سه شنبه ها در طرفداری بخوانید
سرخ، زندگی نامه گری نویل (30)؛ جدایی کین و فن نیستلروی به سود رونی و رونالدو

طرفداری- با وجود این که شاهد همه اتفاقات بودم، این حرف برایم شوکه کننده بود. به رییس گفتم: «آیا کار باید به اینجا کشیده می شد؟»
پاسخ داد: «بله، این بهترین تصمیم برای همه است. هر دو ما به توافق رسیدیم و کار تمام شده است.» روی رفته بود و قرار نبود برگردد. پیامی برای او فرستادم: «بابت اتفاقات رخ داده متاسفم.» واقعا چنین حسی داشتم چون در آن زمان بازیکنی در یونایتد نبود که بتواند با تاثیر روی در دوران حضور من در باشگاه برابری کند. اگر طرفدار جوانی بودم که در آن دوران بزرگ می شدم، روی قهرمان من می شد. من به بازی کردن در کنار او افتخار می کنم.
بی شک او بازیکن بزرگی بود؛ هافبکی با سرسختی فوق العاده و تحرک باکس تو باکس که تکل های سرسختانه ای می زد و همواره کار با توپ زیرکانه او دست کم گرفته شد. اما شاید بزرگت ترین هدیه او برقراری استانداردی عملکردی بود که بهترین ها را از تیمش طلب می کرد. با نگاهی به او حس غرور می کردید و با خود می گفتید که اگر تمام توان تان را به کار نگیرید، به او بی احترامی کرده اید.
با ورود او به عرصه مربیگری، شاید از هیجان او برای بازیکنی که زمانبندی درستی نداشت بشنوید ولی من چنین فکر می کنم که، «خب، چرا که نه؟» او از بازیکنانش نمی خواهد که در سطح پله باشند؛ او تنها زمان مند بودن را از آن ها می خواهد. این بخشی از استاندارد پایه ای بود که ما در خود نهادینه کردیم.
البته روی در دوران خود دچار گرفتاری هایی هم شد و مربی به خاطر توانمندی های او به عنوان یک بازیکن، یکسری آزادی عمل ها را در اختیارش قرار داد. روی با همه بازیکنان کنار نمی آمد. او با برخی از افراد همچون تدی شرینگهام درگیر بود. گاهی پا را فراتر می گذاشت. او یک روز در میدلزبرو با فیل درگیر شد. فیل چند اشتباه کوچک انجام داده بود و روی سراغش رفت و او را از دم تیغ گذراند. اما دست کم بعدا در این باره عذرخواهی کرد. روی می توانست ابراز تاسف کند. روی آدم تندخوبی بود اما هرگز خودخواه و مغرور نبود.
او از معدود افرادی است که همچون آب جوش در تابه هستند؛ کسی طی بیست سال دائما در حال جوشش بود. چنین افرادی انگار دائما قلقل می زنند. مربی هم همین گونه است. من با حیرت به چنین افرادی می نگرم و با خود می گویم که آن ها چگونه دچار حمله قلبی نمی شوند. تنها با نگاه کردن به آن ها از پا می افتید اما این افراد بیشترین دستاوردها را داشته اند.
مربی گفته است که روی را تجسم خود درون زمین بازی می بیند. اما اگر شباهت این دو را تنها در انفجار خشم شان خلاصه کنید، کوتاهی کرده اید. هر دوی آن ها مردانی تیزهوش و سرحال هستند که هرگز دست از عوض شدن و یادگیری بر نداشتند. آن ها به سرعت یاد می گیرند و همیشه حواس جمع هستند.
روی از شوخ طبعی عالی و تلخی برخوردار است. هیچگاه مشخص نبود چه حرفی قرار است از دهان او خارج شود. همیشه شما را جان به لب می کرد. عادت داشت همیشه مرا بخنداند. روزی داشتم با شماره تلفن جدیدی پیامک ارسال می کردم. مستقیما به من گفت:« خب که چه؟» همان روی همیشگی.
https://ts2.tarafdari.com/users/user130292/2018/07/03/gettyimages-1082086.jpg" width="767" />
مردم از این می گویند که روی بعضا پایش را از گلیمش فراتر می گذاشت؛ او طرفداران مان را بابت به همراه داشتن ساندویچ میگو مورد انتقاد قرار داد، او در چندین مقطع حساس هم تیمی هایش را قربانی کرد. اما اگر این ها برای مردم عجیب هستند، به این خاطر است که در فوتبال به ندرت می توان کسی را پیدا کرد که بخواهد گویای افکار خود باشد. من همیشه با راه و روش روی موافق نبودم اما برای شخصیت او به عنوان یک فوتبالیست و یک فرد احترام زیادی قائل هستم. او یکی از بزرگان واقعی دوران خود یا هر عصر دیگری است.
