سه شنبه ها در طرفداری بخوانید
سرخ، زندگی نامه گری نویل (31)؛ اسون و جام جهانی 2006

طرفداری- نگاه کردن به جام جهانی 2006 به عنوان آخرین تورنمنت ملی که در آن حضور داشته ام، حسرت بار است. در تورنمنتی که همواره بابت همسران بازیکنان تیم به یاد خواهند ماند، این راه درستی برای کنار رفتن نبود. و باز هم پنالتی های بیشتری از دست دادیم.
هرگز نمی فهمم چطور اجازه دادیم داستان همسران و نامزدها بر روی تیم مسلط شود. این موضوع مشکلی مضحک در دوران اسون به شمار می رفت. چیزی که مردم از آن چشم پوشی کردند این است که این روند از سال 2004 شروع شده بود. در پرتغال هم همسران و نامزدان بازیکنان به صورت مستمر در هتل تیم حضور می یافتند. اگر این مسئله در آن دوران آزردگی مرا به همراه داشت، در 2006 به یک غول تبدیل شد.
کلا نمی توانستم با ماجرای همسران مشهور کنار بیایم. افرادی بودند که یک تورنمنت را به عنوان یکسری بازی های پیاپی به شمار نمی آوردند، بلکه آن را فرصتی برای عکس گرفتن می دیدند. اسون خواستار جوی آرام بود و شروع کار هم همین گونه بود اما تا زمان ورود مان به آلمان، اوضاع به طرز مسخره ای از کنترل خارج شد.
هرگز طرفدار فرهنگ «اوکی و هِلو» نبودم ولی آنجا اوضاع از این قرار بود. به ویژه برای فردی که در یونایتد پرورش یافته، جایی که مربی همواره روی جداسازی حریم خصوصی و حرفه ای گری تاکید می کرد، پرسه زدن اطراف بادن بادن1 همانند شوخی به نظر می رسید. خانواده ها در هتلی مشترک با برخی اصحاب رسانه قرار داشتند.
در روز نخست به آنجا رفتم تا نگاهی به دور و اطراف بیاندازم و آنگاه ده ها پاپاراتزی را دیدم. همان جا قسم خوردم که دیگر به آنجا بر نگردم. حضور من در آلمان به این خاطر نبود که وقتی دارم با خانواده ام ساندویچ می خورم، فلش دوربین ها روی صورتم برق بزنند.
هر چه بیشتر آن شرایط را می دیدم، از حضور خانواده خود در آلمان بیش از پیش اذیت می شدم. نگرانی و شرایط خود را با آن ها در میان گذاشتم. به عنوان مربی، اسون باید مسئولیت از کنترل خارج شدن اوضاع را بر عهده می گرفت. ولی نمی توان گفت بازیکنان یا خانواده شان هم باید تا این حد زیاده روی می کردند.
بدون عوامل حواس پرت کننده هم، بازی کردن برای انگلیس به اندازه کافی دشوار است. باید با آرامش خاطر داشت. بد نیست که خود را با غرور این شغل باد کنید. سختی هایی وجود دارد و یکی از آن ها سپری کردن مدت طولانی به دور از خانواده است اما در نهایت پاداش های بزرگی نیز برای بازیکنان رده بالا وجود دارند. این پاداش ها غرامت سفرهای دائمی هستند.
https://ts2.tarafdari.com/users/user130292/2018/07/10/wag.jpg" width="620" />
هرگاه که می شنیدم بازیکنان از چگونگی ارتباط برقرار کردن با همسران یا نامزدهای شان حرف می زنند، حس بدی پیدا می کردم. امیدوارم بسیاری از آن ها با نگاهی به گذشته، شرمنده باشند. دوری یک ماهه از خانواده آسان نیست. می توانم دلتنگی افراد برای فرزندان شان را درک کنم. اما در طول یک تورنمنت، زمان و مکانی هم برای ملاقات با خانواده وجود دارد و به نظر من این فرصت باید یک بعد از ظهر پس از انجام هر مسابقه به اعضای تیم داده شود.
