دوشنبهها در طرفداری
کتاب «سی و یک صفر»؛ همراهی با ناشناختههای دنیای فوتبال: فلسطین و افغانستان (1)

https://www.tarafdari.com/" target="_blank">طرفداری- جیمز مونتاگیو، روزنامه نگار و نویسنده معروف بریتانیایی، سال ۲۰۱۴ کتابی را با عنوان «سی و یک صفر» منتشر کرد. او در این کتاب، با غریبههای دنیای فوتبال و تیمهای ناشناخته، همراه میشود و در کشورهای مختلف آنها را دنبال میکند. قصد داریم روزهای دوشنبه بخشهای این کتاب را برای شما منتشر کنیم. قسمت اول به فوتبال افغانستان و فلسطین اختصاص دارد، سختیهایی که تیم فلسطین برای خروج از کرانه باختری و یا میزبانی یک مسابقه در این خطه، از جمله مواردی است که https://en.wikipedia.org/wiki/James_Piotr_Montague" target="_blank">جیمز مونتاگیو به خوبی به آن پرداخته است.
تورسون زاده، تاجیکستان، ژوئن ۲۰۱۱
رختکنِ آجرنمای سفید، ساکت و پر حرارت است. یک واحد تهویه هوا آنجا روشن است و مشغول نبرد با دمای هوای ۴۰ درجه است، نبردی که از پیش بازنده آن خواهد بود، در همین حین بازیکنان تیم ملی فوتبال فلسطین با لباسها و شورت سبز رنگ نشسته اند و به دیوار تکیه زده اند. دور گردن هر کدام از آنها چفیه (به عربی: کوفیه) سیاهوسفید قرار دارد، شال گردن صحرایی که توسط یاسر عرفات به شهرت رسیده بود. بعضیها تصمیم گرفته اند چشمهایشان را ببندند، دستهایشان را بالا ببرند و دعا کنند. بقیه آنها به سادگی به تنها چیزی که در اتاق در حال حرکت است، خیره شده اند. موسی بزاز، سرمربی فرانسوی-الجزایری که در تیم جوانان فرانسه هم سابقه بازی دارد و دو سال هدایت فلسطین را برعهده گرفته، وارد اتاق میشود، او خیلی آهسته قدم روی زمین میگذارد که سر و صدای زیادی ایجاد نکند. او بعد از صحبتهای پایانی تحریک کننده اش، دیگر چیز خاصی برای گفتن به بازیکنانش ندارد. دهانش را باز میکند و میخواهد چند نکته آموزشی اضافه کند، اما میداند که بازیکنانش به این لحظه نیاز دارند. سکوت بالاخره با صدای مسئول برگزاری بازی شکسته میشود. زمان بازی فرا رسیده است. تیم، کادرفنی و مربیان با موسی در وسط اتاق روبرو میشوند. دستهایشان را دور گردن هم میاندازند و حلقه ای ایجاد کرده و شروع به دعا کردن میکنند. یکی از بازیکنان فریاد میزند «فلسطین!»، همه بازیکنان با صدای بلند، پاسخ او را میدهند.
راه طولانی https://www.tarafdari.com/node/1195972" target="_blank">فلسطین برای رسیدن به جام جهانی ۲۰۱۴ برزیل اینجا آغاز میشود، آنها در یک ورزشگاه قدیمی و گمنام در غربیترین منطقه تاجیکستان، مقابل افغانستان قرار میگیرند. از نظر فنی این یک بازی خانگی برای افغانستان محسوب میشود. بازی باید در کابل برگزار شود، اما شرایط امنیتی آنجا به حدی بد بوده که بازی به تورسون زاده منتقل شده است، شهری که به خاطر کارخانه ذوب آلومینیوم شهرت دارد و چند مایل از مرز ازبکستان فاصله دارد. برای اینکه به اثبات برسد اوضاع تا چه اندازه خطرناک بوده، دو بمبگذاری انتحاری در کابل و شرق افغانستان چند روز قبل از این مسابقه رخ داده بود و کسی فکر نمیکرد که افغانها حتی اینجا حاضر باشند. اما حاضر بودند. بازیکنان افغان در تونل استادیوم متالورگ ایستاده بودند. بازیکنان هر دو تیم به طور مشکوکی با یکدیگر به اصطلاح چشم تو چشم شده اند. برای اولین بار است که هر یکی از این دو تیم، میتوانند ببینند که قرار است مقابل چه کسی بازی کنند، آنها تقریباً برای یکدیگر ناشناخته هستند.
