#اجتماعی: من یک احمقم شما چطور؟!

یک" target="_blank" rel="noopener noreferrer">https://faradeed.ir/fa/news/41163/%DB%8C%DA%A9-%D9%86%D8%B8%D8%B1%DB%8C%D9%87-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D9%88%D8%B1%D8%AF-%D8%A2%D8%AF%D9%85%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%D8%AD%D9%85%D9%82">یک فرضیه در مورد "آدمهای احمق"
احمق معمولی با دست پیش می کشد و با پا پس می زند. مدیران اجرایی شرکت به ندرت می دانند که چه کسانی احمق اند اما منشی ها این افراد را به راحتی تشخیص می دهند.
اریک اشویزگبل؛ بیایید دنیا را از چشم یک آدم احمق ببینیم. مردمی که در اداره پست صف ایستاده اند یک مشت احمق بی مصرف هستند. این بی عدالتی است که شما مجبورید منتظر بمانید در حالی که آنها با تقاضاهای اشتباهشان وقت بقیه را تلف کنند. خدمه های پرواز هم عموما آدمهای جالبی نیستند با آن صورت های بزک کرده و این ور و آن ور رفتنشان، در عوض به نحوی احمقانه شما را مجبور می کنند که تلفن تان را خاموش کنید. نگهبان ها و منشی ها هم آدم های تنبل و نق نقویی هستند که کار احمقانه خودشان را به درستی انجام می دهند. کسانی که در جلسه کارکنان با شما مخالفت می کنند آدم های احمقی هستند که باید خفه بشوند. وارد شدن به مترو هم تمرینی برای پس زدن آدم های گیج و کند ذهن است.
به نقل از ایان، ما به یک فرضیهدرباره آدمهای احمق نیاز داریم. چرا که اولا این فرضیه به ما کمک تا در برابر این چنین افراد، خودمان را حفظ کنیم و درک بالینی درستی در مواجه با چنین موجوداتی داشته باشیم. تصور کنید این صدای یک گوینده مستند حیات وحش باشد: «اینجا ما یک احمق را در محیط طبیعی اش می بینیم. نگاه کنید که با چه ظرافتی خودش با وضعیت یک رستوران ایتالیایی هماهنگ می کند...» و دوما – خوب فعلا نمی خواهم دلیل دوم را بگویم.
http://uupload.ir/files/foqg_1565408757683-nazweb-ir-nazweb-ir.jpg" />
در واقع من یک چنین فرضیهای دارم. اما پیش از اینکه این فرضیه را توضیح بدهم باید تکلیف برخی از اصطلاحات را روشن کنم. کلمه «احمق» را می توان به دو نوع شخص نسبت داد.
معنی قدیمی این کلمه به شخصی اطلاق می شود که ساده لوح و نادان بوده هر چند به لحاظ اخلاقی آدم نفرت انگیزی نبوده است. مثلا در یک آهنگی که Weird Al Yankovic در سال 2006 منتشر کرد می خواند: «من از برند Fruit of the Loom به این دلیل شکایت کردم که وقتی زیر شلواری اش رو روی سرم می کشیدم «احمق» به نظر می رسیدم» یا در داستان کوتاهی که Willard Temple در اول مارس سال 1959 در مجله لس آنجلس تایمز منتشر کرد، نوشت: «او می توانست با خوشگل ترین دختر دانشکده ازدواج کند... در عوض آن احمق بیچاره، عاشق یک زن لاغر با دماغ پهن شد» مشخص است که منظور هر دوی آنها از «احمق» یک آدم ساده لوح بوده است.
به نظر می رسد شروع استفاده از کلمه احمق (jerk) به معنای ساده لوح به عنوان یک اشاره تمسخر آمیز به مردم ساده لوح شهرjerkwater بوده باشد: یعنی شهری که حمل و نقل ریلی درست و حسابی ندارد و کارگر مسئول خنک کردن دیگ بخار، مجبور است برای این کار هر بار وقت زیادی را تلف کند. این اصطلاح تحقیر آمیز را گروه هایی که دائما در حال مسافرت بودند بکار می بردند. اما با گذشت زمان کلمه احمق از آن کاربرد اولیه خود که یک توهین متداول در میان یک گروه خاص از مردم بود به کاربرد ثانویه اش که اکنون کاربرد غالب است تغییر پیدا کرد، کاربردی که یک سرزنش اخلاقی محسوب می شود.
