سه شنبه ها در طرفداری بخوانید
سرخ، زندگی نامه گری نویل (32)؛ پدیده ای به نام کریستیانو رونالدو

طرفداری- نام بردن بهترین بازیکن دوران خودم در یونایتد، یک ارزیابی بسیار ذهنی است. برای این که بگویم اسکولزی به اندازه هر کس دیگری خوب است، تامل نمی کنم اما چگونه می توان کلاس کاری او را با سرویس دهی بلند مدت رایان گیگز یا اشتیاق روی کین مقایسه کرد؟ یا حتی درخشندگی پیتر اشمایکل و شخصیت اریک کانتونا. خوش شانس بودم که در کنار عده ای از بزرگان فوتبال بازی کردم. اما اگر حرف مان کلا بر سر مهره ای سرنوشت ساز باشد، این کریستیانو رونالدو است که باید به او توجه داشت.
کریستیانو دوست بسیار خوبی است. برخی او را همچون یک «بانوی اول» می دانند و چنین چیزی صحت دارد؛ هرگز مردی را نخواهید دید که به اندازه او وقتش را جلوی آینه صرف کند. همیشه قبل از ورود و خروج، چهره معصومانه خود را در تی شرت دولچ اند گابانایی که می پوشید، چک می کرد. اگر او فوتبالیست نبود، قطعا یک مدل می شد. اگر همچون او خودآرایی می کنید، لازم است در کارتان خوب باشید. و او یک پدیده است.
او با توانایی های خود، در رختکن همه بازیکنان را میخکوب می کرد. بیشتر روزها، بیست دقیقه وقت صرف بیرون آوردن گند مهارت های خود می کرد. آنقدر خوب کار می کرد که من اصلا نمی توانستم بفهمم چگونه فلان حرکت را انجام داده است؛ مثلا تظاهر به شوتزنی می کرد و پس از این که می پریدید تا خود را برابر ضربه اش سپر کنید، توپ را عقب می کشید و شما را یک احمق جلوه می داد. او می توانست همزمان با توپ برقصد و شعبده بازی کند. عاشق توپ و بازی بود. با سختکوشی و تمارینی که می کرد، خیلی خوب می توانست در تیم پایه ما جا بیافتد. کسی نمی تواند بدون به خرج دادن تلاش زیاد، به بازیکن بزرگی همچون کریستیانو رونالدو تبدیل شود.
ضربات ایستگاهی هم می زد. در ابتدای دوران انتقالش به یونایتد، تکنیک توپ مرده را نداشت ولی با پشتکار بالا و ساعت ها ساعت تمرین، فن شوتزنی با روی بند کفش و در حالی که انگشت شست پایش رو به زمین است را پرورش داد. شجاع هم بود و همیشه توپ می خواست؛ حتی اگر یک مدافع به او چسبیده باشد.
https://ts2.tarafdari.com/users/user130292/2018/07/17/cristiano_ronaldo.jpg" width="3888" />
تنها چیزی که در مورد کریستیانو مرا اذیت می کرد این بود که هزاران بار بدون توپ فرار می کردم ولی باز هم به من پاس نمی داد. یک بار با او شوخی کردم که با وادار کردن من به دویدن و بیرون کشیدن مدافعان کناری از پست شان، کار مرا تمام خواهد کرد و سال های بسیاری از دوران حرفه ای من را به همین روال تلف خواهد کرد. اما با دیدن دستاوردهایش، چگونه می توانستم گله مند باشم؟
هرگز شکی در قبال استعداد او وجود نداشت اما پس از جام جهانی 2006 و آن چشمک بود _شاید به خاط خود همان چشمک_ که واقعا بازی کردن در بهترین سطح خود را آغاز کرد. او فصول حاصلخیز تری را سپری کرد اما از دید من بیشترین کارایی را در فصل 7-2006 داشت. در فصل به معنای واقعی شکوفه دادن نوبغ او را دیدیم.
شاید اتفاقات جام جهانی تمرکز او را به سوی خود جلب کردند؛ اگرچه نه من و نه وین مشکلی با او نداشتیم. پس از شکست برابر پرتغال و اخراج وین رونی، به رختکن پرتغال رفتم تا در ادامه تورنمنت بهترین ها را برای کریستیانو آرزو کنم. چرا که نه؟ چه اشتباهی از او سر زده بود؟ او فقط چشمک زده بود. خب که چه؟ او در تلاش بود تا قهرمان جام جهانی شود.