بازیکنی داشتیم که چند روز قبل از رویارویی با پرتغال در مرحله یک چهارم نهایی گفت که تولد دخترش است و از این رو باید به هتل خانواده اش برود چون قرار است برای فرزندش کیک بپزند. دو-سه بازیکن دیگر نیز از آن فرصت برای گریختن استفاده کردند. شرایط به حدی بد شد که تعدادی از ما سراغ اسون رفتیم و گفتیم: «باید مانع این کار شوید؛ ما مسابقه ای در مرحله یک چهارم نهایی جام جهانی در پیش داریم.» ذهنیت شان مسخره بود. چنین چیزی هرگز در یونایتد رخ نمی داد.
صبح یک روز پس از این که دیدم بازیکنی بابت انتقاد یک روزنامه از خود عصبانی است، نگرانی های خود را در مورد تمرکز تیم درست دانستم. واقعا نسبت به اوضاع بدبین بودم. اگر یکی از بهترین بازیکنان ما بابت مقاله ای در یک روزنامه تحریک شده بود، پس چه شانسی برای ما در زمین باقی می ماند؟
علاوه بر ماجرای همسران و نامزدها، نگران بی طراوتی تیم زیر نظر اسون بودم. معتقد بودم که ادامه دادن با او پس از بازی های یورو 2004 تصمیم درستی بوده است. ما در دورانی کوتاه، مربیان متعددی را تجربه کرده بودیم؛ از ونبلز و هادل گرفته تا کیگان. هیچ کدام از آن ها بیش از یک تورنمنت دوام نیاورده بودند و اتحادیه فوتبال در پی ثبات بود. پس از شکسته شدن پای رونی در یورو 2004 مقابل پرتغال، تنها سیگنال های مثبت به سوی تیم مخابره می شدند.
اما ما هنوز تا حد زیادی به یک ترکیب اصلی متکی بودیم. به جای بهترین تیم، نام های بزرگ ضمانت بازی را داشتند. تجربه بازی کردن بکس به عنوان یک بال راست دفاعی در خط میانی، در دیدار مقابل ولز و ایرلند در بازی های انتخابی جام جهانی، چنین رویکردی را اثبات کرده بودند. تیم از منطبق کردن بازیکنان بزرگ با خود درمانده بود. من مشکلی با خط میانی سه نفره نداشتم _در واقع خواستار چنین چینشی بودم_ ولی تلاش برای یافتن راهکاری جهت استفاده همزمان از بکس، جرارد و لمپارد در ترکیب اصلی برای من بی معنی بود.
به دلیل مصدومیت بازی های مقدماتی را از دست دادم اما مسابقات را از تلویزیون تماشا کردم و می توانم از ناامیدی موجود میان بازیکنان برای تان بگویم. هیچ یک از نمایش های منتهی به تورنمنت، خیلی خوب نبود. بازیکنان زیادی به جای کلیت گروه، نگران نقش خود در تیم بودند.
https://ts2.tarafdari.com/users/user130292/2018/07/10/england-football-team-759.jpg" width="759" />
خط هافبک چهار نفره ما از بکهام، جرارد، لمپارد و کول تشکیل شده بود و جلوی آن ها اوون و رونی بازی می کردند و همه این بازیکنان می خواستند تا خودشان تیم را به پیروزی برسانند. شاید خودشان هم چنین چیزی را نمی فهمیدند. اما مشکل همین نبود؛ مشکل این بود که ترکیب ثابتی وجود داشت که قرار بود ثابت هم بماند.
در حوالی شروع تورنمنت، دلواپسی های خود را به استیو مک لارن، دست راست اسون در میان گذاشتم. «باید یک تیم تشکیل دهیم. باید بازیکنان بدانند که قرار است با هم تیمی را تشکیل دهند. نمی توانیم همگی سرتیپ باشیم.» اتکای بیش از حد ما به یک ترکیب ثابت، در ترشرویی تمام کشور بابت استفاده از مایکل و وازا در حالی که هر دوی آن ها به تازگی از مصدومیت بازگشته بودند، خلاصه شد. مایکل طی پنج ماه گذشته به ندرت بازی کرده و در عین حال وین که در اواخر آوریل دچار شکستگی پا شده بود، هرگز قادر به شروع تورنمنت نبود. قرار دادن فرصت ریکاوری در اختیار دو بازیکن بزرگ از سوی مربی قابل درک بود اما همین موضوع تاکیدی بر اعتقاد کم او به جانشینان این دو نفر داشت.
