نقد فیلم شاتر آیلند!!

هشدار دوستانی که فیلمو ندیدن نقد رو نخونن چون حیفه این شاهکارو واسه خودشون خراب کنن!
خوب دوستان همونطور که میدونید از هر منظری به قضیه دیوانه یا عاقل بودن تدی نگاه کنیم به تناقض میرسیم.
حال با در نظر گرفتن تمام نکات دیده شه در فیلم در اون رو به روایتی دیگر تعریف میکنیم، روایتی که به خوبی از پس توجیه ۹۰ درصد از اتفاقات داستان بر میآید:
اندرو لیدیس، یکی از مارشالهای ایالات متحده است و همسری به نام دلورس چانا دارد. دلورس، از افسردگی شدید و آزاردهندهای رنج میبرد و رفتارهایی مرموز و غیر انسانی دارد. در طی حادثهای( که به احتمال بسیار به خاطر روشن کردن کبریت توسط اندرو به وجود آمد) آپارتمان آنها آتش گرفته و به طور کامل میسوزد. اندرو به همراه دلورس و هر سه فرزندش به خانهای جدید که پشت آن یک دریاچه است نقل مکان میکند. یک روز تدی پس از آمدن به خانه هر سه فرزندش را غرق شده درون دریاچهی پشت خانه میبیند و متوجه میشود که دلورس این کار را با آنها کرده است. او برای پایان دادن به دیوانگیهای این زن که هنوز هم عاشقش است و صد البته رساندن او به خواستهاش که یک آرامش تمام ناشدنی است با یک شلیک دفتر زندگی وی را میبندد. وی پس از صحنهسازیهای بسیار و تغییر نام، خود را تدی دنیلز و قاتل حقیقی زن و فرزندانش را شخص ناشناسی به نام اندرو لیدیس معرفی میکند. او پس از جستوجو در مکانهای بسیار به رازی تاریک در رابطه با مکانی به نام جزیرهی شاتر پی میبرد و با پذیرفتن یک پرونده وارد آن مکان میشود. او قبل از ورود به جزیره هم مشکلات و سردردهایی دارد که مربوط به خاطرات بسیار بدی است که از گذشته با خود حمل میکند اما پس از ورود او به جزیره و توجه بیپایان او به بعضی کارهای مشکوک آن مکان، دکتر کاولی و افرادش متوجه میشوند که وی همهچیز را فهمیده و قصد علنیکردن اتفاقات تاریکی که در این مکان رخ میدهد را دارد. آنها به وی تهمت دیوانگی زده و با استفاده از روشهایی روانشناسی( و یا شاید هم غیر انسانی) در طول تمام این دو سال روح وی را شکنجه میکنند تا جایی که سخنان آنان را میپذیرد و حقیقتا دیوانه میشود. او که به گفتهی خود دکتر کاولی هم بسیاربسیار باهوش بوده با این که تحت تاثیر این روشها قرار گرفته اما مثل دیگران همهچیز را فراموش نمیکند و در بعضی مواقع همان شخصیت خود در زمان ورود به این مکان را به یاد میآورد. دکتر کاولی همیشه میخواهد زودتر این حالت او را از بین ببرد و با پخش موسیقی آزاردهنده، خوراندن قرصهای مختلف به او و ... تلاش خود برای این کار را نمایان میکند. اوج این موضوع را آن جایی میتوان دید که وقتی تدی متوجه اشکالی در این قصه میشود و به دکتر لستر شیان حمله میکند، کاولی برای آرام کردن او تصاویر فرزندان او را که مردهاند در برابرش میآورد و او از شدت فشار عصبی بیهوش میشود. جرج نویس میدانست که آنها این جنون را خلق کردهاند که تدی حقیقت را فراموش کند برای همین به او میگوید این خیالات را رها کن تا حقیقت رو بفهمی. نمیدانیم که در پایان قصه چه اتفاقی روی میدهد اما در پایان کاولی دیگر ریسک نمیکند و تصمیم میگیرد با همان عمل وحشیانه کار تدی( یا همان اندرو) را تمام کند. او درک میکند که هرچه قدر هم بخواهد این تفکرات دیوانهوار را در ذهن تدی پرورش دهد بازهم ذهن پردازشگر تدی لایههای جنون را کنار میزند و سعی میکند حقیقت را درک کند. علت صبر او تا امروز نیز فقط این بوده که تا جای ممکن وجههاش نزد دیگران خراب نگردد.
در این روایت، ما لحظهی ورود تدی تا زمان بیهوش شدنش در فانوس دریایی را پیوسته در نظر میگیریم و صحنهی پایانی فیلم که با بیدار شدن او بر روی آن تخت آغاز میشود را مدتی بعد از تمام حوادث دیدهشدهی قبلی میدانیم. ( این مدت میتواند بازهای بین ۹ ماه تا ۲ سال باشد).