدیل به یک پسر معروف شد، هامفری در این مورد میگوید: در ان زمان هر وقت هر مجله ای را که نگاه میکردید قطعا عکس من در ان مجله بود، ولی مادرم انچنان در کارش جدی بود که هیچوقت علاقه ای به من نشان نداد و رابطه صمیمی با هم نداشتیم وقتی هم بزرگ شدم برای تولدش گل و کادو فرستادم ولی او همه ان ها را پس فرستاد.!
https://www.biography.com/.image/ar_4:3%2Cc_fill%2Ccs_srgb%2Cfl_progressive%2Cq_auto:good%2Cw_1200/MTgwNDU3OTQ4ODE0NzgwMjY4/humphrey-bogart.jpg" width="1200" />
این خانواده در یک ویلا بزرگ در یکی نزدیکی یکی از دریاچه های نیویورک زندگی میکردند. بوگارت در مدرسه "پرستیژ" درس خواند، در دوران مدرسه وضع خوبی نداشت، لباس های بدی که مادرش مجبور میکرد بپوشد، نمرات پایین در دروس باعث میشد دوستانش او را مسخره کنند و سوژه مدرسه بشود، یکی از دوستان وی میگوید:هامفری در هیچ کاری کمک نمیکرد. بعد از وضع بد هامفری والدینش تصمیم گرفتند او را به مدرسه شبانه روزی فلیپس در ماساچوست بفرستند، مدیر این مدرسه زمانی "جان ادامز (رئیس جمهور سابق امریکا)"بود. بوگارت نتوانست خودش را با این مدرسه تطبیق دهد و بعد از 3 ماه از مدرسه اخراج شد.
https://wallpapercave.com/wp/0cqYk8R.jpg" width="1600" />
در جوانی
فرض کنید یک جوان پدر و مادرش بهش اهمیت نمیدهند! از مدرسه اخراج شده! چقدر سخت!
او 3 ماه بعد از اخراج شدن داوطلبانه به نیروی دریایی پیوست، تا در جنگ جهانی اول شرکت کند، تصور او از جنگ کشته شدن و... نبود، وی میگوید: تصویر من اینچنین بود که جنگ چیز خیلی خوبیه واااای، دختران پاریس....او اصلا به مرگ فکر نمیکرد، شاید تنها دفعه ای که صدمه دید جای زخمی که روی سمت راست لبش بود و بعدا این زخم یکی از ویژه گی های اصلی صورت مردانه او شد. هامفری بعد از سال از نیروی دریایی مرخص شد.
شروع حرفه
بعد از خدمت سربازی، بوگارت با خودش گفت"حالا باید با زندگی چه کنم، به سمت چه کاری بروم"؟ یک سال بعد از پایان کار در نیروی دریایی با الیس برید اشنا میشود، و الیس کاری را در سمت مدیر صحنه به او میدهد، یک سال بعد بوگارت اولین نمایش خود را در نقش یک گارسون ژاپنی بازی میکند، پدر هامفری مخفیانه در حال دیدن بخش کوچکی از نمایش هامفری بود و به فردی که کنارش بود گفت:"خوب بازی میکند، نه؟. بعد از این نمایش بوگارت بسیار به بازیگری علاقه پیدا کرد و 10 سال تمرین کرد تا این که در سال 1934 یک بازی بی نظیر در فیلم"جنگل مرعوب" معروف شد.
https://i.pinimg.com/originals/2e/77/c0/2e77c0654c4b758da456fc69d67abbe4.png" width="856" />
. در این فیلم نقش یک قاتل فراری به نام دوک مانتی، را بازی میکند. بوگارت در فیلم "نشانی از شر" نقش سم اسپید را بازی میکند، که مورد توجه منتقدان قرار گرفت. بازی او در "نشانی از شر"نظر سم کورتیز(کارگردان کازبلانکا) را به خود جلب میکند و او را برای بازی در کازابلانکا انتخاب میکند. کازابلانکا یکی از برترین فیلم های تاریخ سینماست و نامزد 3 جایزه اسکار شده است. بعد از کازابلانکا، میتوان گقت به یاد ماندنی ترین فیلمی که هامفری بوگارت در ان بازی کرد ملکه افریقایی بود، که در این فیلم توانست جایزه اسکار را کسب کند. وی بعد از گرفتن جایزه اسکار گفت: بهترین راه برای زنده موندن بعد از گرفتن یه اسکار اینه که دیگه هیچوقت برای بردن یه اسکار دیگه تلاش نکنی. دیدید که برای برنده های این جایزه چه اتفاقی میفته اونا بقیه عمرشونو به رد کردن فیلمنامه ها می گذرونن و دنبال نقشی عالی هستن تا یه اسکار دیگه ببرن. امیدوارم دیگه حتی نامزد جایزه اسکار نشم. از این به بعد فقط می خوام نقش های معمولی بازی کنم. در سال 1999 موسسه فیلم امریکا به او لقب برجسته ترین و برترین بازیگر ادوار را داد.
سر انجام در سال 1956 وقتی که بوگارت57 سال سن داشت به سرطان مری مبتلا شد در 14 ژانویه 1956 درگذشت.
https://cdn.zoomg.ir/2021/4/casablanca-ingrid-bergman.jpg" width="1920" />
نقل قول های برتر هامفری بوگارت
به سلامتی نگاهت کوچولو
بازیگری برای من همچون یک تجربه است. تجربهای پر فراز و نشیب که در پس ظاهر زیبای خود باطنی متفاوت دارد؛ باطنی با مقداری بسیار کم شیرینی
هیچ گاه به شمایل یک تیپ سینمایی نزدیک نشدم، حتی در تکراریترین نقشهایم نیزتلاش کردم به طرق مختلف از تکرار بگریزم
این یک ژست نیست، من دیوانه بازیگری هستم، این حرفه را به مانند جانم دوست دارم
به گمانم اینکه با خیالی راحت یک ساندویچ هات داگ را روی نیمکت یک پارک گاز بزنیم خیلی بهتر از آن است که با روحیاتی خراب یک استیک را در بهترین رستوران جهان بخوریم
سوپراستار شدن قاعده خاصی ندارد اما حتما باید به کاری عشق بورزید تا بتوانید در آن کار موفق باشید.
لزا: … بیا ببینم، آخرین باری کی همدیگر رو دیدیم… ریک: توی کافه بل اورور بود. الزا: چقدر خوب، یادت می آید.اما مطمئنم روزی بود که آلمانها وارد پاریس شدن. ریک: فراموش کردن اون روز آسان نیست. الزا: نه
ریک: همه جزییاتش رو یادمه.آلمان ها خاکستری تنشون بود و تو لباس آبی پوشیده بودی.
تو وقتی میتوانی خود را ستاره (سوپراستار) بدانی که نامت را حتی در کراچی نیز به راحتی به زبان آورند.
|