بسوی بی نهایت و فراتر از آن

از 1995 تا 2019، چقدر عمرمون زود گذشت، وودی و دوستانش هم بالاخره به پایان راهشون رسیدن...
یه همچین روزی بود که ساعت 8 صبح، طبق عادت تلویزیون رو روشن کردم و زدم کانال پنج، برنامه ی تماشاخانه. یه گاوچرون با صدای منوچهر والی زاده و کلی اسباب بازی دیگه، توی صفحه ی ظاهر شدن و دل من و کلی کودک و نوجوان دیگه رو بردن؛ وقتی که تموم شد، رفتیم سر وقت اسباب بازی هامون که باهاشون حرف بزنیم، زور میزدیم که صداشون رو بشنویم! با خودمون می گفتیم یعنی الان باخودشون چی پچ پچ میکنن؟! روی بعضی هاشون اسم هامون رو نوشتیم تا مثل اندی، قند توی دلشون آب بشه...
داستان اسباب بازی های 4، عجیب ترین و خاص ترین نسخه ی این سریه؛ انگار که تموم اون اسباب بازی ها هم، همراه ما بزرگ شدن و تغییر کردن! فقط کافیه به جای وودی و باز و بقیه ی شخصیت ها، خودمون رو بذاریم، داستان بشدت رئال و انسانیه، اکثرمون از تغییر کردن می ترسیم، از مواجه شدن با واقعیت ها، دوست نداریم یک گوشه بیوفتیم و خاک بخوریم، بعضی وقت ها تغییرات تلخ زندگی رو نمی پذیریم، بعضی وقت ها اون ها رو پلی می کنیم برای شادی های بیشتر و بعضی وقت ها باید باهاشون کنار بیایم...
خلاصه، دلم براشون خیلی تنگ میشه و از پیکسار ممنونم که باز هم گل کاشت.