در اردوی یونایتد مشکلی در کار نبود و تنها بزرگ نمایی رسانه ها و وصله طرفداران در سراسر کشور وجود داشتند اما رونالدو به بهترین نحو به این جریانات پاسخ داد. پیش از شروع جام جهانی به افراط رو آورده بود: زیادی توپ را لمس می کرد، بیش از حد توپ را نگه می داشت و چندان به فکر ثمره حرکاتش نبود. سپس اما تغییر حاصل شد. ناگهان انتخاب هایش برای پاس دادن و تصمیم گیری هایش برای دریبل دادن یار حریف یا کار کردن با هم تیمی ها، بسیار بی رحم و با ثبات شدند. او از لحاظ ذهنی و جسمی در حال بالغ شدن بود. بدنی عضلانی ساخته بود و همچون یک مبارز به نظر می رسید و همین به او کمک کرد تا ترسناک تر به نظر برسد.
دیگر تنها یک وینگر نبود، بلکه مهاجم نوکی بود که می توانست در نبرد هوایی، مدافعان میانی را شکست دهد. در واقع برجسته ترین گلی که در پیراهن یونایتد دیدم، ضربه سری از رونالدو بود. شاید این انتخاب برای تان حیرت آور باشد. یک مسابقه از سری بازی های لیگ قهرمانان در آوریل 2008 بود که در ورزشگاه المپیکو رم برگزار شد. حرکت تند و تیزی بود که در پی چند پاس ساده و چرخش رونی شکل گرفت اما خود ضربه پایانی مهیج بود. اسکولزی سانتری انجام داد که راستش را بخواهید به نظر نمی رسید هدفمندانه ارسال شده باشد. اما ناگهان کریستیانو همچون قطاری پر شتاب وارد محوطه جریمه شد. همچون مایکل جوردن به هوا برخاست و همانند جو جوردن ضربه سر زد. فاصله زیادی با دروازه داشت و تقریبا کنار نقطه پنالتی بود ولی توپ با ضربه سرش مثل یک گلوله وارد دروازه شد. احتمالا کریستیانو خود را از وینگری متکبر، به بهترین نیروی هجومی دنیای فوتبال تبدیل کرده بود. لیونل مسی هم استعدادهای ذاتی باورنکردنی خودش را دارد اما کریستیانو می تواند بر روی زمین و در هوا ویرانگر باشد.
بزرگ ترین پیشرفت او این بود که بیشتر تیم گرا شد؛ شاید به این خاطر که فهمید با وجود بدگویی ها در جاهای دیگر، یونایتد خیلی خاطرش را می خواهد. درست همچون علاقه اولدترافورد به بکس که پس از اخراجش در جام جهانی 1998 فزونی یافت، طرفداران هنگامی که انتقادات از رونالدو را می شنیدند، بیشتر عاشقش می شدند. آن ها پاسخ او را دیدند و کریستیانو را به نحوی گرامی داشتند که تنها بازیکنان خاص را به آن شیوه گرامی می دارند.
با وجود این که به اندازه رونی وظایف دفاعی اش فکر نمی کرد، شایسته این بود تا تیمش بر محور او بنا شود. او دوست نداشت همچون وازا حتی در دقیقه نود به سمت دروازه خودی بدود. در یونایتد همیشه از مهاجمان انتظار می رفت تا هنگام دفاع عقب بیایند. اما به ندرت مواردی پیش می آید که نباید بازیکنی را در این زمینه رنجاند. معافیت رونالدو از کارهای دفاعی، با انرژی ای که برای موثرترین کارهای خود در نیمه دیگر زمین ذخیره می کرد، بیش از انتظار جبران می شد. در گذشته بابت این که بی برنامه و مشورت جای خود را در زمین عوض می کرد، ناامید می شدیم ولی یاد گرفتیم تا از چند کاربردی بودن او به عنوان یک قدرت بهره ببریم. او به مرد اصلی تیم تبدیل شده بود.
https://ts2.tarafdari.com/users/user130292/2018/07/17/616aadabe264e6ae4cad28cab8ff472d.jpg" width="634" />
قهرمان شدن در لیگ در سال 2007 پس از سه سال دوری از جام قهرمانی، دستاورد بزرگی بود. پاداشی بود به اندازه تمامی قهرمانی های من در لیگ. پس از تمامی شک و تردیدها در سالیان گذشته، دستاورد بزرگی برای باشگاه به شمار می رفت. احتمالا در شش ماه ابتدایی آن فصل، جدای از فصلی که سه گانه گرفتیم، در بهترین فرم خود به سر می بردم.