چند هفته بعد مربی با من ملاقاتی داشت و بازوبند کاپیتانی را به من پیشنهاد کرد؛ بازوبند کاپیتانی یونایتد. هرگز کسی نبودم که در مورد اهمیت کاپیتانی گزافه گویی کنم. قرار نبود این اتفاق مرا به بازیکن بهتری یا شخص متفاوتی تبدیل کند. اما چنین چیزی برای پسر بچه ای که دوران کودکی خود را در جایگاه کی سپری کرده بود، افتخار بزرگی به شمار می رفت.
کاپیتانی، وظیفه خاصی را به همراه ندارد؛ این گونه نیست که مجبور به سخنرانی کردن قبل از شروع بازی های شوید. این کار وظیفه مربی است. کاپیتان بودن بیشتر یک افختار است؛ یک افتخار بزرگ. تنها حسرت من به نحوه دریافت بازوبند کاپیتانی بر می گردد.
بدین ترتیب همچون همیشه در یونایتد، به راه خود ادامه دادیم. یک اسطوره دیگر از باشگاه خارج شده بود. چنین اتفاقی حتی برای بهترین ها هم رخ می دهد. امکان داشت اوضاع به جای بهتر شدن، بدتر شود. نخستین بازی من به عنوان کاپیتان، در ماه دسامبر و در دیدار خارج از خانه مقابل بنفیکا در رقابت های لیگ قهرمانان از راه رسید؛ جایی که اوضاع نمی توانست بیش از آن وخیم باشد. برای بقا در اروپا باید برنده می شدیم اما در آن ورزشگاه بزرگ و پر سر و صدا 2-1 شکست خوردیم. رونالدو به دست یک شخص نفرت انگیز از زمین بازی خارج شد.
آن بازی از زمان حضور من در تیم پایه، بدترین بازی ما در رقابت های اروپایی به شمار می رفت. مردم خیلی شفاف می گفتند آیا مربی سر انجام شکست خورده است. شک و تردید به همه ما راه می یافت. گیگزی و من در این باره حرف زدیم که آیا باید بساط خود را جمع کنیم. ما شتابزده نبودیم اما نمی شد به آسانی قهرمانی دوباره ما در لیگ را تصور کرد، چه برسد به لیگ قهرمانان.
در ژانویه 2006 پس از این که در چارچوب رقابت های جام حذفی با بورتون آلبیون 0-0 مساوی کردیم، شرمندگی بیشتری نصیب ما شد. با به مشکل خوردن ما برابر تیمی ناامید، مربی مجبور شد تا در نیمه دوم رونی و رونالدو را به زمین بفرستد. تمام چیزی که می توانستیم جشن بگیریم، بردی برابر لیورپول بود که با گلی دیر هنگام از ریو به دست آمد. همین گل باعث شد تا آشفته شوم و به سوی طرفداران تیم مهمان در گوشه ای از ورزشگاه اولدترافورد بدوم. آن پیروزی فشار زیادی را از روی دوش مان برداشت و در میان همه آن مشکلات، فرجه ای به ما داد. البته دید اتحادیه فوتبال فرق می کرد و مرا به خاطر رفتار نامناسب جریمه کرد.
https://ts2.tarafdari.com/users/user130292/2018/07/03/14-2.png" width="937" />
خنده دار بود. از چه وقت خوشحالی کردن پس از گل جرم شده بود؟ در مقاله ای در تایمز نوشتم: «راه پیش روی فوتبالیست مدرن این است که ربات باشد و تعصب و روحیه خود را نادیده بگیرد.» هنگامی که کار به جایی کشید که من با ویدیویی از سوی یکی از مقامات منچستر، مدرکی را به کمیته انضباطی اتحادیه فوتبال ارائه کردم، ماجرا بیش از پیش خنده دار شد. هنگامی که یکی از مقامات مسن از من پرسید که آیا مشت گره کرده ام به سوی طرفداران لیورپول ربطی به مسائل جنسی داشته است، نمی توانستم چیزی را که شنیده بودم باور کنم. ارتباط به مسائل جنسی؟ مرا پنج هزار پوند جریمه کردند.
جریمه صورت گرفته شبیه به یک جوک بود ولی حاضر بودم دوباره و دوباره آن پول را بپردازم تا آن حس و حال را دوباره تجربه کنم. به همین خاطر بود که فوتبال بازی می کردم؛ این که در چنین لحظاتی از لذت منفجر شوم. یک پیروزی لحظه آخری برای یونایتد، بالاترین لذت ممکن را برای آدم به ارمغان می آورد.
اتحادیه فوتبال می توانست به نحو دلخواه مرا جریمه کند ولی من هرگز اشتیاق خود برای بازی کردن مقابل لیورپول را از دست ندادم و نمی خواستم بدهم. می دانم که مربی حس کرده این جریانات در برخی از مسابقات روی من تاثیر داشته اند و با تلاش زیاد مرتکب اشتباه شده ام. در یک گفتگوی درون تیمی پیش از این که در ماه فوریه راهی لیورپول شویم، سراغ من آمد و از من خواست تا نرمش بیشتری نشان دهم. «مشکلی ندارد که گری نویل سرخ است و از بند نشینان لیورپول نفرت دارد ولی اگر اشتباه کنی یا موجب گل زدن حریف شوی، این چیزها سودی ندارند. آرامش خودت را حفظ کن، وظیفه ات را انجام بده و تصور کن این بازی هم همچون بازی های دیگر است. قرار نیست کسی آنجا بمیرد.»