عمر جعرون، با لهجۀ غلیظ جنوبی در حال دست زدن، میگوید: «زود باشید بچهها، بیاید انجامش بدیم!» جعرون ۱ متر و ۹۶ سانتی متر قد دارد و به عنوان مدافع میانی با موهای موهاکِ بلوند، برای خودش غولی محسوب میشود، او از شهر پیچتری، نزدیک آتلانتا در ایالت جورجیا به اینجا آمده است. او هیچ وقت در کرانه باختری حضور نداشته و عربی هم نمیتواند صحبت کند، اما پدربزرگش اهل طولکرم است، شهر کوچکی در شمال اورشلیم (بیت المقدس). بعد از اینکه فدراسیون فوتبال فلسطین تصمیم گرفت در میان پراکندگی جمعیتی فلسطینیان به دنبال بازیکن باشد، عملکرد او را در دسته دوم ایالات متحده دیده بودند. پشت سر او یک جامعه کوچک از تجربیات فلسطینی دیده میشود. اول، مدافع چپ تیم، روبرتو بشاره. او از شیلی آمده و آنجا برای تیم https://www.tarafdari.com/node/1177393" target="_blank">پالستینو بازی میکند، تیمی که در دسته یک شیلی بازی میکند و در سال ۱۹۴۸ زمانی که سرزمین اسرائیل ایجاد شد، توسط مهاجران فلسطینی که خانههایشان را ترک کرده اند و به آمریکای جنوبی نقل مکان کرده بودند، تأسیس شده است. او هم نمیتواند چندان عربی حرف بزند، انگلیسی هم همچنین.
https://ts2.tarafdari.com/users/user7028/2019/08/12/229aea5c3f7e4783aeea52213b5eef2e_18.jpg" width="800" />
هافبک تیم حسین ابوصالح اصالتی عرب-اسرائیلی دارد، اجداد او از جمله فلسطینیانی بوده اند که راه مهاجرت را در پیش نگرفته اند و در اسرائیل مانده اند. او عبری صحبت میکند و پاسپورت اسرائیلی دارد. او حتی چندین سال برای بنی ساخنین، باشگاه عربی که در دسته یک اسرائیل حضور دارد، سابقه بازی کردن دارد، اما او تصمیم گرفت که از آنجا جدا شود و در کرانه باختری بازی کند تا بتواند نماینده بهتری برای فلسطین باشد. دروازهبان تیم، محمد شبیر، اهل غزه است، او سبک و سیاقی مشابه با ایکر کاسیاس، دروازهبان اسپانیایی رئال مادرید دارد. او دو سال است که در خانه خودش حضور پیدا نکرده است، محدودیتهای جنبشهای اسرائیلی منجر شده او برای ترک کرانه باختری، جایی که باشگاهش حضور دارد، نیاز به مجوز خاصی باشد. او پس از یک بازی دوستانه در سودان، به خاطر عدم تحویل برگه مجوزش در زمان مناسب، از مجوز بازگشت به خانه اش منع شد. او سه ماه را در اردن در تبعید به سر برد.
