به قلم مارسلو در The Players Tribune؛ برادر، داستانی برای گفتن دارم (بخش دوم)

https://www.tarafdari.com/" target="_blank">طرفداری- نمی توانستم نفس بکشم. سعی می کردم وحشت نکنم. این اتفاق بهhttps://www.tarafdari.com/node/1456131" target="_blank"> فینال لیگ قهرمانان اروپا 2018 مربوط می شود که در رختکن نشسته بودم. احساس می کردم چیزی در سینهام گیر کرده است. این حس را تابحال داشتهاید؟ این فشار زیاد کم مانده بود مرا از پای دربیاورد.
منظورم اضطراب نیست چون اضطراب در فوتبال چیزی طبیعی است. این حس، متفاوت بود. باور کن برادر، حسی شبیه خفه شدن بود. همه چیز از شبِ قبل فینال آغاز شد. نه می توانستم غذا بخورم، نه می توانستم بخوابم. فقط به بازی فکر می کردم. جالب است چون همسرم کلاریس، به خاطر اینکه ناخنم را می جویدم، بسیار عصبانی می شود. در واقع او از چندین سال پیش باعث شد این عادتم را ترک کنم. با این حال صبح روزِ فینال، آن عادت برگشته بود و تمام ناخن هایم را جویده بودم.
برای من اهمیتی ندارد چه نوع شخصیتی دارید اما اگر پیش از یک فینال استرس و هیجان نداشته باشید، حتما مشکلی دارید. اگر قبل از شروع بازی در آستانه خرابکاری به شلوارتان نیستید، حتما مشکل دارید. این حقیقت است برادر! برای من شدیدترین فشار، قبل از فینال برابر لیورپول بود. شاید بقیه فکر کنند این وضعیت بسیار عجیب است چون دو جام پشت سر هم برده بودیم و همه می خواستند لیورپول قهرمان شود. پس مشکل چه بود؟
به" target="_blank" rel="noopener noreferrer">https://www.tarafdari.com/node/1457910">به قلم مارسلو در The Players Tribune؛ برادر، داستانی برای گفتن دارم (بخش اول)
و سپس بازی با یوونتوس در فینال 2017 یادم می آید. بچه ها دور میز نشستهاند تا ناهار قبل از بازی را بخورند. کاسمیرو، دنیلو، کریستیانو و من. سکوت کامل برقرار است. هیچکس چیزی نمی گوید. همه به غذایشان خیره شدهاند. از شکم بچه ها می توان صدای قار و قور را شنید اما هیچکس چیزی نمی گوید. سکوت رعب آوری است. سپس کریستیانو به حرف می آید و می پرسد «یه سوال دارم بچه ها.» جواب می دهیم «بگو داداش.» او می گوید «فقط منم که تو شکمم احساس فشار می کنم؟» سپس همه جواب می دهیم «ما هم اینطوری هستیم داداش.»
هیچکس نمی خواست اعتراف کند ولی اگر این مرد [رونالدو] هم شکم درد داشت، پس ما اصلا مشکلی نداشتیم و طبیعی بود. می دانید که، کریستیانو مثل یک ماشین است. مثل یک تکه یخ سرد و بی تفاوت و حالا فهمیده بودیم که او هم کم مانده شلوارش را خراب کند! در یک لحظه استرس ما رفت و این به لطف کریستیانو رونالدو بود چون فقط او می توانست اینکار را انجام دهد. بعد به طرف گارسون داد زدیم «داداش، اگه میشه یکم آب گازدار بیار باید این غذاهایی که خوردیم پایین برن.» بعد هم خندیدیم.
https://www.tarafdari.com/" />
پدربزرگم تمام زندگیاش را برای تحقق رویای من بخشید. دوستانش به او می گفتند ورشکسته شده و فقط باید ضرب المثل ها و عبارت های معروف بگوید. او در مقابل این حرف ها دست هایش را به جیبش می برد و می گفت «ببینید، حتی یک پنی هم ندارم اما اندازه کل دنیا خوشبختم.» به همین خاطر در جریان بازی با لیورپول گریه کردم. نمی دانم چند فصل دیگر در رئال مادرید فرصت بازی کردن دارم اما قسم به خداوند که در این مدت هرچه دارم در زمین خواهم گذاشت. کلی داستان در پشت پرده وجود دارد که هیچکس چیزی در موردش نمی داند.
به کسانی که در مورد ما تردید دارند، یک پیام دارم. رئال مادرید بازخواهد گشت. می توانید پوستر رئال مادرید را به دیوار اتاقتان بچسبانید و هر شب مقابلش سجده کنید. ما بازخواهیم گشت!