قصه های طنز عبید زاکانی ★قسمت چهارم★

۱٬۱۶۹ بازدیدجمعه ۱۴ خرداد ۱۴۰۰ - 0۹:۵۳
۱ دیدگاه
قصه های طنز عبید زاکانی ★قسمت چهارم★
MASTER⭐RAEFI POUR <>
MASTER⭐RAEFI POUR

شخصی از مولانا عضدالدین پرسید که چون است در زمان خلفای مردم دعوای خدای و پیغمبری میکردند اما اکنون نه ؟!

گفت : مردم این روزگار را چندان ظلم و گرسنگی افتاده است که نه از خدایشان به یاد می آید نه از پیغامبر

 

***********************************************************************************************

 

مردی زنی بگرفت و به روز پنجم دختری بزایید . به بازار و رفت و کتاب درسی بگرفت . او را گفتند این کتاب بهر چه گرفتی . گفت : طفلی را که 5 روزه زایند سه روزه مکتبی شود

 

***********************************************************************************************

 

 روباه را پرسیدند که در گریختن از سگ، چند حیله دانی؟ گفت: از صد فزون باشد؛ اما نیکوتر از همه اینست که من و او را با یکدیگر اتفاق دیدار نیفتد!

برچسب ها
مطالب مرتبط
مشاهده همه
موردی یافت نشد!
tarafdariتمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به طرفداری است. شما می توانید از سایت طرفداری در صورت پذیرش مرام‌نامه استفاده نمایید.
قصه های طنز عبید زاکانی ★قسمت چهارم★