تیم مان تعادل خیره کننده ای داشت. نمانیا ویدیچ به ما ملحق شد و زوج درخشانی با ریو تشکیل داد. پاتریس اورا در حرکت هوشمندانه دیگری از سوی رییس، از فرانسه به تیم ما پیوست. خریدهای رده بالایی انجام داده بودیم و بازیکنان با تجربه ای داشتیم که پس از چند فصل دوری از جام قهرمانی لیگ، چیزهای زیادی برای اثبات کردن داشتند و از طرفی رونی و رونالدو در اوج به سر می بردند. پس از تمامی پریشانی های سالیان گذشته، بعد از زیر سوال بردن رییس و بازیکنان، ما در حال رسیدن به عصر فوق العاده جدیدی بودیم که موفقیت آمیزترین دوران در تاریخ باشگاه بود.
با پیروزی 5-1 مقابل فولام در بازی ابتدایی، به نتیجه روحیه بخشی دست یافتیم و برای نخستین بار طی چند فصل اخیر، توانستیم چلسی را تحت فشار قرار دهیم. هنگامی که گفتم از این که چلسی میشائیل بالاک و آندری شوچنکو را به خدمت گرفته است خوشحال هستم، عده ای را غافلگیر کردم. سر و صدای آن بازیکنانی که به تیم مورینیو می پیوستند، همچون موسیقی در گوش من بود و از هر چیزی که بخواهد ماشین چلسی را خراب کند، استقبال می کردم.
با فرا رسیدن کریسمس، تنها دو باخت را در لیگ برتر پشت سر گذاشته بودیم که پیشرفت بزرگی نسبت به فصول گذشته را نشان می داد. اوضاع بر وفق مراد می گذشت و چلسی هم دیگر همان تیم قبل نبود. تنها مشکل ما خارج از زمین رقم خورد؛ جایی که برای جشن سال نو به هتل جان استریت کبیر رفته بودیم و همان شب مدافع جوان ایرلندی مان، جانی اوانز، دستگیر شد.
به نحوی از آن اتفاق نوشتند که هر کس نمی دانست، فکر می کرد انگار کل جشن به میگساری تمام عیار گذشته است. می توانم تایید کنم که مراسم بزرگی بود ولی جشن کریسمس همیشه در یونایتد وجود داشته است. من به حرفه ای گری خود افتخار می کنم ولی در عین حال مهمانی های مان نیز برایم مایه افتخار هستند. جشن کریسمس فوتبالیست ها به نمادی از تمامی اشتباهات بازی تبدیل شده است: شراب خواری، دروغگویی و بازیکنان پر درآمدی که پر زرق و برق رفتار می کنند. اما همیشه اعتقاد داشتم که این مراسم بخش مهمی از تجربه تیمی را تشکیل داده است.
اوایل حضور در منچستر عادت داشتیم به باری که ورا داکورث مالکش بود، برویم. استاد گیتار من نیز همراه مان می آمد و کل بعد از ظهر برای مان می زد و می خواند. لحظه به یاد ماندنی برای من همین است؛ گیتاریست و پیانیستی که در بار موسیقی می نوازند، پیش از این که نوشیدنی ها از راه برسند و ما سرگرم سر دادن شعار های یونایتد شویم. همه چیز خوب بود و تفریحات بی خطری داشتیم؛ اگرچه برخی از رفقای خارجی با چنین چیزی ارتباط برقرار نمی کردند. آن ها بعد از ظهرها به کازینو می رفتند و دیرتر با ما دیدار می کردند. اما من آن شب ها را با تمام دنیا عوض نمی کنم.
در سال های اخیر کمی بیشتر به هتل جان استریت کبیر می رفتیم. من ترتیبِ برگزاری مراسم را می دادم و حس می کردم که این کار باعث می شود از لنز دوربین پاپاراتزی های فضول دور بمانیم. بله، دختران زیادی در آنجا حضور داشتند اما خیلی ها هم تنها بودند. شرایط آنقدری هم که برخی روزنامه ها می نوشتند بی بند و بار نبود و سر ماجرای جانیِ بیچاره هم برای خودشان بریدند و دوختند. از همان ابتدا می دانستیم که او کار اشتباهی نکرده است. شواهدی در کار نبودند. اما با این اوصاف، داستان همه جا پخش شد.