یک ماه پس از خوشحالی گل من، راهی آنفیلد شدیم. انتظار دردسرهای زیادی را داشتم ولی پیش بینی نکرده بودم که هری کیول از همان ابتدای بازی سر به سر من بگذارد. کیول قصد داشت مقوبلیت طرفداران لیورپول را کسب کند چون آن ها هرگز برخورد گرمی با او نداشتند و او تصمیم گرفته بود برای نخستین بار در زندگی خود، وارد این جریانات شود. هنگام بلند شدن از زمین به او گفتم: «خاک بر سرم! حالا تو یک مرد سختکوش واقعی هستی؛ آیا کسی قرص شجاعت به تو خوردت داده است؟»
شکست در آن بازی مقابل لیورپول، ما را از جام حذفی بیرون انداخت. برای نخستین بار قبل از فرا رسیدن کریسمس از لیگ قهرمانان حذف شده بودیم و چلسی به همراه مورینیو، به سوی دومین قهرمانی می تاخت. اگر نمی خواستیم فصل را بدون قهرمانی پشت سر بگذاریم، تنها گزینه پیش روی مان کارلینگ کاپ بود. برای باشگاهی در قد و قواره یونایتد و با انتظاراتی که از آن می رود، این به معنی سقوط آزاد در چند فصل پیاپی بود. اما تاریخ گویای این است که با پیروزی 4-0 مقابل ویگان اتلتیک در کاردیف، امیدها زنده شد.
رونی در آن بازی دو گل زد تا به نخستین مدال قهرمانی اش دست یابد. شاید جامی نبود که رویایش را در سر داشت اما گامی در جهت بنا کردن تیمی تازه بود. با برنده شدن در هشت مسابقه از نه مسابقه بعدی، نشانه های پیشرفت بیشتری آشکار شدند. به فرمی بازگشته بودیم که در یونایتد از ما انتظار می رفت.
دوستانی همچون فلچ، اوشی و وازا بیش از پیش سر و صدا کرده بودند. آن ها خودی نشان داده بودند و حالا داشتند کنترل رختکن را به دست می گرفتند. قدیمی تر ها همچون من و گیگزی باید عقب می نشستیم. با جدایی رود، نشانه دیگری از روی کار آمدن نسل جوان پدیدار شد. مربی او را از فینال کارلینگ کاپ کنار گذاشت و در عوض لوئیس ساها را بازی داد تا نشانی از پایان رویت شود.
مدتی بود که رود با شرایط تیم سازگاری نداشت و در تمرینات عصبی می شد. با برخی از بازیکنان جوان تر تیم مشکل داشت و مشخصا تاثیر منفی او بر روی رونالدو واضح بود. رود اغلب از این که کریستیانو زود پاس نمی داد، ناراحت می شد. دست هایش را به نشانه اعتراض بالا می آورد. در نهایت روزی با هل دادن رونالدو در تمرین، قطعه آخر پازل را چید. هر چه قدر هم شکایات او از این بازیکن جوان و مستعد عادلانه بودند، می شد این اقدام او را بر روی کریستیانو تاثیر گذار دانست.
رود همیشه از همین میل به خودخواهی برخوردار بود. حتی خودش هم مستقیما به شما خواهد گفت که اگر تیمش 4-0 برنده شود و او گلزنی نکند، ناراحت می شود. این ها بخشی از عناصر تشکیل دهنده او بودند؛ همان عناصری که او را به مهاجم بزرگی تبدیل کردند. اما آینده متعلق به رونالدو بود.
رود بزرگ ترین گلزنی بود که در کنارش بازی کردم؛ من او را بهتر از شیرر می دانم. هر دوی آن ها از دقت بسیار بالایی برخوردار بودند و به ندرت یک فرصت شوتزنی را از دست می دادند اما به نظرم رود کار با پای بهتری داشت. او می توانست به تنهایی یک مدافع را کنار بزند. با شناختی که از رود دارم، ترجیح می داد در نوک خط حمله تنها باشد تا کس دیگری نتواند فرصت هایش را از او بگیرد.
اما حالا او در همان فصل جدایی روی از تیم رفته بود و این نشان از تغییری بزرگ در تیم داشت. مربی بار دیگر نشان داد که خواستار اتخاذ تصمیم های بزرگ و شجاعانه برای تداوم پیشروی باشگاه است. او فضا را برای درخشش رونی و رونالدو فراهم کرد. اما هنوز مشخص نبود که آیا به حدی پیشرفت خواهیم کرد که حالا پس از سه فصل عدم قهرمانی در لیگ به چلسی برسیم یا نه.
برای خرید نسخه چاپی کتاب http://www.goalgasht.ir/product/قرمز/" target="_blank">اینجا کلیک کنید