با وجود این، همینکه فلسطینیها یک تیم ملی دارند، خودش یک معجزه است. آنها تیم ملی هستند که یک حکومت و دولت مستقل ندارند. فیفا، فلسطین را در سال ۱۹۹۸ به رسمیت شناخت، فیفا از جمله ارگانهای بینالمللی انگشت شماری است که آنها را به رسمیت شناخته است. اما انتفاضه دوم باعث مداخله شد و از آن زمان تیم ملی فلسطین به نوعی در برزخ قرار گرفته است: آنها نمیتوانند در خانه (غزه و کرانه باختری) میزبان بازیهایشان باشند، هم اسرائیلیها و هم مصریها از در اختیار قراردادن بازیکنانشان برای تیم ملی فلسطین خارج از این مناطق برای برگزاری مسابقات خودداری میکنند.
اما این جام جهانی متفاوت است. در طول سه سال اخیر، فوتبال در فلسطین به نوعی تحت تأثیر یک انقلاب بوده است و به یک ابزار سیاسی برای مقامات فلسطینی تبدیل شده است، تا با آن یک نهاد فلسطینی را خارج از مرزها، ترویج کنند. دومین دیدار مقابل افغانستان در https://www.tarafdari.com/node/257248" target="_blank">ورزشگاه فیصل الحسینی، استادیومی خارج از رام الله برگزار خواهد شد، اولین بازی فلسطینیها در مقدماتی جامجهانی در خاک خودشان. تیم ملی، خیال و تصوری از داشتن یک کشور از نظر فیزیکی است. در مقابل آنها، افغانهای ناشناخته قرار دارد که به همان اندازه درگیر جنگ و فاجعه هستند.
جرعون از مدافع هم تیمیاش میپرسد: «به عربی "برگرد" چه میشود؟»، در همین حین سیستم صوتی استادیوم که ساخت شوروی است، با صدایی بلند، سرودِ رسمی فیفا را که به نظر میرسد از موسیقی متن برادران سوپرماریو برداشت شده را پخش میکند. بازیکنان از تونل تنگ و باریک خارج میشوند و به زیر آفتاب درخشان میروند، فشارها آنها را رها میکند، انگار پرنده ای در قفس را به آسمانی صاف و آبی پرتاب کرده اید.
**
یک هفته قبلتر
در بیرون از هتل تمیز گاردینیا در اَمان، پایتخت اردن، سرمربی تیم، موسی بزاز خیس عرق شده است، او ساکها را به شکم مربی فلسطینی تیم میکوبد. او زیر لب دشنام میدهد و در همین حین در همان صبحِ تابستانی که به اندازه کافی هم گرم است، بازیکنان کم کم آنجا حاضر میشوند.
«گفتم که ۷ صبح!» او بر سر چند بازیکنی که هنوز خوابآلود هستند، داد میزند. ۷:۳۰ صبح است، پزشک تیم، پشت سرهم مارلبروهای قرمزش را میکشید، عمر جعرون روی پلههای هتل نشسته است، حدود ۴۵ دقیقه است که آنجا نشسته و نسخه ای از روزنامه اردن تایمز که تنها روزنامه انگلیسی زبان اردن است را میخواند. از او پرسیدم که در دنیا چه میگذرد، جواب داد: «چیز خاصی نمیگذرد، چیز خوبی نمیگذرد.» روزنامه را زمین میگذارد و میرود که به بقیه کمک کند.
فوتبال ملی و به خصوص جام جهانی فوتبال، شاید به عنوان یک رژه پرزرق و برق، لوکس و پنج ستاره به نظر برسد، اما اینجا اینطور نیست. فلسطینیها در کمپ تمرینی در اردن حضور دارند، تا برای پرواز به دوشنبه، پایتخت تاجیکستان، خود را آماده کنند. پرواز آنها هشت ساعت خواهد بود و از طریق دوبی انجام میشود، آنها برای دیدار رفت مقابل افغانستان در مقدماتی جامجهانی باید به تاجیکستان سفر کنند. این مرحله اول مسابقات مقدماتی جام جهانی در آسیا است و برای تیمهای رنک پایینتر در کنفدراسیون آسیا در نظر گرفته شده است. شانزده تیم در قرعه کشی مرحله نخست حضور داشته اند، از کشورهای مبهم (چین تایپه- که در واقع یک ترفند دیپلماتیک و سیاسی است تا اجازه دهد تایوان، علی رغم مخالفت چین، در مسابقات شرکت کند. از جمله کشورهای دیگر ماکائو، تیمور شرقی و مغولستان بوده اند) گرفته تا کشورهای توسعه نیافته (کامبوج، نپال، سریلانکا، لائوس) و کشورهای بزرگی که دستکم گرفته میشود (پاکستان، بنگلادش، فیلیپین، ویتنام، میانمار و ویتنام). به شکلی باور نکردنی، تیمهایی با آنها همگروه شده بودند که روی هم رفته، سه چهارم میلیارد نفر جمعیت دارند، تقریباً برابر با جمعیت قاره اروپا.