همانطور که فردریش نیچه در کتاب «در باب تبار شناسی اخلاق» این موضوع را بررسی کرده، این تغییر کاربرد از یک کلمه تحقیر آمیز که در میان گروهی خاص متداول بوده به سرزنشی اخلاقی، در همه زبان ها یک الگوی متداول است. (برای مثال کلمات «بی ادب»، «تبهکار» و «بی رحم» را در نظر بگیرید) در اینجا منظور من از «احمق» یک فرد بی اخلاق است.
http://uupload.ir/files/lcnr_1565408757158-nazweb-ir-nazweb-ir.jpg" />
شاید تعجب کنید که چرا یک فیلسوف باید وقت خود را صرف تحلیل واژه های مصطلح در مورد توهین بکند؟ آیا فرهنگ های لغت چنین کاری را بهتر از یک فیلسوف انجام نمی دهند؟ آیا بهتر نیست که فیلسوف وقتش را صرف حقیقت، زیبایی و یا معرفت بکند؟ یا به این سوال پاسخ بدهد که چرا چیزها بجای آنکه نباشند، هستند؟ (در پاسخ به این سوال یک فیلسوف کلمبیایی به نام سیدنی مورگنسبورس گفته است: «اگر هیچ چیز وجود نداشت باز هم تو به شکایت کردنت ادامه می دادی!») در واقع من به تمام این مباحث علاقه مندم اما با این همه گمان می کنم که در فهم عامیانه از کلمه «احمق» به لحاظ اخلاقی یک موضوع مهم وجود دارد. من قصد دارم آن چیزی که به لحاظ اخلاقی مهم است را در این کلمه نشان بدهم، می خواهم به معنی اصلی این کلمه دست پیدا کنم. سابقه چنین کاری را می توان در مقاله «درباره مزخرف» هری فرانکفورت، استاد دانشگاه پرینستون و کتابی که رویکردش به هدف من نزدیکتر است با عنوان «احمق ها» نوشته فیلسوفی به نام ایروین آرون جیمز جستجو کرد. سلیقه هر سه نفر ما در مورد اصطلاحات عامیانه، نشان از نوع مسائل مورد علاقه ما.
سخنان بزرگان دینی ما در باب "احمق" |
1- در آن چيزهايي که به او مربوط نيست سخن ميگويد. 32- اطلاعات سادهاي از دوستش درباره اعضاء خانواده و اقوام او ندارد. پيامبر اکرم(ص) فرمود: زماني که يکي از شما با کسي طرح دوستي ميريزد، بايد اسم خودش، اسم پدر و خانوادهاي که به آن تعلق دارد و آدرس منزلش را بپرسد، زيرا که اين از جمله وظائف دوستي و صفا بخش آن است و در غير اين صورت دوستي احمقانه است. |
http://uupload.ir/files/wlp0_1565408757885-nazweb-ir-nazweb-ir.jpg" />
من قبول دارم که مفهوم رفتار احمقانه در معنای اخلاقی اش این است که فرد احمق به نحو سرزنش آمیزی دیدگاه اطرافیانش را درک نمی کند، هنگام رهبری کردن دیگران با آنها مثل یک ابزار رفتار می کند، یا وقتی سر و کارش با مردم می افتد بیشتر آنها را آدمهای ساده لوح فرض می کند تا اینکه آنها را به لحاظ اخلاقی و معرفتی همطراز خود بداند. این ناتوانی در همطراز دیدن مردم هم ابعاد فکری دارد و هم ابعاد روانی، و این دو بعد در هر دو طرف این رابطه ( رابطه میان احمق و دیگران) وجود دارد. خود احمق هم به لحاظ عقلانی و هم به لحاظ روانی معیوب است و به دلیل همین عیب، قادر به درک دیدگاه های عقلانی و عاطفی اطرافیانش نیست. او نمی تواند درک کند که چگونه ممکن است کارش در برخی از مواقع اشتباه باشد و در همان حال حق با دیگران باشد؛ آنچه را که دیگران می خواهند یا برای آن ارزش قائلند برای او هیچ ارزشی ندارد جز اینکه آن خواست ها و ارزش ها به نحوی در خواسته ها و ارزش های او مستتر باشند. می بینید که جهل یک آدم بی دست و پا که در کاربرد اولیه کلمه «احمق» مد نظر بود به نوعی تبدیل به جهل اخلاقی شده است.