در نظر مربی، آسیب به تیم وارد شده بود. او تمامی اعضای تیم را جمع کرد و با داد و بیداد گفت که تمامی بازیکنان را، از تیم اصلی گرفته تا رزرو، یک هفته حقوق جریمه خواهد کرد. دریافتم که باشگاه از وجهه بد خود در نزد عموم شرمنده شده بود اما از آنجایی که من در رأس کار قرار داشتم، تلاش کردم تا توضیح دهم که جریمه کردن همه منصفانه نیست. من ترتیب برگزاری مراسم را داده بودم و حس کردم خودم باید مسئولیت آن را به گردن بگیرم و البته می دانستم که به جانی وصله زده اند. در چند موقعیت پس از آن ماجرا، تلاش کردم تا در این زمینه با رییس حرف بزنم اما او روی حرفش ماند. تا جایی که او خبر داشت، دیگر قرار نبود جشن کریسمسی در کار باشد.
این تنها برخورد من با رییس در آن فصل نبود. باید در دور نخست از بازی های حذفی لیگ قهرمانان با لیل بازی می کردیم و از قبل تنشی بین رییس و همتای او در تیم مقابل یعنی کلود پوئل در گرفته بود. مسابقه حساسی بود که با گلزنی گیگزی از روی ضربه ایستگاهی و در حالی که حریف هنوز در حال چیدن دیوار دفاعی خود بود، به نقطه جوش رسید. یک اقدام هوشمندانه و کاملا قانونی بود اما فرانسوی ها خشمگین بودند. پس از اعتراض بسیار به داور، به قصد خروج از زمین به راه افتادند. نمی توانستم چنین چیزی را باور کنم.
کاپیتان شان را تا گوشه زمین دنبال کردم و به او گفتم: «بیخیال، به بازی کوفتی ادامه دهید.» تصویر بعدی در ذهنم این است که مربی کنار زمین عصبانی شده بود و سر من داد می زد: «نویل، چه کار می کنی؟ برگرد داخل!» واقعا از کوره در رفته بود. به نظرم کار معقولانه ای انجام می دادم؛ قصد داشتم کاری کنم که همه به مسابقه ای که حالا در حال پیروزی در آن بودیم، ادامه دهند. اما رییس خشمگین بود.
پس به جای خود برگشتم «خفه شو» و از آنجا دور شدم. من میلیون ها بار به افراد مختلفی گفتم «خفه شو» اما این مورد تازگی داشت. تا به آن لحظه چنین چیزی به مربی نگفته بودم. با ادامه یافتن بازی و در حین آن می دانستم که چنین حرفی بی پاسخ نخواهد ماند. ما برنده بازی شدیم و پس از آن رییس منتظر من بود. همان گونه که انتظار داشتم، داشت سکته می کرد.
با بازگشت به باشگاه، گیگز تلاش کرد تا مرا به عذرخواهی وادار کند. هنوز چنین فرصتی نصیبم نشده بود که با من تماس گرفتند و گفتند که به دیدن رییس در دفترش بروم. حدس زدم یک برخورد جدی دیگر در راه است. اشتباه نمی کردم؛ او مرا تکه تکه کرد، حقوق یک هفته ام را بابت جریمه قطع کرد و سپس مرا از دفتر خود بیرون فرستاد.
https://ts2.tarafdari.com/users/user130292/2018/07/17/gettyimages-88008449.jpg" width="700" />
آخر هفته باید با فولام بازی می کردیم و هنگامی که او مرا آن همه راه تا لندن برد ولی به من بازی نداد، باید می خندیدم. حتی مرا روی نیمکت هم ننشاند. دقیقا هدفش از این کار را می دانستم _این که به من درس بدهد_ اما یکی از خصوصیت های مربی این است که همواره دلیل بیرون گذاشتن تان را برای شما شرح می دهد. این یکی از ویژگی های برجسته او است. باشگاه هایی هستند که یک ساعت قبل از شروع بازی ترکیب شان را اعلام می کنند و همان موقع است که بازیکنی می فهمد جایی در ترکیب تیم ندارد. رییس ما این گونه بود که اگر در بازی قبلی در ترکیب اصلی قرار داشتید و قرار نبود در بازی بعد به میدان بروید، بدون استثنا شما را به دفترش فرا می خواند و از دلایلش برای اتخاذ چنین تصمیمی می گفت. او تا این حد ارتباطات بی نظیری برقرار می کند. شاید توضیحات او را دوست نداشته باشید ولی دست کم چهره به چهره دلایل خود را برای تان شرح داده است.