https://ts2.tarafdari.com/users/user7028/2019/08/12/jpeg.jpg" />
برای هر کدام از این تیمها، وظیفه صعود، در بهترین حالت هم بسیار سخت خواهد بود. این مسئله از نظر منطقی هم برای بازیکنان بین الملی و فدراسیون فوتبالی که بودجه محدودی دارد، چالشی تر خواهد بود. امّا این تیم فلسطین بود، تیمی که نه توان مالی داشت و نه ستارههای بین المللی، آنها حتی کشوری که صاحب آن باشند را هم نداشتند. آنها هزاران مشکل برای گرد هم آوردن یک تیم پیش رو دارند. برای شروع، هر یکی از فلسطینیها که در کرانه باختری زندگی میکند باید به صورت زمینی به اردن سفر کند، اردن تنها مسیر خروج آنها از کرانه باختری، برای سفر به دنیای خارج است. در گذشته، چندین بازیکن در حال رفتن به اردوی تیم ملی، از سوی اسرائیلیها بازداشت شده بودند. زمانی که مسابقات مقدماتی جام جهانی ۲۰۰۶ در جریان بود، پنج بازیکن فلسطین زمانی که سعی داشتند غزه و کرانه باختری را برای دیدار مقابل ازبکستان در زمین بی طرفِ قطر، ترک کنند، از سوی اسرائیلیها بازداشت شدند، آنها آن بازی را ۳-۰ بازنده شدند.
این بار فیفا و کمیته ملی المپیک، برای توقف چنین اتفاقات مشابهی، بر روی مقامات اسرائیلی، اعمال فشار کردند. تقریباً تمام اعضای تیم، این بار بدون مشکل از آن منطقه خارج شدند. موسی با حالتی تأسف بار میگفت: «تقریباً نزدیک به هفت ساعت در مرز معطل بودم». سرمربی تیم حالا در کنار بازیکنانی که خوابیده اند، مشغول عبور از ترافیک برای رسیدن به فرودگاه هستند. «به آنها (مسئولان کنترل مرز اسرائیل) گفتم که من سرمربی تیم ملی فوتبال فلسطین هستم. به من نگاهی کردند و گفتند منتظر بمانم، بله من هفت ساعت آنجا منتظر ماندم.» بقیه بازیکنان هم خوششانس تر از او نبودند. بسیاری از فوتبالیستهای خوب فلسطین، اهل غزه هستند، پس از اینکه گروه اسلامی حماس در سال ۲۰۰۷، کنترل نوار غزه را برعهده گرفت، اسرائیل و مصر به طور بی رحمانه ای، اجازه نمیدهد، کسانی که «به سن جنگیدن» رسیده اند، از این منطقه خارج شوند. در حقیقت، بهترین بازیکن فلسطین، عبداللطیف بحداری، توسط مصریها از مرز غزه، اجازه خروج پیدا نکرد، مصر تصمیم گرفته که به هیچ عنوان اجازه ندهد مردانی که بین ۱۸ تا ۴۰ سال سن دارند، از مرز غزه وارد مصر شوند، چراکه آنها بیم آن را دارند که در دوران پسا انقلاب در مصر، افراطیهای حماس، برای آنها دردسر ایجاد کنند. به همین خاطر بحداری، نمیتواند در دور رفت برای تیمش به میدان رود.