نقطه مقابل یک آدم احمق، آدم خوش قلب است. آدم خوش قلب اطرافیان، حتی غریبه ها را به عنوان مردمی می بیند که دیدگاه های ارزشمندی دارند و تمایلات، عقاید، علایق و اهداف تک تک آنها برایش قابل توجه و احترام است. آدم خوش قلب نوبت خود را در صف، به خریداری که عجله دارد می دهد و برای کمک کردن به فردی که برگه هایش پخش و پلا شده اند توقف می کند، به آشنایی که به طور ناخواسته به او بی ادبی کرده است زنگ می زند و عذرخواهی می کند. آدم خوش قلب در یک گفتگو دقت می کند که چگونه ممکن است که او اشتباه کند و حق با شخص مقابل او باشد.
ناتوانی اخلاقی و عاطفی یک شخص احمق یک امر واضح است. ناتوانی عقلی او هم چیز مشخصی است: هیچ کس به اندازه ای که یک فرد احمق در مورد همه چیز نظر درست دارد، نظریات درست ندارد. او از طریق شنیدن یاد می گیرد و یکی از آن چیزهایی که ممکن است یاد بگیرد، میزان حقیقی حماقت اش است. همانطور که به کوتاهی شرح خواهم داد، واقعیت این است که احمق تمام عیار به طور اجتناب ناپذیری نادان است. فایده دیگری که این فرضیه دارد این است که: این فرضیه می تواند به شما کمک کند که ببینید آیا در دسته احمق ها جای می گیرید یا نه.
http://uupload.ir/files/59jp_1565408757762-nazweb-ir-nazweb-ir.jpg" />
برخی توضیحات و هشدارها
اول اینکه هیچ کس یک احمق تمام عیار یا یک خوش قلب بی عیب نیست. صد البته رفتار انسان ها تا حدود زیادی وابسته به موقعیت شان است. موقعیت های مختلف (مثل جلسات گروهی برای فروش، سفرهای کوتاه) ممکن است برخی را در نظر ما احمق و برخی را خوش قلب جلوه بدهد.
دوم اینکه احمق کسی است که به نحو سرزنش آمیزی از درک دیدگاه اطرافیان ناتوان است. کودکان و افرادی که عقب مانده ذهنی هستند توانایی درک دیدگاه دیگران را ندارند بنابراین آنها را نباید به خاطر ناتوانی شان سرزنش کرد و احمق دانست. همچنین همه دیدگاه ها لایق رفتار یکسان نیستند. برای مثال بی توجهی به دیدگاه نئونازیسم نشانه رفتار احمقانه نیست هرچند آدم خوش قلب ممکن است برای اجتناب از این موقعیت دچار اشتباه دیگری شود.
سوم اینکه ممکن است تا حالا وقتی از احمق حرف می زدیم یک مرد در ذهن تان مجسم شده باشد یا وقتی از خوش قلب صحبت می کنیم یک زن را مجسم کرده باشید، این شاید به سابقه فرهنگی ما برگردد اما بهتر است این پیشینه فرهنگی را کنار بگذاریم.
http://uupload.ir/files/dhc2_1565408757991-nazweb-ir-nazweb-ir.jpg" />
گفتم که فرضیه من ممکن است به ما کمک کند که ببینیم آیا خودمان احمق هستیم یا نه. اما در واقع چنین کاری بسیار دشوار است. سیمون ویزیر استاد روانشناسی دانشگاه واشنگتن معتقد است که وقتی که ویژگی های مورد بحث از لحاظ ارزشیابی خنثی هستند و می توان مستقیما آن ها را مشاهده کرد، میل داریم که ویژگی های خودمان را بسیار خوب ارزیابی کنیم اما وقتی این ویژگی ها مملو از قضاوت های ارزشی هستند و نمی شود آنها را مستقیما مشاهده کرد به نحو بدی آنها را ارزیابی می کنیم. اگر از کسی بپرسید که تا چه اندازه پرحرف است یا اینکه تا چه حدی حساس و یا مهربان است و بعد از دوستش بخواهید تا بر اساس همین معیارها او را ارزیابی کند، ارزیابی شخص از خود و ارزیابی دیگران از او معمولا کاملا به هم شبیه هستند- و هر دو ارزیابی هم تلاش می کنند ارزشگذاری خود را به نحو بی طرفانه ای با بهترین بررسی های روانشناختی همراه کنند.