پس از این که اسون ترکیب منتخب خود را اعلام کرد، مشکل دیگری هم وجود داشت که این بار خودزنی به شمار می رفت. او جرمین دفو را خط زد؛ تصمیمی عجیب که با توجه به عملکرد فوق العاده جرمین در تمرینات پیش از شروع تورنمنت، احمقانه به نظر می رسید. به جای دفو، تئو وولکات همراه تیم بود؛ پسرکی جوان که به ندرت نامش را شنیده بودم. هفده سال سن داشت و حتی یک بازی هم برای آرسنال انجام نداده بود. بخشی از وجودم از دیدن بچه ای باهوش همراه با سرعتی تخریبگر هیجان زده بود چون این دقیقا همان چیزی بود که تیم ما به آن نیاز داشت. اما در تمرینات مشخص بود که او هنوز یک بچه است. جام جهانی محل مناسبی برای اضافه کردن او به تیم نبود.
متاسفانه بیشتر نگرانی های من به جا بودند. ما در جریان پیروزی مقابل پاراگوئه در بازی ابتدایی بد بازی کردیم و نمایشی کند و پر زحمت داشتیم. در مسابقه بعد ترینداد و توباگو را شکست دادیم اما تیم سنگین بود و رونی هنوز تلاش می کرد تا آمادگی خود را به دست آورد.
من در تمرینات از ناحیه ساق پا مصدوم شدم تا اسون در سمت راست خط دفاعی با مشکل مواجه شود. هنگامی که او بکس را برای بازی کردن در سمت راست خط دفاع در نظر گرفت، اوضاع به طرز هشدار دهنده ای به هم ریخت. او می خواست با حضور آرون لنون در سمت راست زمین سرعت بیشتری داشته باشد که تصمیم درستی بود ولی در عین حال نمی خواست بکس را کنار بگذارد.
مشخصا اسون در مورد بیرون گذاشتن یکی از بازیکنان بزرگش نگران بود؛ چه آن بازیکن بکس بوده باشد، لمپارد، جرارد یا اوون. اما اگر چنین چیزی به نفع تیم است، باید انجام شود و من یقینا باور داشتم که چنین تصمیمی موجب خواهد شد تا اعضای تیم حواس شان را جمع کنند. اما از آنجایی که به بازی کردن با یازده نفر ابتدایی مان خیلی عادت کرده بودیم، کنار گذاشتن یکی از آن ها کار بزرگی به نظر می رسید.
به نظر من هم نفرات تیم و هم چینش تیم در زمین باید عوض می شدند. بازی کردن با خط هافبکی سه نفره و بهره بردن از تمام تیم، به معنی دیدن چیزهای بیشتری از مایکل کریک بود. او بازیکنی است که حتی به وسیله طرفداران خودی در یونایتد به ندرت تشویق می شود اما به نظر من می توانست انگلیس را بالا بکشد. او تا این میزان از خود گذشتگی به خرج می دهد. تا روز خداحافظی کردن او، مردم تاثیرگذاری او را مورد بحث قرار خواهند داد اما من با او بازی کرده ام و می دانم که می توانست برای انگلستان خیلی خوب کار کند. او همچون درن اندرتون بازیکنی است که می تواند در سطح ملی کار کند چون شتابزدگی در بازی او به چشم نمی خورد. البته که عده زیادی لمپارد و جرارد را در سطح بالاتری از کریک قرار دادند اما آن ها به عنوان یک زوج به ندرت می توانستند نمایش خوبی کنار هم داشته باشند. باید انعطاف پذیر بود و تیمی کارآمد تشکیل داد.
همچنین باید چیزهای بیشتری از اوون هارگریوز می دیدیم. کریک و هارگریوز می توانستند زمینه را برای درخشش دو استعداد در کلاس جهانی ما یعنی رونی و جرارد فراهم کنند. اگر این مسئله نیازمند بیرون نشاندن سایر بازیکنان بود، پس باید همین کار را می کردیم. رونی و جرارد باید در نقاط کانونی تیم قرار می گرفتند. آن دو بازیکنانی بودند که می توانستند ما را در بازی ها به پیروزی برسانند. چنین تصمیماتی شجاعانه به نظر می رسند و همان تصمیماتی هستند که بهترین مربیان همانند مورینیو، کاپلو و فرگوسن اتخاذ می کنند. آن ها نگران اشتباه کردن نیستند.