در فرودگاه ملکه علیا اردن، سرمربی فلسطین برای نخستین بار دفاع چپ تیمش را ملاقات میکنند. روبرتو بشاره، از شیلی، سرانجام به آنجا رسیده است و دوباره مقابل گیت خروجی، منتظر پرواز با تیم فلسطین است. عمر، موسی و بشاره سعی میکنند به طور مختصر با هم صحبت کنند، ابتدا در مورد فعالیتهای نقل و انتقالاتی رئال مادرید حرف میزنند، بشاره واکنش چندانی ندارد، او نمیتواند فرانسوی، عربی و یا انگلیس حرف بزند. موسی و عمر وقتی میدانند که هیچ کدام از آنها نمیتوانند با یکدیگر ارتباط برقرار کنند و همدیگر را بفهمند، از برقراری مکالمه صرف نظر میکنند. موسی که مطمئن نیست، باید چگونه با این بازیکنان ارتباط برقرار کند، به دست بشاره ضربه ای میزند. آنها رو در روی هم میایستند و برای مدت زمان کوتاهی به همدیگر خیره میشوند، قبل از آنکه هر دوی آنها به زمین خیره شوند. موسی به انگلیسی گفت: «خوبه» و اینگونه ملاقات او با بشاره به پایان رسید و هر کدام از یک طرف رفتند. فلسطینیها، بروکراسی، زبان و فرهنگ چهل تکه ای دارند. آنها با هشت پاسپورت مختلف سفر میکنند، برخی از آنها پاسپورت سیاه مقامات فلسطینی دارند، برخیها یک مجوز ویژه خروج از نوار غزه دارند که برای بازی در لیگ تازه تأسیس در کرانه باختری هم از آن استفاده میکنند.
برخیها کارت شناسایی اورشلیم شرقی دارند (کارتی که برای کسانی استفاده میشود که نمیخواهند به عنوان اسرائیلی شناخته شوند). بعضی از آنها هم پاسپورت اسرائیلی دارند، بقیه آنها هم از نقاط دیگر جهان به آنجا آمده اند: شیلی، فرانسه، اردن و البته ایالات متحده آمریکا. در هر مرزی، آنها متوقف میشود، بازرسی میشوند و دوباره بازرسی میشوند، با آنها با نهایت بدگمانی برخورد میشود. پاسپورت مقامات فلسطینی، تقریباً کم کاربرد ترین پاسپورت دنیا است. با این وجود هدف همه آنها مشترک است، بازگشت به خانه، البته حتی خانه ای که عمر جعرون، حتی آن را از نزدیک ندیده است. از عمر در پرواز کوتاهی که به دوبی داشتیم، پرسیدم واکنش اولیه به تو چه بوده و او گفت: «این لعنتی دیگه کیه؟ این لعنتی، فلسطینیه؟». او سپس در مورد هم تیمهایش هم به صحبت پرداخت. همه آنها در بخش اکونومی پرواز نشسته بودند، چند نفر از آنها صندلیهایی را گیر آوردند که برای دراز کشیدن و خوابیدن راحت تر بود. جعرون در این باره گفت: «آنها همه به نوعی با من برخورد کردند که انگار یکی از آنها هستم، انگار برادر آنها هستم، هرگز احساس نکردم که با من به مانند یک غریبه برخورد میشود.