چرا؟ احتمالا به این دلیل که پر حرف بودن و ساکت بودن کم و بیش خوب است؛ هم خوب است که پر جنب و جوش باشید و هم در مقابل خوب است که آسان گیر باشید، هر کسی مقداری از این ویژگی ها را با خود دارد. اما تعدادی از ما می خواهیم که سخت گیر، احمق، بی انصاف یا کودن باشیم. و اگر نمی خواهید که خودتان را از این منظر ببینید کافی است این نشانه ها را نادیده بگیرید. خلاصه اینکه این ویژگی ها به نحو پیچیده ای به رفتارهای بیرونی ما مربوط می شوند؛ ما همیشه می توانیم معتقد باشیم که اشتباه فهمیده ایم و از اشتباهات خودمان چشم پوشی کنیم.
با این حال کاملا ممکن است که یک احمق تمام عیار به نحوی ظاهری متوجه حماقت خود بشود. او ممکن است بگوید: «خب که چی؟ بله من یک احمق هستم» اگر منظور او از این جمله واقعا سرزنش خودش نباشد، از خودبی خبری اخلاقی اش همچنان باقی خواهد بود. بخشی از این ناتوانی در درک دیدگاه دیگران، ناشی از ناتوانی در درک دیدگاه توهین آمیزش به ایده ها و دغدغه های دیگران به نحوی نامناسب است.
از قضا، خوش قلب کسی است که نگران است که مبادا رفتاری نامناسب داشته باشد. نگران است که نکند کاری بسیار احمقانه انجام داده باشد و احساس می کند مجبور است کارش را جبران کند. اگر برای دیدگاه دیگران به طور جدی احترام قائل نباشید چنین وضعیتی غیر ممکن است. در واقع این اضطراب (حداقل در این مورد) به خودی خود باعث اجتناب از حماقت تمام عیار می شود: نگرانی در مورد اینکه آیا آن این عذرخواهی می تواند جوری باشد که رفتار نامناسبش را جبران کند. از سوی دیگر، اگر این واقعیت را نادیده بگیرید و از نگرانی دست بردارید بسیاری از بنیادهای آسایش تان را از بین می برید.
http://uupload.ir/files/0imp_1565408757906-nazweb-ir-nazweb-ir.jpg" />
همه احمق های معمولی حماقتشان را اغلب به طبقات پایین اجتماع و افراد ناشناس نشان می دهند. کلفت ها، دانش آموزان، منشی ها و افراد ناشناس آدمهای بدبختی هستند که بار این حماقت را به دوش می کشند، اگرچه احمق به طور ضمنی یا به صراحت خود را مهمتر از بسیاری از افراد دور و برِ خود می داند اما با کمی خودداری، می تواند تشخیص دهد که اگر آن افراد را در طبقه اجتماعی بالاتر از خود لحاظ کند می بایست احترام بیشتری برای دیدگاه آنان قائل شود. در واقع اغلب، او برای کسانی که در موقعیت بالاتری از او هستند احترام قائل است. شاید احساس احترام در ما آنقدر عمیق است که به کلی محو شده است. شاید احمق کمی احترام را برای کسانی نگه داشته است که به او مستقیم یا غیر مستقیم سود می رسانند تا از آنها را برای رسیدن به اهدافش استفاده کند. او حداقل درباره عقاید دیگران درباره خودش به اندازه کافی نگران است که با یک رویکرد تاکتیکی همانطور که می خواهند به آنها احترام بگذارد. با این همه این وضعیت اتفاق می افتد و احمق معمولی با دست پیش می کشد و با پا پس می زند. مدیران اجرایی شرکت به ندرت می دانند که چه کسانی احمق اند اما منشی ها این افراد را به راحتی تشخیص می دهند.