این ها دغدغه های من بودند و برخی از آن ها را با استیو در میان گذاشتم. نمی دانم آیا او این موارد را با اسون در میان گذاشت یا خیر. این دیگر به خودش مربوط می شد. با وجود نگرانی هایی که داشتم، وظیفه من نبود که بروم و درب اتاق مربی را بزنم. اما اوضاع بدتر شد. ما با تساوی 2-2 مقابل سوئد، کار را در صدر گروه به پایان رساندیم ولی مایکل را به خاطر پارگی رباط صلیبی از دست دادیم. حالا باید تاوان کنار گذاشتن دفو را پس می دادیم.
در دور یک هشتم برای کسب پیروزی 1-0 مقابل اکوادور به مشکل خوردیم و این بار هارگریوز در پس دفاع راست بازی کرد ولی با رویارویی دوباره با پرتغال در مرحله یک چهارم نهایی، کار سختی در پیش داشتیم. من به تیم برگشتم ولی نه به نحوی که در ترکیب یازده نفره قرار بگیرم. در چینش 1-5-4 تیم، رونی به عنوان تک مهاجم بازی کرد. جرارد و لمپارد در فرم بدی به سر می برند و حالا دیگر خلق و خوی درست حسابی هم نداشتند. هارگریوز در میانه زمین بی نظیر بازی کرد اما باز هم نمایش پر زحمتی بود. ما فاقد سرعت و زیرکی لازم بودیم.
وولکات در تمام طول تورنمنت بازی نکرده بود و با وجود این که در فاصله بیست دقیقه مانده به پایان کار به شدت به یاری سرعتی نیاز داشتیم، تصمیم اسون مبنی بر به بازی نفرستادن او جای تعجب داشت. سپس وین اخراج شد.
https://ts2.tarafdari.com/users/user130292/2018/07/10/reu_167936.jpg" width="800" />
وازا سرسخت ترین فرد دنیا در برابر خشم نیست. او به تکلی خشن از ریکاردو کاروالیو واکنش نشان داد و در آن میان یک پا انداخت. هیچ بحثی بر سر تصمیم اتخاذ شده وجود نداشت. بعدها هیاهوی زیادی بر سر چشمک زدن رونالدو که انگار به هم تیمی های خود می گوید «آفرین بچه ها، کاری کردیم تا اخراج شود» ایجاد شد. من این صحنه را ندیده بودم و اگر می دیدم نیز تفاوتی ایجاد نمی کرد. شکایتی در کار نبود؛ چه با چشمک و چه بدون چشمک، وازا لگد انداخته بود.
پس دوباره کار به ضربات پنالتی کشید و با توجه به فرمی که در آن قرار داشتیم و پیشینه ما در این زمینه، نمی گویم که مطمئن بودم. هنگامی که کار به ضربات پنالتی می کشد، به این فکر می کنید که آیا تیم خودباوری دارد؟ به عنوان گروهی از بازیکنان، پیش از این هم در چنین سناریوی کابوس واری حضور داشتیم و شکست خورده بودیم. می دانستم چه چیزی در راه است و روی همین اطمینان چند پنالتی از دست دادیم و رونالدو هم ضربه خود را گل کرد.
https://ts2.tarafdari.com/users/user130292/2018/07/10/article-2019926-04e8b4d90000044d-905_634x375.jpg" width="634" />
تمام شد. آخرین لحظات من در جام جهانی. در پایان بازی های فوتبال، هرگز خیلی ناراحت نمی شوم. معمولا ناراحتی دیرتر به سراغ من می آید. اما حس می کردم در زیمن گلزنکرشن ویران شده ام. همین طور بود؛ شانس دیگری را از دست داده بودیم. دیگر قرار نیست هرگز چنین فرصتی پیش آید. همان داستان همیشگی. چرا هیچوقت کار مان به درستی پیش نمی رود؟ حسرت و حسرت و بزرگ تر از همه، حتی بزرگ تر از خود آن شکست، نحوه خروج ما از آلمان بود.