سفر عمر از ایالت جورجیا آمریکا تا کرانه باختری، از کویت آغاز میشد، کویت کشور محل تولد عمر نیز به حساب میآید. او حاصل ازدواج زنی آمریکایی با مردی فلسطینی است که در اردن به دنیا آمده است، خانواده او پیش از شروع جنگ خلیج، زمانی که صدام در سال ۱۹۹۰ به کشور آنها تجاوز کرد، از کویت مهاجرت کردند. «صدای انفجار بمبها را میشنیدم، موشکها به آپارتمان های نزدیک برخورد میکرد، من و خواهرم به اتاق خواب پدرم فرار کردیم و فریاد زدم: پدر، اینجا چه خبره؟» صبح فردای آن روز مادرم کمک کرد تا ما همگی به آمریکا برویم. همه چیز را آنجا جا گذاشتیم. خانواده ام چیز خاصی نداشتند، پدرم مسلمان بود، آنجا همه به عنوان یک عرب که به ریشه اش افتخار میکنند، او را میشناختند، او هر جمعه در نماز جماعتِ تنها مسجدِ هتلی که در شهر پیچتری قرار داشت، حضور پیدا میکرد. فوتبال هم در خون او بود. پدر او در حیات خانه، به او فوتبال یاد داده بود و او همیشه امیدوار بود که روزی بتواند برای تیم ملی آمریکا بازی کند، زمانی که فلسطینیها با او تماس گرفتند، او لحظه ای درنگ نکرد. او زمانی که میخواست برای فلسطین بازی کند، میگفت: «من در قلبم، احساس میکنم که یک عرب هستم، یک فلسطینی. من دیده ام که چه اتفاقی برای فلسطینیهای آنجا افتاده است و دنیا باید بداند که مردم فلسطین، مانند موشهایی هستند که در قفس گیر افتاده اند. میدانستم که منحصراً فوتبال آنجا حرفه ای نیست، اما میتوانستم وظیفه خودم را انجام دهم. نمیدانستم به غیر از فوتبال بازی کردن، چه کار دیگری میتوانم برای مردم فلسطین انجام دهم و به همین خاطر همان لحظه ای که به من پیشنهاد داده شد که برای فلسطین بازی کنم، بلافاصله پذیرفتم. »
ما ساعت ۱ بامداد به دوشنبه رسیدیم، اما این پایان سفر ما نبود. یک مربی ما را دو ساعت آن طرف تر به سمت جنوب غربی، به تورسون زاده برد. استادیوم ملی دوشنبه در حال بازسازی بود، خیابانها نور کافی نداشتند. هیچ کس، چیز خاصی در مورد تاجیکستان نمیدانست، فقط میدانستند که تاجیکستان بخشی از اتحاد جماهیر شوروی بوده است، جایی که جماهیر شوروی از همینجا، تجاوز فاجعه بار به افغانستان در سال ۱۹۷۹ را آغاز کرده بود، تصمیمی که باعث گرفته شدن جان بسیاری شد و البته پسر ثروتمندِ پلیدِ عرب را که آن زمان کمتر شناخته شده بود، متقاعد کرد که به جنگ با اعراب برود. نام او، https://www.tarafdari.com/node/1003553" target="_blank">اسامه بن لادن بود.
هتل تورسون زاده بسته بود. آبی برای خوردن پیدا نمیشد، برق، اینترنت و غذایی هم در کار نبود. آبِ شیرها تقریباً سیاه شده بود. یکی از مربیان را بیرون فرستادند تا آب و غذایی پیدا کند و پنج هندوانه بزرگ پیدا کرد، که برای فرار از دیوانگی آن عطش، کافی بود. بازیکنان، هندوانهها را بالا بردند و در آشپزخانه با استفاده چاقو، آنها را تقسیم کردند. مانند حیوانات، قاچهای هندوانه را با سر و صورتی هندوانه ای می بلعیدیم و هستههای سیاه را به زمین تف میکردیم. طبقه پایین، عمر نشسته بود و هرکسی که او را نگاه میکرد، برایش سری تکان میداد، فراموش کرده بودند سهم هندوانه را به او بدهند. او انتظار داشت که پوشیدن پیراهن تیم ملی فلسطین برای او مشکلاتی به دنبال داشته باشد و تا حدودی سخت باشد، اما انتظار چنین شرایطی را نداشت. عمر به در و دیوار چوبی هتل، که به سبک دیوارهای ارزان قیمتِ اتحاد جماهیر شوروی بود، نگاه میکرد و میگفت: «اینجا شبیه به سالن بولینگ است، بعضی از این لعنتیها به هیچ جایی وصل نیستند.»
ادامه دارد....