از آنجایی که فرد احمق تمایل دارد که دیدگاه افرادی را که به لحاظ طبقه اجتماعی از او پایین تر هستند نادیده بگیرد، اغلب برایش مهم نیست که آنها چه نظری درباره او دارند. این موجب رفتار دوگانه می شود. او ممکن است از کوچکترین غلط تایپی یک دانش آموز یا یک منشی عصبانی شود در حالی که خودش اشتباهات فاحشی انجام دهد. این باعث می شود که همان معیارها را در مورد خودش به کار نگیرد. ممکن است که او بر حضور به موقع همکاران تاکید داشته باشد در حالی که همیشه خودش با تاخیر سر کار حاضر شود. او ممکن است به راحتی دیگران را سرزنش کند و از آنها انتظار داشته باشد که این سرزنش را با فراغ بال بپذیرند، در حالی که اگر کسی او را مستقیما سرزنش کند او را دشمن مادام العمر خود خواهد کرد. این دوگانگی در رفتار نشانه کوته بینی اخلاقی فرد احمق است، که به طور طبیعی از عدم درک او از دیدگاه دیگران ناشی می شود. اگر واقعا کسی برای یک هدف غیر خودخواهانه خودش را بجای زیر دستانش بگذارد، به سرعت متوجه این رفتار دوگانه می شود، اما این دقیقا همان چیزی است که احمق همیشه از درک آن عاجز است.
خجالت کشیدن هم برای احمق حداقل در مقابل زیر دستانش عملا امکان پذیر نیست. خجالت کشیدن مستلزم این است که ما تصور کنیم که متقابلا از سوی دیگرانی که دیدگاهشان برای ما قابل احترام است در معرض دید هستیم. همانطور که استعداد فرد احمق برای خجالت کشیدن در مقابل کسانی شکوفا می شود که تمایل دارد آنها را به عنوان همتایان واقعی و روانپزشکان برتر ببیند. و البته این یک نقطه ی حیاتی برای ورود به خودشناسی اخلاقی است.
هر قدر که یک شخص در سلسله مراتب اجتماعی بالاتر برود، احتمال بیشتری دارد که دچار حماقت شود. یک عقیده احمقانه مشخص وجود دارد: من مهم هستم، دور و برم را یک عده آدم نادان پر کرده اند. هر دو بخش این گزاره حماقت احمق را از خودش پنهان می کند. خود را مهم دانستن برای یک فرد از خود راضی، یک بهانه خوشایند برای نادیده گرفتن منافع و تمایلات دیگران است. نادان دانستن مردم به نظر دلیل خوبی است که نظرات معقول آنها را نادیده بگریم. هر قدر که در سلسله مراتب اجتماعی بالاتر بروید کشف شواهدی برای اهمیت نسبی تان (درآمد هنگفت تان، جایگاه ممتاز صندلی تان در هواپیما) و حماقت نسبی دیگران (کسانی که نتوانسته اند مانند شما این سلسله مراتب را طی کنند) راحت تر قابل مشاهد می شود. همچنین چاپلوس ها میل دارند که افراد راستگو و منتقدان درستکارشان را تحت فشار قرار دهند.
http://uupload.ir/files/3dnt_500x499_1469336367360405.jpg" />
برای کشف میزان حماقتِ یک شخص، بهترین روش شاید نه تامل مستقیم بر روی خودتان (روش اول شخص) باشد و نه پرسش از یک منتقد آشنا (روش دوم شخص) بلکه روش سوم شخص از همه بهتر باشد: یعنی با نگاه کلی به دیگران میزان حماقت خودتان را تعیین کنید. آیا به هر سمت که نگاه می کنید، احمق ها، افراد خسته کننده، بی هویت، مردمان نادان و کسانی که با شما دشمن هستند دور و برتان را پر کرده اند؟ آیا شما تنها شخص شایسته و معقولی هستید که می توان یافت؟ به عبارت دیگر منظره ای از جهان که در ابتدای مقاله به آن پرداختیم چقدر برایتان آشنا بود؟
اگر از اینکه آن منظره از جهان برای تان آشنا باشد احساس شرم می کنید و اگر برای توجیه خودتان مجبور نیستید که بیش از اندازه از خود دفاع بکنید، می توانید نتیجه بگیرید که یک احمق تمام عیار نیستید. اما چه کسی یک احمق تمام عیار است؟ همه ما جایی در وسط این طیف قرار داریم. به وسیله این دیدگاه می توان فورا دیدگاه احمق را در مورد جهان تشخیص داد. این نظر ماست اما خوشبختانه فقط گاهی اوقات اینگونه فکر می کنیم.
پ ن ۱: برای من تامل برانگیز بود به شخصه.
پ ن ۲: اگر از بابت تیتر شاکی شدید،شرمنده. همون داستان پلیس خوب و بد، خودمو تخریب کردم :)