این که بدانید می توانستید بهتر کار کنید، بدترین نوع شکست خوردن است. ما در یونایتد هیچگاه چیزی را در رختکن نمی گذاشتیم. همه توان خود را به کار می گرفتیم. ما هم شکست هایی بزرگ و شب هایی فاجعه بار داشتیم اما اگر تصوری از باخت یونایتد داشته باشم، حضور ده نفر از بازیکنان مان به همراه دروازه بان تیم در محوطه جریمه حریف برای بهره بردن از ضربه کرنر است؛ آن هم در حالی که تفنگ ها را همچون بوچ کسیدی و ساندنس کید2 از غلاف بیرون کشیده ایم. شاید هنوز هم بازنده باشید و با چشمانی اشک آلود راهی خانه شوید ولی حداقل تمام توان تان را به کار گرفته اید. در انگلیس باروت ها نم گرفته بودند. هنگام خروج از زمین گلزنکرشن حرص می خوردم. بیش از آن، عصبانی بودم.
شاید این مسئله با اشتباهاتی که به آن ها اشاره کردم، در تضاد باشد ولی از دیدن چیزی که در انتظار اسون بود، ناراحت بودم. او را دوست داشتم و اگر با انگلیس موفق می شد، خوشحال می شدم. آخرین تورنمنتش ناراحتی زیادی را به دنبال داشت و او باید تصمیمات شجاعانه ای می گرفت. اما با این ایده که اسون باید تا ابد با به باد دادن «نسلی طلایی» به یاد آورده شود، موافق نیستم. حضور در سه مرحله یک چهارم نهایی رکوردی قابل احترام است و من متقاعد نشده ام که ما از عمق کافی در ترکیب خود برای قهرمانی در تورنمنتی بزرگ برخوردار بوده ایم.
آن هایی که اسون را بابت اشتباه هایش سرزنش می کنند، در وهله نخست باید او را بابت نجات دادن ما مورد احترام قرار دهند. با بازی کردن زیر نظر او، به راحتی می شد فهمید که چرا او در سراسر اروپا به موفقیت دست یافته است. بازیکنان او را دوست داشتند و به او احترام می گذاشتند ولی، همچون مورد ما او مقداری کم آورد. اسون ثبات را برای مان به ارمغان آورد و به نتایجی عالی با ما دست یافت. عالی که نه، ولی قابل قبول. سه بار حضور در یک چهارم نهایی (البته من به این مسئله افتخار نمی کنم و به نظرم در یورو 2004 تیمی داشتیم که باید تا جمع چهار تیم برتر پیش می رفت). اما کنار گذاشتن اسون به عنوان یک مربی ناموفق در انگلیس، نمی تواند رعایت انصاف در حق او باشد.
https://ts2.tarafdari.com/users/user130292/2018/07/10/gary-nevilles-playing-career.jpg" width="615" />
هنگامی که اسون در آلمان با تیم خداحافظی می کرد، گوشه چشمانش خیس شد. او تنها مردی نبود که از قدرت کنار می رفت. بکس نیز تصمیم گرفته بود تا از کاپیتانی تیم کنار بکشد. این تصمیمی بزرگ از سوی او بود چرا که آن سِمت را دوست داشت. در واقع او عاشق کاپیتانی بود و به همین واسطه به بازیکن بهتری تبدیل شد. اما شرایط به جایی رسید که او هم باید فشارها را از روی دوش خود بر می داشت. او به آزادی نیاز داشت. مردم از این می پرسند که آیا بازوبند کاپیتانی او را دست نیافتنی کرد؛ چنین باوری، از حقیقت این که او هنوز بازیکن بزرگی بود و به شایستگی در ترکیب تیم حضور داشت، می کاهد.
پس از پایان مسابقه و در بازگشت به هتل، با مربی حرف زدیم. به او (بکام) گفتم که به خودش فرصت بدهد ولی گویا تصمیم خود را برای استعفا دادن گرفته بود. هنگامی که لحظه خواندن بیانیه اش فرا رسید، باید جلوی اشک ریختن خود را می گرفت. بکس همواره به شکلی تعصب آمیز، برای کشورش ارزش قائل بوده است.
پی نوشت
1: منطقه ای در نزدیکی مرز فرانسه و در خاک آلمان
2: اشاره به فیلمی وسترن با همین نام که در سال 1969 به کارگردانی جورج روی هیل ساخته شد و به چهار جایزه اسکار نیز دست یافت
برای خرید نسخه چاپی کتاب http://www.goalgasht.ir/product/قرمز/" target="_blank">اینجا کلیک کنید