«به تیم بلند قدی نیاز دارم و از این رو وس (براون) در ترکیب اصلی قرار می گیرد و (جان) اوشی روی نیمکت. من مقابل فولام بازیکنان بلند قامتی نیاز دارم» این ها را آن روز به من گفت. من تنها شروع به خندیدن کردم. «رییس، مرا در بیست و یک سالگی مقابل قلدرهای ویمبلدون در قلب خط دفاع بازی دادی. من در فینال جام حذفی دانکن فرگوسن را یارگیری کردم.» دوباره گفت: «نه گری. فولام روی ضربات شروع مجدد تیم خطرناکی است».
تصور کنید وقتی دیدم حریف در بال چپ الکسی اسمرتین را که چیزی حدود 136 سانتی متر قد داشت بازی داده است، چقدر قهقهه زدم. مربی در رختکن با نگاه به لیست بازیکنان حریف و در حالی که می خندید گفت: «می توانستم به تو هم بازی بدهم!» سه روز بعد مرا با خود به ردینگ برد و باز هم سکونشین کرد. من یار هفدهم بودم. به او گفتم: «برای چه مرا به اینجا آوردی؟ می توانستم در باشگاه بمانم و تمرین کنم.»
سفری بود که تماما وقت تلف کردن به شمار می رفت اما رییس اقتدارش را نشان داده بود. دیگر به او ناسزا نگفتم. او به گونه ای مرا زمین زد که هیچگاه با این آرامش با کسی که پا از حد خود فراتر می گذاشت، برخورد نمی کرد؛ به ویژه اگر شخص مورد نظر پرورش یافته در آکادمی خود باشگاه بوده باشد.
همیشه این گونه به نظر می رسید که به ما نسبت به خریدهایش سخت تر می گیرد زیرا ما بازیکنانی بودیم که خود او به تیم اصلی منتقل کرده بود. شاید اگر سرکشی می کردیم، او این مسئله را بیشتر یک مسئله شخصی می دید. حس نکردم که در لیل کار چندان اشتباهی انجام داده ام اما می دانستم این موضوع ارزش رو در رو شدن با مربی را ندارد؛ مگر این که قصد داشتم مدت بیشتری را از تیم دور باشم.
با وجود ناامیدی، ارزش پیروزی هم تیمی هایم در غیاب خود مقابل فولام را درک کردم. یگ پیروزی 2-1 در پایان فوریه در کراون کاتیج نتیجه ای نیست که مردم از آن به عنوان یک برد اساسی یاد کنند اما واقعا بردی محوری بود. در آستانه از دست دادن چند امتیاز حساس بودیم که در فاصله چند ثانیه مانده به پایان کار، رونالدو گل انفرادی بی نظیری به ثمر رساند. بازیکنان بزرگ، نقش تعیین کننده ای در لحظات بحرانی دارند. آن مورد، یکی از موارد زیادی بود که در آن فصل رونالدو تفاوت را رقم زد.
یک هفته بعد، مربی برای سفر به آنفیلد دوباره مرا فرا خواند. یک برد بزرگ دیگر کسب کردیم؛ از آن بردهایی که جام قهرمانی را به ارمغان می آورند. از فشار بی امان لیورپول نجات یافتیم و سپس جان اوشی گلی دیر هنگام به ثمر رساند؛ نه فقط برابر دشمن دیرینه مان، بلکه درست رو به روی کُپ (جایگاه تماشاگران افراطی لیورپول). همان گونه که در دنباله به اوشی گفتم، او دقیقا رویای مرا زندگی کرد.
تیم یکدستی بودیم، قهرمان منش بیشتر به لطف رونالدو. هرگز بازی جرج بست را ندیدم ولی در آن زمان گفتم که تعجب خواهم کرد اگر او هم به خوبی کریستیانو بوده باشد. به نحوی که او در فصل 7-2006 بار تیم مان را به دوش کشید، آن فصل را به عنوان بهترین فصلش ثبت کرد. حس می کردم مدال قهرمانی خود در لیگ برتر را مدیون او هستم. پیش از این تنها در قبال عملکرد پیتر اشمایکل و کانتونا در فصل 96-1995چنین حسی پیدا کرده بودم.
ادامه دارد...
برای خرید نسخه چاپی کتاب http://www.goalgasht.ir/product/قرمز/" target="_blank">اینجا کلیک کنید